جدول جو
جدول جو

معنی تب - جستجوی لغت در جدول جو

تب
حالت زیاد شدن حرارت بدن که گاهی با برخی تغییرات موضعی و امراض دیگر همراه است
تب آوردن: مبتلا شدن به تب
تب خرگوشی: در پزشکی تولارمی
تب دق: در پزشکی سلّ
تب راجعه: در پزشکی بیماری عفونی ناشی از باکتری (اسپیروکت ابرمایر) که به بوسیلۀ شپش یا کنه از شخص مریض به شخص سالم سرایت می کند و باعث تب و لرز درد مفاصل خستگی و درد عضلات پا کمر و سینه حالت تهوع بزرگ شدن طحال نفخ شکم زرد شدن چشم و پوست بدن به شکل یرقان و خون آمدن از بینی می شود
تب زرد: در پزشکی بیماری عفونی ناشی از نوعی ویروس که در اثر گزیدن پشۀ مخصوص سرایت می کند و با یرقان و استفراغ های شدید همراه است
تب لازم: در پزشکی سلّ
تب مالت: در پزشکی بیماری واگیردار که به واسطۀ میکروب مخصوصی به انسان و بعضی حیوانات مانند گاو گوسفند و خوک عارض می شود و گاه از حیوانات مریض یا به واسطۀ خوراکی ها و نوشیدنی های آلوده به انسان سرایت می کند و با تب های مکرر به فاصله های منظم ضعف کم خونی و افسردگی روحی همراه است بروسلوز
تب نفاسی: در پزشکی التهاب دستگاه تناسلی زن در اثر عفونت ناشی از زایمان که به واسطۀ ناپاکی و آلوده بودن لوازم و مسامحه در نظافت و پاکیزگی عارض می شود
تب نوبه: در پزشکی تب و لرزهای شدید و متناوب که در برخی بیماری های حاد عفونی مانند مالاریا دیده می شود
تب و تاب: کنایه از هیجان
تب یونجه ای: در پزشکی التهاب آلرژیک بینی که توام با آب ریزش از چشم و بینی است و در اثر گردۀ بعضی گیاه ها آب ریزش از چشم و بینی افزایش می یابد
تصویری از تب
تصویر تب
فرهنگ فارسی عمید
تب
(تِ)
از بزرگترین شهرهای قدیمی مصر علیا که پایتخت یازدهمین و دوازدهمین سلسلۀ سلاطین مصر (3100-1700 قبل از میلاد) و نیز پایتخت هفدهمین تا بیستمین سلسلۀ سلاطین این کشور (1600-1100 قبل از میلاد) بوده است که مصریان آنرا ’اوآست’ و یونانیان آنرا ’دیوس پولیس’ می نامیدند. و آن را شهر صددروازه هم می گفتند. این شهر بر دو ساحل نیل گسترش یافته بود. در آن قسمت که برساحل راست نیل واقع شده بود، دو معبد بزرگ قرار داشت که به خداوند ’آمون’ تعلق داشت و اکنون بنام معبد ’لوکزور’ و ’کرنک’ دو شهری که در اطراف خرابه های آن دو معبد ساخته شده اند نامیده میشوند. و این دو شهر بوسیلۀ خیابانی بهم مربوط میشوند و آن قسمت که بر ساحل یسار رود نیل قرار داشت، اکنون به ’بیبان الملوک’ معروف است و یک گورستان عظیم زیرزمینی از آثار باستانی آن برجای است که در آن مقدار زیادی از حجارهای کهن که مخصوص حفظ خاک مردگان خانواده های شاهان است، برجای مانده است. در میان آنها معبد ’هاتشوپسان’ (دیرالبحری) و ’ستوزیس’ اول و رامسس (رعمسیس) دوم و همچنین مجسمه های عظیم ’آمنوفیس’ سوم و بناهای عظیم رامسیس دوم (مدینه هبو) قرار دارد که بوسیلۀ یک سلسله از تپه های عریان محصور است که بر بعض آنان آرامگاه های جدیدی ساخته شده است. در ماوراء این تپه ها درۀ بزرگی است که آنرا درۀ پادشاهان گویند که آرامگاه فراعنۀ ’تب’ در میان صخره های آن قرار دارد. آرامگاه ’توتن خمون’ (توت عنخ امون) از آنجا کشف شده است. تب در حدود قرن ششم قبل از میلاد بوسیلۀ لشکریان کمبوجیه (کامبوزیا) اشغال شد و خسارت قابل توجهی بر آن وارد آمد و در دوران بطالسه اعتبار پایتخت بودن خود را ازدست بداد و در دوران تسلط رومیان بر مصر این شهر مرکز ولایت تبائید بود. مرحوم پیرنیا از قول هرودوت آرد: مصریها گویند نخستین بشری که پادشاه مصر شد، مینس نام داشت و در زمان او به استثناء ولایت تب تمام مصر باتلاقی بود. (ایران باستان ج 1 ص 509). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 50، 496 و 573 و تبائید و ’صعید’ شود
لغت نامه دهخدا
تب
(تَ)
در اوستا ’تفنو’، خونساری ’ته’، دزفولی ’تو’، طبری ’تو’، گیلکی ’تب’، فریزندی ’تو’، یرنی ’تئو’، نطنزی ’تو’، سمنانی و لاسگردی ’تو’، سنگسری ’تو’، سرخه ای ’تو’، شهمیرزادی ’تب’. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گرمی، این لفظ در پهلوی ’تپن’ و اوستا ’تفنو’ و در سنسکریت ’تپه’ بوده. (فرهنگ نظام). آقای پورداود در یشتها ذیل تب آرد: در اوستا ’تفنو’ آمده است این لغت خود جداگانه بمعنی حرارت و گرمی است. کلمات فارسی تب و تاب و تابیدن و تفت و غیره جمله از یک ماده است. (یشتها ج 1 ص 147). و رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 90 شود. ظاهراً مخفف تاب بمعنی حرارت است. پس اطلاق آن بر حمی بر سبیل مجاز بود و در مؤید نوشته که تب با بای فارسی به این معنی غلط است. (آنندراج). زیاد شدن گرمی خون بدن از حد اعتدال که باعث کسالت مزاج شود. با لفظ کردن (تب کردن) و داشتن (تب داشتن) استعمال میشود. (فرهنگ نظام). حالت مرضی که متصف است بسرعت نبض و ازدیاد حرارت عمومی بدن. (ناظم الاطباء). حمی، و آن حرارت غریبه ای است مضر به افعال که تمام تن را فراگیرد وقدما آنرا دو نوع می گفتند: تب مرض و تب عرض. تب مرض آن است که تابع مرض دیگر نبوده، و تب عرض آنکه از مرضی دیگر زاید. و نزد قدما تب (حمی) شامل انواع و اقسام مختلف است از این قرار: حمی یوم، حمی دق، حمی العفن، حمی الغب، حمی النافذ، حمی المحرقه، حمی المطبقه، حمی البلغمیه، حمی اللثقه، حمی الربع، حمی الخمس، حمی الس-دس، حمی السب-ع، حمی الغشی-ه، حمی المثلثه (و آن همان حمای غب است) ، حمی صالب، حمی ناف-ض، حمی بسیط-ه، حمی مرکب-ه، حمی متداخله، حمی متبادله، حمی مشارک-ه، حمیات المختلفه، حمیات الحاده، حمیات الوبائیه، حمی النهار. رجوع به بحرالجواهر ذیل کلمه حمی و مرکبات آن و قانون ابن سینا کتاب حمیات و حمی و ترکیبات آن در این لغت نامه شود. تب از علائم بیماریهای مختلف است و نشانش بالا رفتن درجۀ حرارت بیمار از حد متعارف و معمولی است (متجاوز از 98 تا 99 درجۀ فارنهایت در دهان و 99 تا 100 درجۀ فارنهایت در داخل نشیمن). و نحوۀ نوسان حرارت و قطع و دوام تب خود راهنمای شناخت بسیاری از امراض است و با عکس العملهای مختلف مشخص است از آن جمله: 1- احساس سرما و لرزش. 2- راست شدن موهای بدن (در بعضی). 3- تنگ شدن عروق محیطی (در بعضی). 4- قطعشدن عرق در بدن اشخاصی که معمولاً عرق می کنند. ختم آن نیز علائمی دارد از قبیل: 1- انبساط عضلات. 2- عرق کردن بیمار. 3- گشاده شدن عروق اگر منقبض شده باشند.
تب رامعمولاً بر سه نوع تقسیم کنند: 1- تبهای ویروسی مانند گریپ، انفلوآنزا، آبله، پولیومریت، تب زرد و غیره. 2- تبهای انگل-ی مانن-د مالاریا، تب خواب، تب راجع-ه. 3- تبهای میکروبی مانند سل، تیفوئید، تب مالت، تب زایمان (حمای نفاسی) و غیره.
بالا رفتن درجۀ حرارت در تب های مختل-ف، مختلف است: 1- صعود ناگهانی درجۀ حرارت مانند مالاریا. 2-صعود تدریجی درجۀ حرارت مانند سل. 3- ممکن است از هیچ قاعده ای پیروی نکند مانند تب مالت که آنرا بهمین جهت تب دیوانه نیز گویند. نزول حرارت هم در تب ها مختلف است: 1- نزول تدریجی درجۀ حرارت مانند تیفوئید. 2- نزول ناگهانی درجۀ حرارت مانند مالاریا.
دکتر علی کاتوزیان آرد: تب یعنی افزایش درجۀ حرارت بدن که بواسطۀ اختلال عمل دستگاه تنظیم حرارت پدید می آید. در هنگام تب، مراکز تنظیم کننده حرارت فعالیت دارند ولی کار آنها برای حرارتهای بالاتر از حد طبیعی تنظیم شده است.
مکانیسم تب:... علت تب را نمیتوان نقصان اتلاف حرارت و بنابراین تجمع آن در بدن دانست، زیرا از طریق کالوریمتری ثابت میشود که احتراقات بدن در موقع تب شدت می یابد. بعلاوه اگر درموقع لرز ماقبل تب، جلد سفید و کم خون میشود، دفع حرارت محققاً باید کم و محدود گردد، ولی فوراً بعد از آن درجۀ حرارت بالا میرود، جلد قرمز و برافروخته میشود و تشعشع حرارت زیاد میگردد، بنابراین افزایش درجۀ حرارت بعلت ازدیاد احتراقات داخلی است. در این حال مقدار دفع انیدرید کربنیک 70 الی 80 درصد زیاد شده بر مقدار جذب اکسیژن و دفع اوره نیز افزوده میگردد. ضربان قلب و دفعات تنفس زیاد میشود. پس غیر از بالا رفتن تب (درجۀ حرارت) چیزی که مشخص تب است، همان ازدیاد احتراقات سلولی است و چون انسان در موقع تب، قادر به انجام کاری نمیباشد، تقریباً تمام انرژی بصورت حرارت تبدیل شده، خود این افزایش حرارت، سبب تشدید احتراقات سلولی میشود. بطوری که می توان گفت خود تب باعث بالا بردن حرارت بدن میگردد. منحنی های حرارتی در امراض مختلف پنج نوع است که عبارتند از: 1- تب های ذات الریه ای، در این نوع امراض تب ناگهان بالا رفته در ارتفاع نسبهً زیادی چند روزادامه دارد سپس سریعاً پایین می آید... 2- تب های دائمی، مانند تب حصبه که حرارت بدن بتدریج در ظرف چند روز بالا میرود و مدتی نیز در ارتفاع ثابتی باقی می ماند و نوسانات شبانه روزی آن خیلی مختصر است. در آخر بیماری سقوط تب تدریجی است تا آنکه بکلی قطع شود... 3- تب های مواج، نمونۀ آن تب مالت است که بشکل امواج متوالی تب می باشد. در فواصل امواج تب، چند روزی درجۀ حرارت بیمار بحد طبیعی و یا نزدیک به آن میرسد. 4- تب های متناوب، نمونۀ این تبها در بیماری پالودیسم (مالاریا) دیده میشود که صعود و نزول آن ناگهانی است. مدت حملۀ بیماری بیش از چند ساعت نمی باشد... 5- تب های راجعه، تب راجعه دارای دو دورۀ متناوب و متعاقب هم می باشد که عبارتند از: دورۀ تب دار و دورۀ بدون تب. بدین ترتیب که تب بیمار هفت الی هشت روز ادامه دارد و سپس قطع شده مجدداً پس از پنج الی هفت روزدیگر برمیگردد و باز چند روزی ادامه داشته مجدداً قطع میشود و مجموعاً سه یا چهار حملۀ تبی دارد. علت اختلاف شکل تب ها مربوط به نوع میکروب مولد مرض و چگونگی واکنش بدن در مقابل آن میکروب می باشد.
علت تب: بغیر از مواردی که ازدیاد درجۀ حرارت بدن مربوط به افزایش زیاده از حد حرارت خارجی است، تب ها را به دو دسته تقسیم می کنند: دستۀ اول تب هایی است که بواسطۀ اختلال دستگاه عصبی و تحریک مراکز مغزی حرارتی ایجاد میشود بدون آنکه ضایعات هوموری در بین باشد. دستۀ دوم تب هایی است که در آنها اختلال مراکز عصبی حرارتی بواسطۀ ضایعات هوموری ایجاد شده باشد. دستۀ اول شامل تب های عصبی و دستۀ دوم شامل تب های سمی و عفونی میباشد.
تب های عصبی: خود بر چند قسم است: 1- تب هایی که در قولنج کبدی و کلیوی دیده میشود و نتیجۀ یک عمل انعکاسی است که موجب تحریکاتی در مرکز حرارتی بصل النخاع می گردد. 2- تب های ضربه ای که در اثر ضربه های وارده بمغز و بصل النخاع دیده میشود و ممکن است چند روز طول بکشند. 3- تب هائی که مربوط به ضایعات مغزی است (خون ریزی مغزی و غیره).
تب های امراض عفونی: فراوان ترین انواع تب ها است که بواسطۀ تأثیر سموم میکروبی روی مراکز حرارتی تولید میشوند. بعضی سموم علاوه بر تولید تب ایجاد تشنج نیز در بدن مینمایند مانند استرکنین، وراترین، کوکائین. بعضی از بیماریهای تب دار که در آنها صعود درجۀ حرارت سریع و شدید است، با لرز نیز همراه میباشند. مکانیسم این لرز را چنین بیان میکنند که در نتیجۀ مسمومیت سطح حرارت در مرکز عصبی تنظیم حرارتی، ناگهان بالا میرود و حال آنکه در این هنگام تغییری در میزان حرارت خون و درجۀ حرارت محیطی پیدا نشده است. این وضع که شبیه به پایین آمدن درجۀ حرارت خون است، تولید لرز مینماید.
تب های آسپتیک:... تب های دیگری نیز وجود دارد که به تب های آسپتیک موسومند و بعلت ورود پروتئین های خارجی در بدن تولید میگردند. (از فیزیولوژی دکتر علی کاتوزیان ج 2 صص 241-246).
در اوستا از ’تب’ یاد شده این چنین: در میان تب ها آنچه بیشتر تب است خواهند برانداخت. در میان تب ها با آنچه بیشتر تب است ستیزه خواهند نمود. (یشتها ترجمه پورداود ج 1 ص 147 ذیل اردیبهشت یشت) :
چو یک بهره بگذشت از تیره شب
چنان چون کسی کو بلرزد ز تب
خروشی برآمد ز افراسیاب
بلرزید بر جای آرام و خواب.
فردوسی.
برآمد یکی بومهن نیم شب
تو گفتی زمین را گرفته ست تب.
اسدی.
بدین درد بودی همه روز و شب
که هرگز سرش درد نگرفت و تب.
اسدی.
شاد کی باشد در این زندان تاری هوشمند
یاد چون آید سرود آنرا که تن داردش تب.
ناصرخسرو.
گرت تب آید یکی ز بیم حرارت
جستن گیری گلاب و شکر و چندن.
ناصرخسرو.
چون بشنوی که مکه گرفته ست فاطمی
بر دلت ذل ّ ببارد و بر تنت تاب و تب.
ناصرخسرو (دیوان ص 43).
ضعیف و خسته شدم نی همین غم و حسرت
ز بیم غمزه و تاب رخت شدم در تب.
ابوالمعالی (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 272).
و اندر تب اگر مزوری سازم
اشک تر من تمشک من باشد.
خاقانی.
شمعی ولی هر شب مرا از لرز زلفت تب مرا
عمری بمیگون لب مرا سرمست و شیدا داشته.
خاقانی.
در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
آب حیاتش نگر که در سخن آورد.
خاقانی.
خاک تب آرنده بتابوت بخش
آتش تابنده بیاقوت بخش.
نظامی.
تب ندید او بدید شیرینی
لاجرم حال او همی بینی.
اوحدی.
گرچه شیرین و دلکش است رطب
نخورد طفل اگر بداند تب.
اوحدی.
تب بتار رشته می بندند مردم لیک او
هر شبی بندد بتاب رشته ای تب خویشتن.
سلمان (لسان العجم شعوری).
چه تب دیوانه ای ازبندجسته
گذار سیل بر آتش نبسته
تبی خورشیدسامانی جهانسوز
به خرمنهای دل برق نوآموز
تبی طوفان جزر و مد بحران
شکسته کشتی غرقاب دوران.
زلالی (از آنندراج).
صدشکر که گلشن صفا گشت تنت
صحت گل عیش ریخت بر پیرهنت
تب را بغلط برتو ره افتاد از شرم
مشت عرقی گشت و چکید از بدنت.
طالب (از آنندراج).
- امثال:
برای کسی بمیر که برای تو تب کند،نظیر
غم آن کسی خوردن آئین بود
که او بر غمت نیز غمگین بود.
اسدی (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 464).
بر مال و جمال خویش مغرور مشو
کان را بشبی برندو این را به تبی.
به حسنت مناز به یک تب بند است
به مالت مناز به یک شب بند است.
(امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 392).
پیران را تبی، زمستان را شبی، نظیر ای دوست گل شکفته را بادی بس. (امثال وحکم دهخدا ج 1 ص 519).
تب تند زود عرقش می آید، دوستی و عشق های سوزان غالباً بزودی به سردی و یا دشمنی بدل شود. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 541)
لغت نامه دهخدا
تب
(اِظْ ظِ)
هلاک شدن و زیان کار شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). هلاکی. (دهار). زیان و هلاکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تباً له، هلاکی باد او را. الزمه اﷲ خسراناً و هلاکا،لازم گرداند خدای تعالی هلاک او را. (از منتهی الارب) ، بریدن چیزی را، تب الشی ٔ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تب الشی ٔ، قطعه. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تب
هلاک شدن و زیانکارشدن
تصویری از تب
تصویر تب
فرهنگ لغت هوشیار
تب
((تَ))
بالا بودن دمای بدن در اثر بیماری، مجازاً هیجان، شور و حال
تصویری از تب
تصویر تب
فرهنگ فارسی معین
تب
الم، تاب، درد، شور وهیجان همگانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تب
اگر کسی به خواب دید او را تب پیوسته بود، چنانکه زمانی او را رها نمی کرد، دلیل که پیوسته به فساد و گناه مشغول است و توبه باید کرد تا از عقوبت نجات یابد. محمد بن سیرین
اگر کسی بیند تبش دراز است، دلیل که تنش درست و عمرش دراز است. اگر بیند وی را تب اندک است، تاویلش به خلاف این است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تب
توپ، گلوله ی نخی یا پارچه ای که از آن به عنوان توپ استفاده.، قطره، چکه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباک
تصویر تباک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تبسم
تصویر تبسم
(دخترانه)
خنده بدون صدا، لبخند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تبهکاری
تصویر تبهکاری
جنایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
داد و ستد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبهکار
تصویر تبهکار
جنایتکار، خلاف کار، جانی، مجرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبصره
تصویر تبصره
زیربند، نیم بند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبادل آرا
تصویر تبادل آرا
سگالش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبادل نظر
تصویر تبادل نظر
گفتگو، گفتمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
ساخت و پاخت، سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبحر
تصویر تبحر
چیرگی، زبردستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبدیل
تصویر تبدیل
دگرگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبریزی الاصل
تصویر تبریزی الاصل
تبریزی تبار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبریک
تصویر تبریک
شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبسم
تصویر تبسم
لبخند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعید
تصویر تبعید
بیرون کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعات
تصویر تبعات
پیامدها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعه ایران
تصویر تبعه ایران
شهروند ایران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، فرمانبری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعیت کردن
تصویر تبعیت کردن
پیروی کردن، فرمان بردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ
تصویر تبلیغ
نمایاندن آگهی، آوازه گری، پیام رسانی، آگهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ کردن
تصویر تبلیغ کردن
آگهی دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ کننده
تصویر تبلیغ کننده
آوازه گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغات
تصویر تبلیغات
آوازه گری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغاتی
تصویر تبلیغاتی
آوازه گرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغی
تصویر تبلیغی
آوازه گرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبولرز
تصویر تبولرز
آنفولانزا
فرهنگ واژه فارسی سره