جدول جو
جدول جو

معنی تایچه - جستجوی لغت در جدول جو

تایچه
تاچه، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
تصویری از تایچه
تصویر تایچه
فرهنگ فارسی عمید
تایچه
(چَ / چِ)
تاچه. لنگه. عدل. رجوع به تاچه شود
لغت نامه دهخدا
تایچه
لنگه، عدل
تصویری از تایچه
تصویر تایچه
فرهنگ لغت هوشیار
تایچه
((چِ))
یک لنگه از خورجین، جوال، کیسه ای بزرگ که بر پشت چهارپایان برای حمل بار قرار دهند، تاچه
تصویری از تایچه
تصویر تایچه
فرهنگ فارسی معین
تایچه
کیسه ی بزرگ، یک لنگه بار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تایه
تصویر تایه
دایه، زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاچه
تصویر تاچه
جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تایله
تصویر تایله
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته
تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، ته دار، تی گیله، تاه، دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، لولۀ کوچک، در علم زیست شناسی نایژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایچه
تصویر پایچه
پاچه، پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پاژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زایچه
تصویر زایچه
ورقه ای حاوی مشخصات کودک نوشته می شده
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
از پای و چه ادات تصغیر، پاچه. دهانۀ هر یک از دو بخش شلوار. هر یک از دو بخش شلوار. پایچه، پاچۀ تنبان و شلوار باشد و آنرا بعربی رجلان خوانند، کراع. پاچه. پاچها، بالغاء. (منتهی الارب). و نیز رجوع به پاچه شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
نام قدیمی آن ’تایهوکو’ شهر مهم جزیره ’فرمز’ و پایتخت حکومت چین ملی است. 631هزار تن سکنه دارد و یکی از مراکز بازرگانی جزیره فرمز است
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
ماهیچه. عضله. فرهنگستان ایران این کلمه را معادل ’موسکل’ فرانسوی برگزیده است. (واژه های نو فرهنگستان ص 86). و رجوع به ماهیچه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
تار کوچک. رجوع به تار شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
آب و گل اندک که سیاه و گندیده شده باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مصغر نای. نای کوچک. (ناظم الاطباء). نیچه. رجوع به نیچه شود، نی کوچکی که جولاه به کارمی برد، نوعی از مار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان گاورود، بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 30 هزارگزی شمال کامیاران و 5 هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سنندج واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 208 تن سکنه دارد و آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاچه
تصویر تاچه
لنگه خرد یک لنگه از خورجین یک عدل یک جوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایه
تصویر تایه
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، نی کوچکی که جولاهگان بکاربرند، نوعی ازمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایله
تصویر تایله
تاقوت داغداغان
فرهنگ لغت هوشیار
دهانه هر یک از دو بخش شلوار. رجلان، پاچه گاو و گوسفند و مانند آن کراع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایچه
تصویر زایچه
آنچه که منجم پیشگوئی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاییه
تصویر تاییه
ببانگ خواندن، خواندن کسی را به بانگ خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارچه
تصویر تارچه
تار کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایچه
تصویر لایچه
آب و گل کم که سیاه و گندیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایچه
تصویر مایچه
عضله
فرهنگ لغت هوشیار
((چَ))
ورقه ای که هنگام تولد کودک نوشته شود و اداره آمار طبق آن شناسنامه صادر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
((چ))
نای کوچک، لوله کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایچه
تصویر لایچه
((چَ یا چِ))
آب و گل کم که سیاه و گندیده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایچه
تصویر پایچه
((چِ))
پاچه، ساق پا از زانو تا سر سم پای گوسفند و گاو، خوراکی که از دست و پای گوسفند درست کنند، یکی از دو لنگه شلوار، لبه پایینی شلوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایچه
تصویر زایچه
متولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تاقچه
فرهنگ گویش مازندرانی
تاس کوچک، کاسه کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی