جدول جو
جدول جو

معنی تاینگو - جستجوی لغت در جدول جو

تاینگو
تاینگوطراز. طاینگوطراز. تینگو. از نزدیکان دربار گورخان ختای و سپهدار لشکر وی در جنگ با سلطان محمد خوارزمشاه است (بسال 607 هجری قمری). وی در این جنگ زخمی و اسیر گشت و به امر سلطان کشته شد. تاینگو، ’خان ترکان’، دختر مبارکخواجه را بزنی گرفت و حشمتی فراوان داشت. امام شمس الدین منصور بن محمد اوزجندی در قصیده ای که مطلعش این است:
برخیز که شمعست و شرابست و من و تو
آواز خروس سحری خاست ز هر سو.
ظاهراً صاحب ترجمه را مدح کرده و در آخر گوید:
بستند کمرها و گشادند سراغج
میران خطا جمله بفرمان تینگو.
رجوع به تاریخ گزیده چ ادوارد برون ص 529 و جهانگشای جوینی ج 2 ص 76، 78، 81، 91، 92، 211 و لباب الالباب عوفی چ برون ج 1 ص 112، 194، 196، 321، 322، 330، و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 643 و 644 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانگو
تصویر تانگو
نوعی رقص آرام دونفره
حجام، خون گیر، سرتراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادنگو
تصویر جادنگو
خادم آتشکده و واسطۀ وصول نذرهای آتشکده به موبدان، کسی که آنچه را زردشتیان نذر آتشکده یا موبدان می کنند بگیرد و به مصرف برساند
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی از خانوادۀ نعناع با برگ هایی باریک شبیه برگ ریحان و گل های آبی رنگ که تخم آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لِ)
یکی از ریاحین است که بادرنجبویه و بادرنبویه و ترنجان هم گویند و در عربی بقلۀ اترجیه گویند. (از فرهنگ شعوری). بادرنجبویه. (غیاث اللغات). بارنگو. بادرنجبویه. بقله اترجیه. (ناظم الاطباء). فرنجمشک. (یادداشت مؤلف). نباتی است کوچک که در ایران، عربستان، اروپا و افریقای شمالی میروید آنرا در طب برای معالجۀ تنگی نفس بکار برند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دوایی است که آنرا بادرنجبویه خوانند و در عربی بقلۀ اترجیه خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). همان بادرنگبویه که از آن بوی ترنج آید و در اصل بالنگ بو و بالنگبویه بوده و بکثرت استعمال ’باء’ حذف شده و تخمی که الحال پیش عطاران به بالنگو معروف است تخمی دیگر است از ریاحین و بالنگو نیست و بالنگو همان بادرنگبویه است که مذکور شد. (فرهنگ رشیدی). گیاهی است دوایی که نام دیگرش بادرنجبویه است مخفف بالنگ بو، چه دوای مذکور بوی بالنگ (ترنج) دارد. (فرهنگ نظام). نوعی است از ریحان، در بو شبیه به او و سبز مایل به سفیدیست و برگش بی کنگره و تضریس و تخمش از تخم ریحان بالیده تر و در افعال قریب به تخم شاهسفرم و جهت خفقان و رفع توحش و اسهال معوی و دموی که از امعاء باشد باگلاب مجرب و جهت زحیر مفید و مقدار شربت آن تا دو مثقال وبدل آن ریحان است. (از مخزن الادویه). ملطف، محلل، مقوی دماغ و معده و مفرح دل و مهلل سودا. و رجوع به الفاظ الادویه شود. برای مجموع امرض بلغمی نافع است و دوای مخصوص امراض سوداوی است و برای جرب و سدۀ دماغ و قوت جگر و قوت قلب مفید است. (از فرهنگ شعوری).
- بالنگوی شهری و نیز بالنگوی شیرازی، هردو از انواع بالنگو است. رجوع به بالنگویه شود. (یادداشت مؤلف) ، آلودن. آلوده کردن. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). پالودن. رجوع به پالودن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بالنگو. (ناظم الاطباء). مخفف بادرنگبو است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کلمه ای است اسپانیایی که به قسمی رقص دونفری اطلاق شود
لغت نامه دهخدا
تانگر، (ناظم الاطباء)، سرتراش را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، مزین، (ناظم الاطباء)، حجام، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 289)، و آن را تونگو نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری) (از شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ رشیدی)، و آن را ’توانگو’ نیز گویند، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 289)، و به فتح ثانی بر وزن سمن بو هم آمده است و به این معنی بجای ’واو’ ’رای قرشت’ نیز گفته اند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تانگو
تصویر تانگو
نوعی رقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادنگو
تصویر جادنگو
واسطه، میانجی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره نعناعیان شبیه بگیاه بادر نجبویه دارای برگها دراز و باریک و نوک تیز. گلهایش آبی یا بنفش یا سفید و کاسبرگهایش دو قطعه یی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانگو
تصویر تانگو
((گُ))
سرتراش، حجام، توانگو، تونگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تانگو
تصویر تانگو
نامی از رقص های آرام دونفره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
التّفرّد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
Singularity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
singularité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
奇点
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
特異性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
сингулярность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
Singularität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
انفرادیت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
এককত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
upekee
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
tekillik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
특이성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
יְחִידוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
osobliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
अद्वितीयता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
singularitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
ความเอกลักษณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
singulariteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
сингулярність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
singularidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
singolarità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تکینگی
تصویر تکینگی
singularidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی