مصونیت. ایمن بودن. (فرهنگ فارسی معین). امن و امان و سلامت و حفاظت و حمایت و کامرانی و سعادت. (ناظم الاطباء) : کسی کو خرد جوید و ایمنی نیازد سوی کیش اهریمنی. فردوسی. شما را خوشی جستم و ایمنی نهان کردن کیش اهریمنی. فردوسی. به هیچ جای نشان نمیدهند به آبادانی و مردم بسیار و ایمنی و راحت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). که از آن مرد بندگان او را راحت خواهد بود و ایمنی در زندگانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 92). نوروز روزگار نشاط است و ایمنی پوشیده ابردشت به دیبای ارمنی. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 128). عز و ناز و ایمنی دنیا بسی دیدم کنون رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 63). از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام. ناصرخسرو. ایمنی را و تندرستی را آدمی شکر کرد نتواند. مسعودسعد. بکوزۀ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه). گفت جو دانۀ مبارک است و خویدش خویدی خجسته و آب که بر وی گذرد... زمانی کم کند و ایمنی بود تا سال دیگر که جو رسد. از رنج تشنگی و بیماری. (نوروزنامه). علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلا ایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه). سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم کایمنی بر طبرستان بخراسان یابم. خاقانی. ایمنی هست و تندرستی هست تنگی دشمن و فراخی دست. نظامی. از کرم دان آنکه میترساندت تا بملک ایمنی بنشاندت. مولوی. پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را. مولوی. ، (از ’ان ی’) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بادرنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مصونیت. ایمن بودن. (فرهنگ فارسی معین). امن و امان و سلامت و حفاظت و حمایت و کامرانی و سعادت. (ناظم الاطباء) : کسی کو خرد جوید و ایمنی نیازد سوی کیش اهریمنی. فردوسی. شما را خوشی جستم و ایمنی نهان کردن کیش اهریمنی. فردوسی. به هیچ جای نشان نمیدهند به آبادانی و مردم بسیار و ایمنی و راحت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 277). که از آن مرد بندگان او را راحت خواهد بود و ایمنی در زندگانی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 92). نوروز روزگار نشاط است و ایمنی پوشیده ابردشت به دیبای ارمنی. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2 ص 128). عز و ناز و ایمنی دنیا بسی دیدم کنون رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 63). از چاشت تا بشام ترا نیست ایمنی گر مر تراست مملکت از چاچ تا بشام. ناصرخسرو. ایمنی را و تندرستی را آدمی شکر کرد نتواند. مسعودسعد. بکوزۀ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه). گفت جو دانۀ مبارک است و خویدش خویدی خجسته و آب که بر وی گذرد... زمانی کم کند و ایمنی بود تا سال دیگر که جو رسد. از رنج تشنگی و بیماری. (نوروزنامه). علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلا ایمنی کلی حاصل تواند آمد. (کلیله و دمنه). سوی دریا روم و بر طبرستان گذرم کایمنی بر طبرستان بخراسان یابم. خاقانی. ایمنی هست و تندرستی هست تنگی دشمن و فراخی دست. نظامی. از کرم دان آنکه میترساندت تا بملک ایمنی بنشاندت. مولوی. پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را. مولوی. ، (از ’ان ی’) بازداشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بادرنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)