- تایس
- خوار گشتن
معنی تایس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راه اندازی، بنیان گذاری
رام تر، منقادتر
بی نوا سختی رسیده ناتوان
ادب کننده تربیت کننده، رام کننده، کسی که کارهای جمعی را با تدبیر اداره کند کاردان سیاستمدار، حاکم فرمانروا. یا سایس پنجم رواق. مریخ. (چه در فلک پنجم است)
نیکخویی، چشم پوشی
اظهار زیرکی کردن
زرک از گیاهان گیاهی از تیره سوسنیها که بالا رونده و دارای برگهای متناوبشفاف قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 متر هم برسد. گلهای آن مایل بسبزی و دارای آرایش خوشه یی است
نوعی بازی که در سالن یا در هوای آزاد بوسیله 2 یا 4 نفر در زمینی مسطح یا چمن انجام میگیرد
دردمندی
فرانسوی نهاده بها نرخ انگلیسی ساو (مالیات) قیمت نرخ نرخ ثابت هر چیز
هلاک شونده، دور شونده
بنیاد نهادن، بنا افکندن، بنیاد نهادن آن، تاسیس خانه آرش افزایی آن است که با افزودن واژه آرش نیز بیفزاید نه آن که واژه پسین باز گوینده آرش واژه پیشین باشد، بنیاد گذاری بنیاد نهادن بنیاد گذاردن پی افکندن بنا کردن، بنیاد گذاری، موسسه، جمع تاسیسات، آوردن کلمه ای که افاده معنیی تازه کند غیر از معنی اول مقابل تاکید. یا حرف تاسیس. (قافیه) الف است که میان آن و میان حرف (روی) یک حرف متحرک باشد مانند اینکه آهن و سترون یا حاصل و مقبل را قافیه کنند
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
دیگرگون شدن، نرم شدن
کشاورزی، کارگر گیری به کار گماری
مرد با سپر سپر دار
نا امید کردن، خوار شمردن خوار شمردن، نرم کردن، هنایاندن
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
بیوه شدن، زمانی بگذرد و ازدواج نکرده باشد فرصت، زمان، وقت
شایق و آرزومند
لاستیک رویی چرخ اتومبیل
نیرومند شدن، قوی گشتن توانا گشتن
تاجدار، امام تاجدار
توبه کننده، باز گردنده از گناه
انس دادن خو گرداندن خوگر کردن، دیدن چیزی به چشم خوردن خوگر کردن دمساز کردن انس دادن
انس گرفتن، خو گرفتن خو گیری رامش انس گرفتن خوی گرفتن مقابل توحش
ادب کننده، تربیت کننده، رام کننده، کسی که کار های قوم و جماعتی را از روی عقل و تدبیر اداره کند، کاردان، سیاست مدار
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
گیاهی بالارونده با برگ های متناوب به شکل قلب، گل های خوشه ای و به رنگ سبز و میوه های کوچک و کروی و ترش مزه
قیمت ثابت که از طرف دولت برای چیزی معین شود، نرخ
بنا نهادن سازمان، اداره، حکومت، مکتب، نظریه و غیره، استوار کردن، بنیاد کردن، پی افکندن، پایه گذاری، در علوم ادبی در قافیه، الفی که میان آن و حرف روی یک حرف متحرک باشد، مثل الف موجود در کلمات «جاهل» و «حامل». رعایت این حرف در قافیه واجب نیست و کلمۀ جاهل یا حامل را با دل می توان قافیه کرد، مقابل تاکید، در علوم ادبی در معانی، آوردن کلمه ای که غیر از معنی کلمۀ اول افادۀ معنی تازه ای می کند
لاستیک رویی چرخ اتومبیل، موتور سیکلت، دوچرخه و مانند آن
دایه، زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله