جدول جو
جدول جو

معنی تاکوما - جستجوی لغت در جدول جو

تاکوما
(کُو)
شهر و بندری بمغرب اتازونی (واشنگتن) بر کنار اقیانوس آرام. دارای 125000 تن سکنه و کارخانه های ذوب آهن و مس و کار خانه چوب بری است. فعالیت های صنعتی فراوان دارد. صادرات عمده آن چوب و غله و پوستهائی است که از آن لباس سازند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامیما
تصویر تامیما
(دخترانه)
منزه، پاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاسوعا
تصویر تاسوعا
روز نهم ماه محرم
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
نام دسته ای از اقوام وحشی اصلی آمریکای شمالی. اینان ’سیو’ نیز نامیده میشوند. رجوع به سیو شود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
شهری به پرو مرکز ولایتی بهمین نام، دارای 16000 تن سکنه است وجمعیت این ولایت بالغ بر 150000 تن میباشد، قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه تاقنه افزاید: ... در 52هزارگزی جنوب شرقی آریقه و تجارت زیادی با بولیویا دارد
لغت نامه دهخدا
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تکوت. تکّوت. تیکوک. بلغت اهل بربر فربیون. (دزی ج 1 ص 139). در مغرب اقصی بلغت بربر فریبون را نامند و همچنین در مغرب میانه این نام را به دانۀ ’اثل’ دهند که فارسیان آن را ’کیزمازک’ (گزمازک) گویند. رجوع به ’اثل’ شود. (از لکلرک ج 1 ص 302). رجوع به مفردات ابن البیطار ج 1 ص 12 و کلمه ’اثل’ و تاکوب شود
لغت نامه دهخدا
وی در دوران امیرتیمور گورکان حاکم قسطنطنیه بود، خواندمیر آرد: بعد از آنکه خاطر خطیر خسروجهانگیر از تمهید بزم عیش به او پرداخت ... مولانا بدرالدین احمد ... را به رسم رسالت بجانب مصر فرستاد ... و مقارن آن حال ایلچی تاکور حاکم قسطنطنیه که اکنون به استنبول اشتهار یافته بدرگاه عالم پناه رسید و اشرفی بیشمار و تحف بسیار بگذرانید و خبر اطاعت فرستندۀ خود بعرض رسانید، (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 511)
امیر تاکور اوغانی، بنابر قول حمداﷲ مستوفی از امراء اوغان و معاصر شاه شجاع بود و سلطان احمد که بعد از وفات شاه شجاع بسلطنت رسید، پس از ورود به کرمان وی را محبوس گردانید، رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی ص 736 شود
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است در هند، خواندمیر نویسد: در هشتم ذیقعده سنۀ تسع و ثلثین و ستمائه (639) سلطان مسعودشاه که بغایت کریم طبع و نیکوسیرت بود، سریر سلطنت دهلی را بوجود خود مشرف گردانیده امر وزارت را من حیث الاستقلال به خواجه مهذب الدین تفویض نمود و حکومت بهرایج را بعم خود ... و ایالت بلاد تاکور و سور بملک عزالدین بلبن بزرگ تعلق گرفت، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623)
لغت نامه دهخدا
(تاکْ کو)
جمع واژۀ تاک ّ در حالت رفعی. رجوع به تاک ّ شود
لغت نامه دهخدا
غیرساعی، تنبل، که فعال و ساعی و کوشا نیست، مقابل کوشا
لغت نامه دهخدا
بندر کوچکی است در سومالی فرانسه، 3000 تن سکنه دارد، از سال 1884 میلادی تحت قیمومت فرانسه قرار گرفت
لغت نامه دهخدا
تایانک خان بن اینانج خان حاکم نایمان، از امرای مغول که بدست چنگیزخان مغلوب و کشته شد: چون چنگیزخان بر اونک خان ظفر یافته قوم قرایت را مطیع و منقاد ساخت در تنگوزئیل 599 هجری قمری در موضع ثمان کهره بر تخت خانی نشسته علم اقتدار بر افراخت و بسیاری از اقوام مغول کمر اطاعتش بر میان بسته سر به چنبر متابعتش درآوردند و این خبر بسمع حاکم نایمان تایانک خان بن اینانج خان رسید خیال قتال بلکه استیصال چنگیزخان فرمود و جهت اجتماع جنود نامحدود ایلچیان باطراف و جوانب مغولستان روان کرد و تایانک در آن زمان پادشاهی بزرگ بود، و تابوقا نام داشت و خان ختای او را تایانک لقب داده بود یعنی پسر خان چون چنگیزخان از داعیۀ تایانک خان خبر یافت در باب دفع اعداء با اولاد و امرا جانقی نمود برادرش نیلکوتی باقراجار نویان گفت بیت:
که در جنگ اگر شه بود پیشدست
یقین دان که بر دشمن افتد شکست،
بنا بر آن چنگیزخان بتاریخ منتصف جمادی الاّخر سنۀ ستمائه موافق سیچقان ئیل با لشکری گران بجانب یورت حاکم نایمان روان شد و تایانک خان نیز سپاهی فراوان جمع آورده بمیدان مردان خرامید و در روز جنگ و هنگام تلاش نام و ننگ تایانک خان چند زخم کاری یافته خود را بکمر کوهی رسانید و بعضی ازامرایش بپای آن کمر شتافته هر چند او را بر قتال تحریض نمودند جوابی نشنودند بنابر آن از حیات پادشاه خود نومید گشته بمعرکه مراجعت کردند و دل بر مرگ نهاده فدایی وار بر سپاه چنگیزخان تاختند و مغولان در مقام مدافعه آمده بیشتر آن طایفه را بر خاک هلاک انداختند و چون شب در آمد تایانک خان بمشقت فراوان از آن کوه پایین رفته خود را به مأمنی رسانید اما هم در آن چند روز در چنگ اجل اسیر گردید و پسرش کوشلوک نزد عم خود بویروق رفت و مقارن این احوال نوکران جاموقه خدمتش را که از بیم چنگیزخان در صحرا و بیابان سرگردان بود گرفته پیش آن پادشاه کامران آوردند و چنگیزخان آن جماعت را بواسطۀ غدر و بیوفایی که با ولینعمت خودکرده بودند معاقب گردانیده بکشت و جاموقه را بسبب سعایتی که نزد اونک خان و سنکون بتقدیم رسانیده بود پاره پاره کرد و بعد از این واقعه تمامی اقوام و قبایل مغول چنگیزخان را ایل و منقاد شدند ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 20 - 21)
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای قوم لوط در فلسطین، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شهری در شمال غربی آرژانتین است که در حدود 235000 تن سکنه دارد، این شهر در سال 1565 میلادی پایه گذاری شد و در سال 1816 میلادی کنگرۀ ملی آرژانتین در آنجا تشکیل گردید، در این شهر کار خانه قندسازی مهمی وجود دارد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام نهری به ممالک متحدۀ امریکا و آن از ناحیۀ داکوتای شمالی سرچشمه گیرد و پس از طی ششصدهزار گز و گذشتن از قصبۀ یانگتون به میسوری ریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
روز نهم محرم، (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، مولد است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نوعی کفش صندل. کفش راحتی. ج، تواسیم. (دزی ج 1 صص 138-139). نعلین. (ناظم الاطباء). بغدادیان نعلی را گویند که دوالها بر آن دوخته باشند و آن را کسی پوشد که بر پای زخمی دارد و کفش نتواند پوشید. (تجارب السلف). نعلی که بر آن دوالها دوخته باشند مانند نعلی که بر پای مجروح سازند. و این تاسومه کفش معمول و معتاد عرب بود
لغت نامه دهخدا
از قراء قوم لوط، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت است. در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به میناب قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام داروئی است بسریانی که آن را بفارسی ’شنگار’ گویند و بعربی ’حافرالحمار’ خوانند، ورق آن سرخ بسیاهی مایل باشد چون بیخ آن را زنان آبستن برگیرند بچه بیندازند، (برهان قاطع) (آنندراج)، شنجار، شجرهالدم، عاقر شمعاء عود الفالوذج، رجل الحمامه، خردل صحرایی، انجسا، خس الحمار، هواجوا، اکلک، هوه چوبه، کحلاء ابوخلسا، کحیلاء، حناالغزاله، گاوزبان تلخ
لغت نامه دهخدا
گیاهی باشد سرخ به سیاهی مایل و آنرا سرخ مرد میگویند. (برهان). به سریانی ابوخلسا (انخوسا است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). حمیراء. خس الحمار. رجل الحمار. کحلاء. تانیت. شنجار، شنگار. انقلیا. مالقس. هوچوبه
لغت نامه دهخدا
(اَکْ وَ)
به صیغۀ تثنیه، دو زیر پستان مرد. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکزما
تصویر اکزما
ترکی بی خایه گاو فرانسوی آغره کوش (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکومه
تصویر تکومه
فرانسوی پیچ اناری از گیاهان (سعید نفیسی) پیچ اناری
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ درخت افربیون که آنرا لبانه مغربیه نیز گویند. توضیح در بعضی کتب تاکوت را بصورت تیکوت هم ذکر کرده اند و در برهان بصورت تاکوب آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاکولا
تصویر فاکولا
درخشگان درخشه های روی خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسوعا
تصویر تاسوعا
روز نهم محرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالوما
تصویر حالوما
سرخ مرد از گیاهان انخوسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکما
تصویر تحکما
دستوری: زورکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسوعا
تصویر تاسوعا
روز نهم ماه محرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارنما
تصویر تارنما
سایت اینترنتی، وب سایت
فرهنگ واژه فارسی سره
قلع وقمع، مغلوب، مقهور، منکوب، منهزم، پخش وپلا، پراکنده، متفرق
متضاد: مجموع، تندوخند، ازهم پاشیده، زیروزبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی برنج ساقه کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بیل که برای کندن زمین های سفت و عمیق به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی