از ’أک د’ و ’وک د’، استوار کردن گره و عهد و زین و پالان بر پشت اسب و شتر و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأکید پیمان و زین بستن و استوار کردن آنها. (ازاقرب الموارد) ، استوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (زمخشری) (کشاف اصطلاحات الفنون) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی). تؤکید. (تاج المصادر بیهقی) : و آنچه از جهت وی در تأسیس قواعد خلافت و تأکید مبانی ملک و دولت تقدیم افتاد... (کلیله و دمنه). شرایط تأکید و احکام اندر آن (وثیقت) بجای آورد. (کلیله و دمنه). شمس المعالی با سلطان به تأسیس بنیان مودت و تأکید اسباب محبت مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی). بسا مالا که بر مردم وبالست مزید ظلم و تأکیدضلالست. سعدی. ، کلام سابق خود را با تکرار یا ابرام و با ادلۀ محکم ثابت تر کردن: من بفلان خیلی تأکید کردم که بسفر برود. (فرهنگ نظام) : و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. (کلیله و دمنه) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: تأکید در اصطلاح علوم عربی (نحو) بر دو معنی اطلاق میشود: 1- چنانکه در اطول آمده است: تقریر چیزی بطور ثابت در ذهن مخاطب. 2- لفظی است که بر تقریر دلالت کند یعنی لفظ مؤکدی است که بدان مطلبی را تقریر یا تثبیت کنند و از این رو محقق تفتازانی در مطول، در بحث تقدیم مسندٌالیه مسور بلفظ کل بر مسند مقرون بحرف نفی گوید: ’تأکیدلفظی است که دلالت کند بر تقویت چیزی که لفظ دیگر آنرا افاده کند’. و این گونه تأکید اعم است از اینکه تابع اول باشد یا نه. و اینکه گفته اند تأکید اصطلاحی بوسیلۀ الفاظ مخصوص یا تکرار لفظ است منظور آن نوع تأکیدی است که یکی از توابع پنجگانه بشمار آید. چنانکه گفته اند وصف گاه برای تأکید باشد، و نیز گویندضربت ضرباً (مفعول مطلق) برای تأکید است و امثال اینها. (چنانکه در بعضی از حواشی مطول آمده است). و گاهی مجازاً تأکید بر لفظی اطلاق شود که برای افادۀ معنایی که بدون آن لفظ آن معنی حاصل بوده است، بکار رود یعنی لفظی است که برای افادۀ معنائی ذکر شود که بدون ذکر آن حاصل بوده است مانند: لم یقم کل انسان. چه لفظ (کل) برحسب عقیدۀ بعضی تأکید است زیرا همچنانکه ’لم یقم انسان’ معنی عموم نفی را میرساند همچنین ’لم یقم کل انسان’ نیز همین معنی را افاده می کند. و برحسب مثال اول تأکید نیست زیرا اسناد در آن هنگام به ’کل’ است نه به انسان و علت اینکه این معنی را مجاز شمرده اند این است که افادۀ معنایی که بدون آن حاصل بوده است، لازمۀ تأکید است نه خود تأکید. زیرا تأکید اقتضای سابقیت مطلوبی میکند... پس تأکید بمعنی مجازی نسبت بمعنی اصطلاحی اعم است. اقسام تأکید اصطلاحی: 1- تابع مطلق، یعنی خواه تابع اسم باشد یا جز آن و آن عبارت از تأکید لفظی است و آنرا تأکید صریح نیز نامند... 2- یکی ازتوابع پنجگانه اسم: و آن تابعی است که امر متبوع را در نسبت یا شمول مقرر کند یعنی حال و شأن آن را در نزد شنونده ثابت میکند بعبارت دیگر حالت متبوع را در نزد شنونده از لحاظ نسبت یعنی از لحاظ منسوب بودن یا منسوب الیه بودن آن مقرر میکند مانند: ’زید قتیل قتیل’، ’ضرب زید زید’ بدین سان در نزد شنونده ثابت می شود که منسوب یا منسوب الیه در این نسبت متبوع است نه جز آن، یا تابعی است که شمول متبوع را بر افراد آن مقرر می کند مانند: ’جائنی القوم کلهم’ و مقصود از این نوع تقریر، بکار بردن تمام الفاظ تأکید است. در تعریف یادشده منظور از مقرر کردن امر متبوع خارج کردن بدل و عطف نسق از تعریف است و این واضح است. همچنین صفت نیز از تعریف خارج میشود زیرا وضع صفت برای دلالت بر معنایی است که در متبوع آن هست و در بعضی از مواضع برای افادۀ توضیح متبوع است... و قید ’در نسبت یا شمول’ عطف بیان را خارج میکند زیرا عطف بیان هرچند متبوع خود را واضح و ثابت میکند لیکن آنرا از لحاظ نسبت یا شمول آشکار نمی سازد. 3- نوع سوم از تأکید آن است که نه تابع اسم باشد و نه جز آن از قبیل تأکید فصل به مصدر آن که بجای تکرار فعل بکار میرود. مانند: ’سلموا تسلیماً’ این نوع تأکید در مبحث ’التأکید لنفسه’ یا تأکید خاص و ’التأکید لغیره’ یا تأکید عام در مبحث مفعول مطلق نیز خواهد آمد. و دیگر حال مؤکده مانند ’یوم یبعث حیاً’ که در مبحث حال خواهد آمد و وصف مؤکد مانند: ’امس الدابر’. (از کشاف اصطلاحات الفنون بنقل از اتقان و عباب و شروح کافیه. چ احمد جودت ج 1 ص 71). رجوع به تعریفات جرجانی شود، در علم معانی مقابل تأسیس است. رجوع به تأسیس شود
از ’أک د’ و ’وک د’، استوار کردن گره و عهد و زین و پالان بر پشت اسب و شتر و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأکید پیمان و زین بستن و استوار کردن آنها. (ازاقرب الموارد) ، استوار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (زمخشری) (کشاف اصطلاحات الفنون) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی). تؤکید. (تاج المصادر بیهقی) : و آنچه از جهت وی در تأسیس قواعد خلافت و تأکید مبانی ملک و دولت تقدیم افتاد... (کلیله و دمنه). شرایط تأکید و اِحکام اندر آن (وثیقت) بجای آورد. (کلیله و دمنه). شمس المعالی با سلطان به تأسیس بنیان مودت و تأکید اسباب محبت مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی). بسا مالا که بر مردم وبالست مزید ظلم و تأکیدضلالست. سعدی. ، کلام سابق خود را با تکرار یا ابرام و با ادلۀ محکم ثابت تر کردن: من بفلان خیلی تأکید کردم که بسفر برود. (فرهنگ نظام) : و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. (کلیله و دمنه) ، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: تأکید در اصطلاح علوم عربی (نحو) بر دو معنی اطلاق میشود: 1- چنانکه در اطول آمده است: تقریر چیزی بطور ثابت در ذهن مخاطب. 2- لفظی است که بر تقریر دلالت کند یعنی لفظ مؤکدی است که بدان مطلبی را تقریر یا تثبیت کنند و از این رو محقق تفتازانی در مطول، در بحث تقدیم مسندٌالیه مسور بلفظ کل بر مسند مقرون بحرف نفی گوید: ’تأکیدلفظی است که دلالت کند بر تقویت چیزی که لفظ دیگر آنرا افاده کند’. و این گونه تأکید اعم است از اینکه تابع اول باشد یا نه. و اینکه گفته اند تأکید اصطلاحی بوسیلۀ الفاظ مخصوص یا تکرار لفظ است منظور آن نوع تأکیدی است که یکی از توابع پنجگانه بشمار آید. چنانکه گفته اند وصف گاه برای تأکید باشد، و نیز گویندضربت ضرباً (مفعول مطلق) برای تأکید است و امثال اینها. (چنانکه در بعضی از حواشی مطول آمده است). و گاهی مجازاً تأکید بر لفظی اطلاق شود که برای افادۀ معنایی که بدون آن لفظ آن معنی حاصل بوده است، بکار رود یعنی لفظی است که برای افادۀ معنائی ذکر شود که بدون ذکر آن حاصل بوده است مانند: لم یقم کل انسان. چه لفظ (کل) برحسب عقیدۀ بعضی تأکید است زیرا همچنانکه ’لم یقم انسان’ معنی عموم نفی را میرساند همچنین ’لم یقم کل انسان’ نیز همین معنی را افاده می کند. و برحسب مثال اول تأکید نیست زیرا اسناد در آن هنگام به ’کل’ است نه به انسان و علت اینکه این معنی را مجاز شمرده اند این است که افادۀ معنایی که بدون آن حاصل بوده است، لازمۀ تأکید است نه خود تأکید. زیرا تأکید اقتضای سابقیت مطلوبی میکند... پس تأکید بمعنی مجازی نسبت بمعنی اصطلاحی اعم است. اقسام تأکید اصطلاحی: 1- تابع مطلق، یعنی خواه تابع اسم باشد یا جز آن و آن عبارت از تأکید لفظی است و آنرا تأکید صریح نیز نامند... 2- یکی ازتوابع پنجگانه اسم: و آن تابعی است که امر متبوع را در نسبت یا شمول مقرر کند یعنی حال و شأن آن را در نزد شنونده ثابت میکند بعبارت دیگر حالت متبوع را در نزد شنونده از لحاظ نسبت یعنی از لحاظ منسوب بودن یا منسوب الیه بودن آن مقرر میکند مانند: ’زید قتیل قتیل’، ’ضرب زید زید’ بدین سان در نزد شنونده ثابت می شود که منسوب یا منسوب الیه در این نسبت متبوع است نه جز آن، یا تابعی است که شمول متبوع را بر افراد آن مقرر می کند مانند: ’جائنی القوم کلهم’ و مقصود از این نوع تقریر، بکار بردن تمام الفاظ تأکید است. در تعریف یادشده منظور از مقرر کردن امر متبوع خارج کردن بدل و عطف نسق از تعریف است و این واضح است. همچنین صفت نیز از تعریف خارج میشود زیرا وضع صفت برای دلالت بر معنایی است که در متبوع آن هست و در بعضی از مواضع برای افادۀ توضیح متبوع است... و قید ’در نسبت یا شمول’ عطف بیان را خارج میکند زیرا عطف بیان هرچند متبوع خود را واضح و ثابت میکند لیکن آنرا از لحاظ نسبت یا شمول آشکار نمی سازد. 3- نوع سوم از تأکید آن است که نه تابع اسم باشد و نه جز آن از قبیل تأکید فصل به مصدر آن که بجای تکرار فعل بکار میرود. مانند: ’سلموا تسلیماً’ این نوع تأکید در مبحث ’التأکید لنفسه’ یا تأکید خاص و ’التأکید لغیره’ یا تأکید عام در مبحث مفعول مطلق نیز خواهد آمد. و دیگر حال مؤکده مانند ’یوم یبعث حیاً’ که در مبحث حال خواهد آمد و وصف مؤکد مانند: ’امس الدابر’. (از کشاف اصطلاحات الفنون بنقل از اتقان و عباب و شروح کافیه. چ احمد جودت ج 1 ص 71). رجوع به تعریفات جرجانی شود، در علم معانی مقابل تأسیس است. رجوع به تأسیس شود
خورده شدن دندان و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). فروریختن دندان. (ازاقرب الموارد) ، خشم گرفتن و برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درخشیدن شمشیر از تیزی. (تاج المصادر بیهقی). سخت درخشیدن سرمه و شمشیر و برق و سیم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأکل سرمه، صبر، نقره و شمشیر، درخشیدن آنها از حدت و تأکل برق،سخت درخشیدن آن. (از قطر المحیط) ، یکدیگر را خوردن. (از قطر المحیط). تأکل عضو، ایتکال آن. خوردن بعض آن مر بعضی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خورده شدن. (زوزنی) (آنندراج)
خورده شدن دندان و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). فروریختن دندان. (ازاقرب الموارد) ، خشم گرفتن و برانگیخته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درخشیدن شمشیر از تیزی. (تاج المصادر بیهقی). سخت درخشیدن سرمه و شمشیر و برق و سیم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأکل سرمه، صَبِر، نقره و شمشیر، درخشیدن آنها از حدت و تأکل برق،سخت درخشیدن آن. (از قطر المحیط) ، یکدیگر را خوردن. (از قطر المحیط). تأکل عضو، ایتکال آن. خوردن بعض آن مر بعضی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خورده شدن. (زوزنی) (آنندراج)