جدول جو
جدول جو

معنی تأوه - جستجوی لغت در جدول جو

تأوه(اِْط طِ)
آوخ کردن. (زوزنی). آه گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آه کشیدن. (آنندراج). شکایت کردن و نالیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاوه
تصویر تاوه
تابه، ظرفی فلزی و پهن برای تف دادن گوشت، ماهی، کوکو، خاگینه و مانند آن، تاوه، ظرفی که در آن چیزی را برشته کنند یا بو دهند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ءَوْ وِهْ)
آه گوینده. (آنندراج). کسی که آه می کشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأوه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
تابه. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا). مبدل تابه. (فرهنگ نظام). ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند. (برهان). ظرفی مسین دسته دار برای سرخ کردن ماهی و بادنجان و کدو، و بو دادن آجیل و غیره. رجوع به تابه و طابق و طاجن شود، تار جامه بود. (فرهنگ اوبهی) ، پای تاوه. نواری که بساقهای پا می پیچند. (ناظم الاطباء). پای تابه. رجوع به پای تابه و پای تاوه شود، خشت پخته و آجر بزرگ را نیز گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ وَ)
زمین پست. ج، ماءو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَءْ وَ)
گوسفند لاغر
لغت نامه دهخدا
(تَءْ رَ)
تاره. یک بار. (منتهی الارب). همزۀ آن برای کثرت استعمال متروک شد. (منتهی الارب). ج، تئر. (منتهی الارب). رجوع به تاره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ قَ)
سختی غضب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سرعت. (اقرب الموارد) ، شتاب زدگی بسوی بدی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شدت غضب و سرعت. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پرستیدن و بمعبودیت گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حق پرستی. (غیاث اللغات). تعبد. (دهار) (اقرب الموارد). تنسک. (اقرب الموارد). پرستش حق کردن. از کشف اللغات واین لفظ در اکبرنامه بسیار جا واقع شده از آن جمله در این فقره: مولانا عبدالرزاق گیلانی که در حکمت نظر و تأله، بینش فراوان سرمۀ دیده وری او بود... (آنندراج) ، الهیت را بخود بستن. (از اقرب الموارد) ، خدا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مادر گرفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
بازگردیدن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، بشب آمدن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قصد نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کج و خمیده گردیدن، به رنج آوردن. گرانبار کردن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
بازایستادن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعوق. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بتأویل کردن. (زوزنی). تأول کلام، اول کلام است. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). بیان کردن آنچه سخن به او بازگردد. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لغت نویسان عرب این فعل را در مورد خر بکار برده اند و معنی آن، علف و آب خوردن خر است تا شکمش مانند ’اون’ درآگنده شود. رجوع به منتهی الارب و ناظم الاطباء شود. تأون به معنی تأوین است. (از منتهی الارب). رجوع به تأوین شود
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پناه گرفتن بجایی، جای گرفتن، فراهم آمدن از هر جا چنانکه پرندگان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ’أوه’، آوخ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آه گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’أوی’، پناه و جای گرفتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، پناه و جای دادن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
ناله کردن و آه گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِءْ)
از ’ای ی’، تلبث. تحبس. (منتهی الارب). توقف. درنگ
لغت نامه دهخدا
لغه فی التابوت النصاریه، (تاج العروس)، تابوت فی لغه الانصار، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِصْ)
تکبر کردن. بزرگی نمودن، منزه شدن از... (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
تعتﱡه. (منتهی الارب). خود را دیوانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تعته شود
لغت نامه دهخدا
آه گفتن، آه کشیدن، نالیدن و شکایت کردن ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند، خشت پخته آجر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تابه
فرهنگ گویش مازندرانی