جمع شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جمع شدن قوم بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تجمع کسان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، تألب قوم بر کسی، تعاون آنان به وی. (از اقرب الموارد)
جمع شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جمع شدن قوم بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تجمع کسان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، تألب قوم بر کسی، تعاون آنان به وی. (از اقرب الموارد)
لغت نویسان عرب این فعل را در مورد خر بکار برده اند و معنی آن، علف و آب خوردن خر است تا شکمش مانند ’اون’ درآگنده شود. رجوع به منتهی الارب و ناظم الاطباء شود. تأون به معنی تأوین است. (از منتهی الارب). رجوع به تأوین شود
لغت نویسان عرب این فعل را در مورد خر بکار برده اند و معنی آن، علف و آب خوردن خر است تا شکمش مانند ’اون’ درآگنده شود. رجوع به منتهی الارب و ناظم الاطباء شود. تأون به معنی تأوین است. (از منتهی الارب). رجوع به تأوین شود
مهیا و آماده شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ساختگی کردن برای کار. (منتهی الارب). ساختگی کردن. (صراح اللغه). ساخته شدن. (زوزنی). ساخته و آماده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مهیا و آماده شدن. (فرهنگ نظام). ساختگی کردن و آماده شدن برای کاری. (ناظم الاطباء). رجوع به تأهیب شود
مهیا و آماده شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ساختگی کردن برای کار. (منتهی الارب). ساختگی کردن. (صراح اللغه). ساخته شدن. (زوزنی). ساخته و آماده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مهیا و آماده شدن. (فرهنگ نظام). ساختگی کردن و آماده شدن برای کاری. (ناظم الاطباء). رجوع به تأهیب شود
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود
بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)، مأخوذ از بربری، فرفیون، (ناظم الاطباء)، رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود