جدول جو
جدول جو

معنی تأهب - جستجوی لغت در جدول جو

تأهب
(اَ طَ)
مهیا و آماده شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ساختگی کردن برای کار. (منتهی الارب). ساختگی کردن. (صراح اللغه). ساخته شدن. (زوزنی). ساخته و آماده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مهیا و آماده شدن. (فرهنگ نظام). ساختگی کردن و آماده شدن برای کاری. (ناظم الاطباء). رجوع به تأهیب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاهب
تصویر تاهب
آماده و مهیا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِطْ طِ)
بازگردیدن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، بشب آمدن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
ادب کردن. (تاج المصادربیهقی). ادب آموختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ادب گرفتن. (زوزنی) (ناظم الاطباء). ادب یافتن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) : و چون ایام رضاع به آخررسید در مشقت تعلم و تأدب افتد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
بتکلّف زیرک شدن، انکار نمودن، سختی کردن در حاجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بخش کردن مال. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
انبوه شدن. (زوزنی) (آنندراج). درهم پیچیدن درختان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بهم درآمیختن و مجتمع گشتن قوم. (از منتهی الارب) (ازقطر المحیط) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بهم درآمیختن قوم. یقال: جاء فلان ٌ فیمن تأشب الیه، ای انضم الیه و التف الیه. (از اقرب الموارد). منضم شدن بسوی کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جمع شدن قوم بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تجمع کسان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، تألب قوم بر کسی، تعاون آنان به وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَهَْ هَِ)
ساختگی کننده برای کاری. (آنندراج). آماده و مهیا و ساخته برای کار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأهب شود
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
ناله کردن و آه گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ساختگی کردن برای کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تأهب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازگشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بشب آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط ذیل اوب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تعجب نمودن، فرحناک شدن. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِصْ)
تکبر کردن. بزرگی نمودن، منزه شدن از... (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
آماده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پوشیدن اتب را. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به تأتیب شود، سخت شدن، گذاشتن چلۀ کمان بر سینه و بیرون آوردن هر دو بازوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تأتب قوسه علی ظهره، نهادکمان را بر پشت خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زن کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بااهل شدن. (زوزنی) (از قطر المحیط). زن خواستن و با اهل شدن. (منتهی الارب). زن خواستن و صاحب عیال و اطفال شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). زن خواستن و نکاح کردن. (فرهنگ نظام). زن گرفتن و خداوند اهل و عیال شدن. (ناظم الاطباء). زن گرفتن. کدخدا شدن. کدخدایی
لغت نامه دهخدا
مهیا کردن و آماده ساختن برای کاری، ساخته و آماده شدن آماده گشتن بسیجیدن، بسیجاندن مهیا و آماده شدن برای کاری
فرهنگ لغت هوشیار