جدول جو
جدول جو

معنی تأمین - جستجوی لغت در جدول جو

تأمین
(اِطْ طِ)
امین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، حفظ کردن و امن نمودن: لشکر برای تأمین ملک لازم است. (فرهنگ نظام) ، امین پنداشتن، اعتماد کردن، راستی کردن، آمین گفتن دعای کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تأمین در نماز جایز نیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامین
تصویر تامین
آماده کردن، آماده، دارای امنیت، امنیت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِطْ طِ)
بیوسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). امید داشتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (زوزنی) (آنندراج) (فرهنگ نظام) ، بیوس افکندن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). به امید افکندن کسی را. (زوزنی). امید دادن. (زوزنی) (فرهنگ نظام) : روزبه روز بر سبیل وعد و وعید و تأمیل و تهدید... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ مَ)
توأمان. تثنیۀ توأم. همزادان. سلمان. دو همزاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توأم و توأمان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندازه کردن و تخمین زدن. (از اقرب الموارد). اندازه کردن و حزر نمودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیان کردن غایت و حد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به امارت گماردن. (از تاج العروس ج 3 ص 21). امیر کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). فرمانده کردن. (دهار). امارت دادن کسی را بر قوم. (آنندراج) (منتهی الارب). امارت دادن. (از اقرب الموارد) ، تیز کردن، داغ و نشان نمودن، مسلط ساختن کسی را، سنان کردن در نیزه، بسیار کردن خدای قوم را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
اذان گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بانگ نماز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی) ، آواز دادن. (زوزنی) (ترجمان علامۀ جرجانی) ، بسیار اعلام کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار آگاهانیدن. (آنندراج) ، مالیدن گوش کسی را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوش مالیدن کودک را. (آنندراج) ، بازداشتن از آشامیدن آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اجازت دادن کسی را بکاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دستوری دادن کسی را بکاری. (آنندراج) ، گوشه ساختن برای کفش و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نعلی را و جز آن گوشه کردن. (تاج المصادر بیهقی). گوشه ساختن نعل را. (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آهنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). قصد کردن. (زوزنی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح امروز عرب) ملی کردن: تأمیم البترل، ملی کردن نفت
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کنیزک گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأمیۀ جاریه، امه قرار دادن آنرا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأنن. رجوع به تأنن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
علف و آب خوردن خر تا شکمش درآکنده شود. همچون ’اون’. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). سیر خوردن ستور آب و علف را چنانکه دو کنارۀ شکم او بیرون آید چون دو تنگ. (زوزنی). علف و آب خوردن حمار تا شکمش پر گردد. (از اقرب الموارد). بسیار آب خوردن ستور چنانکه دو کنارۀشکم او بیرون آید چون دو تنگ. (آنندراج) ، آهسته بودن و تحمل ورزیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). آهستگی. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
بچۀ نگونسار زادن زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِصْ)
عیب کردن کسی را در روی او. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رگ زدن تا خون ازآن گرفته بریان کرده خورده شود، بر مرده محاسن او شمرده گریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پس از مرگ کسی بر وی ثنا گفتن و از این معنی است: لم یزل یقرظ احیاکم و یؤبن موتاکم. (اقرب الموارد). مرده را بستودن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) ، تاءبﱡل. (تاج العروس). در پی اثر چیزی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء). در غیاث نوشته که تأبین در پی چیزی شدن و پس چیزی رفتن باشد از صراح و منتخب و صاحب مزیل الاغلاط نوشته که این مصدر است بر وزن تفعیل بمعنی پیروی مگر استعمال این مصدر بمعنی اسم فاعل درست است بمعنی پیروی کننده چنانچه جمع این فارسیان تابینان می آرند. (آنندراج) ، چشم داشتن و انتظار کشیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
امین کردن، حفظ کردن، اعتماد کردن، راستی کردن چنین باد گفتن همین گفتن، زینهار دادن، استوانیدن (اعتماد کردن)، بیمه کردن ایمن کردن آرام دادن بی بیم کردن، امین کردن، حفظ کردن امن کردن، آمین گفتن دعای کسی را، ایمنی، جمع تامینات. یا تامین آتیه (آینده)، اندوخته برای زندگانی آینده نهادن و پیش بینی برای معاش آتیه. یا تامین عبور و مرور. منظم ساختن خط سیر و سایل نقلیه برای جلوگیری از تصادفات. یا تامین معاش. پیش بینی و تدارک وسایل زندگی. یا تامین منافع. پیش بینی سود برای خویش. یا تامین نظر. اعمال نظر و میل خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تامین
تصویر تامین
Securement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تامین
تصویر تامین
sécurisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تامین
تصویر تامین
การประกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تامین
تصویر تامین
güvence
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تامین
تصویر تامین
보장
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تامین
تصویر تامین
確保
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تامین
تصویر تامین
אבטחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تامین
تصویر تامین
सुरक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تامین
تصویر تامین
jaminan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تامین
تصویر تامین
uhakikisho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تامین
تصویر تامین
Sicherstellung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تامین
تصویر تامین
zekerheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تامین
تصویر تامین
aseguramiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تامین
تصویر تامین
assicurazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تامین
تصویر تامین
segurança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تامین
تصویر تامین
确保
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تامین
تصویر تامین
zabezpieczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تامین
تصویر تامین
забезпечення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تامین
تصویر تامین
обеспечение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تامین
تصویر تامین
নিরাপত্তা
دیکشنری فارسی به بنگالی