جدول جو
جدول جو

معنی تأمیت - جستجوی لغت در جدول جو

تأمیت(اِ)
اندازه کردن و تخمین زدن. (از اقرب الموارد). اندازه کردن و حزر نمودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارمیتا
تصویر تارمیتا
(دخترانه)
بنیان، اساس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارمیغ
تصویر تارمیغ
مه غلیظ، مه تیره که در زمستان هوا را تیره و تاریک کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
تابع بودن، پیروی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
از ’أق ت’ و ’وق ت’، معین کردن وقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وقت نهادن. (دهار). توقیت. (زوزنی). تأجیل. (از اقرب الموارد). و رجوع به توقیت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کنیزک گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأمیۀ جاریه، امه قرار دادن آنرا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خریدن کنیزک. (زوزنی). کنیزک گرفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیان کردن غایت و حد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به امارت گماردن. (از تاج العروس ج 3 ص 21). امیر کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی). فرمانده کردن. (دهار). امارت دادن کسی را بر قوم. (آنندراج) (منتهی الارب). امارت دادن. (از اقرب الموارد) ، تیز کردن، داغ و نشان نمودن، مسلط ساختن کسی را، سنان کردن در نیزه، بسیار کردن خدای قوم را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
بیوسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). امید داشتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (زوزنی) (آنندراج) (فرهنگ نظام) ، بیوس افکندن کسی را. (تاج المصادر بیهقی). به امید افکندن کسی را. (زوزنی). امید دادن. (زوزنی) (فرهنگ نظام) : روزبه روز بر سبیل وعد و وعید و تأمیل و تهدید... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آهنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). قصد کردن. (زوزنی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح امروز عرب) ملی کردن: تأمیم البترل، ملی کردن نفت
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
امین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، حفظ کردن و امن نمودن: لشکر برای تأمین ملک لازم است. (فرهنگ نظام) ، امین پنداشتن، اعتماد کردن، راستی کردن، آمین گفتن دعای کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تأمین در نماز جایز نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافغیت
تصویر تافغیت
از بربری کنگر دشتی کنگر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
پیروی و اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
((بِ یَّ))
پیروی کردن، اطاعت کردن، از افراد یک کشور و دولت بودن
فرهنگ فارسی معین
بخاری که در زمستان بر روی هوا پدید آید و مانند دودی شود و اطراف را تیره و تاریک سازد، تمن، ماغ، میغ، نژم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
Citizenship, Nationality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
citoyenneté, nationalité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
burgerschap, nationaliteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
시민권 , 국적
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
市民権 , 国籍
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
אזרחות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
नागरिकता , नागरिकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
kewarganegaraan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
สัญชาติ , สัญชาติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
гражданство , национальность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
Staatsangehörigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
ciudadanía, nacionalidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
cittadinanza, nazionalità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
cidadania, nacionalidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
公民身份 , 国籍
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
obywatelstwo, narodowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
громадянство , національність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تابعیت
تصویر تابعیت
vatandaşlık, milliyet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی