جدول جو
جدول جو

معنی تألبه - جستجوی لغت در جدول جو

تألبه
(تَءْ لَ بَ)
تأنیث تألب. رجوع به تألب شود، یکی تألب، بمعنی درختی کوهی که از آن کمان سازند:
و نحت له عن ارز تألبه
فلق ٌ فراع معابل طحل.
امروءالقیس (از تاج العروس ج 1 ص 155).
رجوع به تألب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
از ’أل و’، تقصیر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درنگ نمودن، تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از ’أل ه’، پرستش فرمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گنگلاج گردیدن به ’تا’: تأتاءالرجل تأتاهً و تئتاءً، گنگلاج گردید به تاء، یقال تأتاهٌ، ای تردد فی الکلام بالتاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد و تأتاء شود، خواندن ’تکه’ را برای جهیدن بر ماده بلفظ تاتا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رفتار کودک، تبختر در جنگ. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ثلاثی مجرد ا ت ی ، راه آب وادادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) : اتی الماء تأتیه و تأتیاً، سهل سبیله. (اقرب الموارد). تسهیل جریان آب. آسان کردن راه آب. رجوع به تأتی و ناظم الاطباء شود
آمدن کسی را و آوردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ ءَ بَ)
از ’ؤب’، تؤبه. (اقرب الموارد). عار و ننگ و فضیحت و رسوائی و هر چیز که از آن شرم داشته می شود. (ناظم الاطباء). خواری و رسوائی. عار. حیاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَرْ رُ)
آژخ ناک شدن
لغت نامه دهخدا
(سَ غَ)
گلوبولاریا الیپوم. (دزی ج 1 ص 138). رجوع به تاسلغا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ثلاثی مجرد ابو، ابیت له تأبیه، گفتم او را پدر من فدای تو باد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از غایت تواضعو یا محبت پدر خویش را فدای کسی کردن (در گفتار)
آگاه گردانیدن، بیاد کسی دادن، تهمت کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِصْ)
تکبر کردن. بزرگی نمودن، منزه شدن از... (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
پرستیدن و بمعبودیت گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حق پرستی. (غیاث اللغات). تعبد. (دهار) (اقرب الموارد). تنسک. (اقرب الموارد). پرستش حق کردن. از کشف اللغات واین لفظ در اکبرنامه بسیار جا واقع شده از آن جمله در این فقره: مولانا عبدالرزاق گیلانی که در حکمت نظر و تأله، بینش فراوان سرمۀ دیده وری او بود... (آنندراج) ، الهیت را بخود بستن. (از اقرب الموارد) ، خدا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جمع شدن قوم بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تجمع کسان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، تألب قوم بر کسی، تعاون آنان به وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاالله
تصویر تاالله
سوگند بخدا، قسم بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتالبه
تصویر قتالبه
لاتینی تازی گشته گوالدوزک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
تيزلابه
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
Razoredged
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
tranchant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
остриё
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
날카로운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
تیزلبہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
তীক্ষ্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
mkali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
keskin kenarlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
חפץ חד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
鋭い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
scharfkantig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
धारदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
tajam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
คม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
de filo de navaja
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
affilato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
afiado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
锋利的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
ostrze
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
різкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیزلبه
تصویر تیزلبه
scherp
دیکشنری فارسی به هلندی