جدول جو
جدول جو

معنی تأشن - جستجوی لغت در جدول جو

تأشن
(اِ بَ)
دست به اشنان شستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَصْوْ)
در پی اثر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لغت نویسان عرب این فعل را در مورد خر بکار برده اند و معنی آن، علف و آب خوردن خر است تا شکمش مانند ’اون’ درآگنده شود. رجوع به منتهی الارب و ناظم الاطباء شود. تأون به معنی تأوین است. (از منتهی الارب). رجوع به تأوین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تأنین. خشنود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راضی کردن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طِ)
عیب کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنقص. (قطر المحیط). بد گفتن، گرفتن خویی که در شخص نباشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، خود را بزور زیرک نمودن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تتبع کردن اواخر امور. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
انبوه شدن. (زوزنی) (آنندراج). درهم پیچیدن درختان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بهم درآمیختن و مجتمع گشتن قوم. (از منتهی الارب) (ازقطر المحیط) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). بهم درآمیختن قوم. یقال: جاء فلان ٌ فیمن تأشب الیه، ای انضم الیه و التف الیه. (از اقرب الموارد). منضم شدن بسوی کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِضْ)
از بوی بد چاه بیهوش گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرفتن گاز چاه کسی را، متغیر شدن آب. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بگردیدن آب. (تاج المصادر بیهقی) ، خوی و اخلاق پدر خود گرفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خوی کسی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، یاد عهدگذشته کردن و تأخیر و درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأسن بر عهد، بیاد آوردن آن. (از قطر المحیط) ، تأسن عهد و دوستی کسی، تغییر یافتن آن. (از اقرب الموارد) ، درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بهانه جستن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بهانه آوردن. (تاج المصادر بیهقی). بهانه جستن بر کسی و تأخیر درنگ کردن بر وی. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
آگاهانیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، منادی کردن به تهدید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جارزدن، بدانستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا