- تأریج (اِ طِ)
ورغلانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برانگیختن. تحریک کردن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).
- تأریج جنگ، برافروختن آن. (از اقرب الموارد).
- تأریج قوم، آنان را به مخالفت یکدیگر برانگیختن. (از اقرب الموارد).
، اوارجه درست ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
- تأریج جنگ، برافروختن آن. (از اقرب الموارد).
- تأریج قوم، آنان را به مخالفت یکدیگر برانگیختن. (از اقرب الموارد).
، اوارجه درست ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
