جدول جو
جدول جو

معنی تانیستار - جستجوی لغت در جدول جو

تانیستار
اسم جرم فلک نهم در دساتیر آمده، (آنندراج) (انجمن آرا)، جسم آسمان نهم، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نفس کل را گویند که بعد از عقل کل است، (برهان)، نام نفس ناطقۀ فلک الافلاک است، (انجمن آرا) (آنندراج) مانستار، روح کل و نفس کل که پس از عقل کل باشد، (ناظم الاطباء)، از برساخته های فرقۀآذر کیوان است، و رجوع به فرهنگ دساتیر ص 265 شود
لغت نامه دهخدا
تافیار، درباس را گویند، گیاهی است که برگش به رازیانه ماند، در ضماد بکار برند چون مسهل بسیار قوی است تناولش خطرناک است، (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 276)، این کلمه مصحف تافسیا و ثافسیا است، رجوع به همین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است بولایت گلپایگان که سرچشمۀ آب ’قمرود’ بدانجاست، حمداﷲ مستوفی آرد: ’آب قمرود از کوه خانیسار و لالستان بولایت جربادقان برمیخیزد و بر جربادقان و قم میریزد و هرزه اش بمفازه منتهی میشود طولش سی فرسنگ باشد’، (از نزهت القلوب چ لیدن مقالۀ3 ص 220)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
صومعه. خانقاه. دیر. زاویه. (دزی ج 2 ص 566). ابن بطوطه ذیل مانستارات قسطنطنیه آرد: مانستار مانند لفظ مارستان است جز آنکه نون در آن مقدم و ’را’ مؤخر است و آن در نزد ایشان همانند زاویه است در پیش مسلمانان. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به سفرنامۀ ابن بطوطه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است در هندوستان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). گردیزی در زین الاخبار آرد: در سنۀ احدی و اربعمائه (401 هجری قمری)... چنین خبر آوردند مر امیر محمود را، که تانیسر جایی بزرگ است و بتان بسیار اندرون، و این تانیسربنزدیک هندوان همچنان است که مکه بنزدیک مسلمانان، و سخت بزرگ دارند هندوان آن بقعت را، و اندر آن شهر بت خانه سخت کهن و اندر آن بتخانه بتی است که آن را جکرسوم گویند. چون امیر محمود رحمه اﷲ این خبر بشنید رغبتش افتاد که بشود و آن ولایت را بگیرد و آن بتخانه ویران کند و مزدی جزیل خویشتن را بحاصل آرد و اندر سنۀ اثنین و اربعمائه (402 هجری قمری) از غزنین برفت و قصد تانیسر کرد. چون براو چیپال شاه هندوستان خبر یافت تافته گشت و رسول فرستاد سوی امیر محمود که اگر این عزم را بیفکنی و سوی تانیسر نشوی پنجاه فیل خیاره بدهم. امیر محمود رحمه اﷲ بدان سخن التفات نکرد و برفت، (چون) به دیره رام رسید مردمان رام بر راه آمدند اندر انبوهی بیشه و اندر کمینگاهها بنشستند و بسیار مسلمانان را تباه کردند و چون به تانیسر رسید شهر خالی کرده بودند، آنچه یافتند غارت کردند و بتان بسیار بشکستند و آن بت جکرسوم را به غزنین آوردند و بر درگاه بنهادند و خلق بسیار گرد آمده بنظارۀ آن. (زین الاخبار چ 1327 ص 55).
از آنکه جایگه حج هندوان بودی
بهار گنگ بکند و بهار تانیسر.
عنصری.
بکشت مردم و بتخانه ها بکند و بسوخت
چنانکه بتکدۀ دارنی و تانیسر.
فرخی.
رجوع به تانیشر شود
لغت نامه دهخدا
بلغت بربر خس الحمار، رجل الحمام، حالوما، کحلا، شنجار، شنگار، انقلیا، قالقس و حمیرا راگویند، رجوع به لکلرک ج 1 ص 456 و ج 2 ص 29 و 345 و ذیل ص 346 همان کتاب و شنجار و حمیرا در لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
بعقیدۀ بابلیها ربه النوع جنگ و عشق بود، بخت النصر دروازۀ باشکوهی برای وی ساخت، (ایران باستان ص 193)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازیستان
تصویر تازیستان
آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستار
تصویر ایستار
سنت، موقعیت
فرهنگ واژه فارسی سره