جدول جو
جدول جو

معنی تانژه - جستجوی لغت در جدول جو

تانژه
(ژِ)
تلفظ فرانسوی ’طنجه’ شهر و بندری است به مراکش که بر کنار تنگۀ جبل طارق واقع است و 46000 تن سکنه دارد و مرکز یک منطقۀ بین المللی بمساحت 583هزار مترمربع است که در این منطقه 100000 تن سکونت دارند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تانه
تصویر تانه
تار، رشته، نخ، رشتۀ باریک، تاه، تان، تاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انژه
تصویر انژه
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، مژو، نسک، نرسک، نرسنگ، مرجو، مرجمک، بنوسرخ
فرهنگ فارسی عمید
(پِ)
درۀ قدیمی بسیار زیبا و باشکوهی در یونان، ناحیۀ قدیمی ’پنه’ است. این نام گذاری بواسطۀ زیبایی این دره بود
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
نام کرسی بخشی از ولایت وین ایالت شاتل رلت بفرانسه. کنار رود وین. دارای 930 تن سکنه و راه آهن
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
دانچه. دانیژه. عدس. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
گی - ژان - باتیست. رجل سیاسی فرانسه. وی در سال 1733 میلادی در پاریس متولد شد و به سال 1807 میلادی در ’مولیر’ درگذشت. وی در سال 1752 میلادی از پاریس به نمایندگی مجلس انتخاب شد
لغت نامه دهخدا
(نِ تِ)
نام کرسی بخش از ولایت شینون در ایالت ’اندر ا - لوار’ در ساحل لوار به فرانسه. دارای راه آهن و 3455 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
موضعی است در هند که در مشرق آن دو قصبۀ ’بهروج’ و ’رهنجور’ قرار دارند، رجوع به ماللهند بیرونی ص 100 و 102 و التفهیم چ جلال همایی ص 198 و نزههالقلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
تان باشد. (جهانگیری) (برهان). تان و تار نقیض پود. (ناظم الاطباء). نقیض پود است و آن تارهایی است که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ ژَ / ژِ)
مرجمک. عدس. (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به عدس و انز و دانژه شود، افزون شدن رنج و آزار کسی همسایه را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانژه
تصویر دانژه
عدس مرجمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیه
تصویر تانیه
سستی کردن، درنگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانه
تصویر تانه
تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود
فرهنگ لغت هوشیار
شورت، شلوار زیرکوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
تار الیاف پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی