جدول جو
جدول جو

معنی تانپون - جستجوی لغت در جدول جو

تانپون
(پُنْ)
تامپون. رجوع به تامپون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامپون
تصویر تامپون
تکۀ کوچکی از پارچه، پنبه یا اسفنج که برای جلوگیری از خون ریزی یا جذب ترشحات، داخل حفره های بدن فرو می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانبول
تصویر تانبول
درختچه ای شبیه تاک با برگ های پهن سبز و معطر که برگ های آن را می جوند محرک اشتها است و در هند و مالزی و هندوچین می روید، پان، تملول، تنبول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن، از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تافتون
تصویر تافتون
نوعی نان ضخیم که در تنور می پزند
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
رجینالد کامپبل (1876-1941 میلادی). باستان شناس انگلیسی که در سالهای 1904، 1927، 1930 و 1931 میلادی ریاست هیئت حفاری ’بریتیش میوزیوم’ را در ’نینوا’ بعهده داشت. در دوران جنگ جهانی در بین النهرین، در ادارۀ اطلاعات انگلستان خدمت می کرد. از جملۀ آثارش: 1- ’گزارشهائی درباره جادوگران و ستاره شناسان نینوا و بابل’ در 2 مجلد (1900 میلادی). 2- ’ارواح خبیثۀ بابلی’ در 2 مجلد (1903 میلادی). 3- ’سحر سامی’ (1908 میلادی). 4- ’متن طبی آشوری’ (1923 میلادی). 5- ترجمه ’حماسۀ گیلگامش’ (1928 میلادی). و متن (1930 میلادی). 6- ’کتاب لغت شیمی و زمین شناسی آشوری’ (1936 میلادی). (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
شهری است به هند (مدرس)، 60000 تن سکنه دارد و یکی از شهرهای مقدس هندیان است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل ’تانجاور’ شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی است به هند که آن را میجوند، (المنجد)، تامول، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری)، تنبول، (فرهنگ نظام)، هو خمرالهند یمازج العقل قلیلاً، (منتهی الارب)، تامبول، تنبل، تنبول، تال، رجوع به تامول و دزی ج 1 ص 140 و مفردات ابن البیطار شود، رنگ سرخی که از خوردن مرکب برگ پان و فوفل و آهک در لب و دندان بهم رسد و این ترکیب را پان نیز گویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بزعم ’دوپنی’ نویسندۀ فرهنگ فرانسه از کلمه ’تمبور’ عربی و اسپانیایی گرفته شده ولی نویسندگان فرهنگهای متأخر فرانسوی آن را از تبیر (تبیرۀ فارسی) دانسته اند و در فرانسه بمعنی طبل آید و آن محفظه ای است استوانه ای که دو طرف آن رابا پوست پوشانند و بر یک طرف از این دو سطح پوشیده از پوست برای ایجاد صداها با دو چوب مخصوص نوازند
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است به هندوستان بخطۀ پنجاب در سرخط آهن کراچی به مولتان، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
ترکیبی است از تانن و هگزامتیلن تترامین که آن را بعنوان ضداسهال دامها تجویز نموده اند،
اسب
10 - 15 گرم
گاو
20 گرم
سگ
3 - 6 گرم
(درمانشناسی دکتر عطائی ج 1 ص 479)
لغت نامه دهخدا
(تُن)
ژآسیم پکسی، پاپ مسیحی (1878- 1903 میلادی مولد کارپی نتو (ایتالیا) به سال 1810 م
لغت نامه دهخدا
(تِ رامْ)
دهی از دهستان کنارک است که در شهرستان چاه بهار و هشتادهزارگزی شمال باختری چاه بهار و بر کنار راه مالرو بیر به بنت واقع است. جلگه ای گرمسیر است و 85 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران و محصول آنجا غلات و ذرت و خرماست. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع تابع در حالت رفعی، آنکه اصحاب رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم را دیده. (منتهی الارب). جماعتی که صحابه را دیده باشند. (مقدمۀ لغت میرسید شریف جرجانی). رجوع به تابعی و تابعین شود
لغت نامه دهخدا
(دُن)
سزار الکساندر. مارشال فرانسوی که در گرنوبل بسال 1795م. متولد و در سال 1871م. درگذشت. او در رام کردن و تسخیر قبیلۀ قابیلی الجزایر شرکت کرد و در سال 1851 بمقام وزارت جنگ فرانسه رسید
لغت نامه دهخدا
(رامْ)
نام قصبه و مرکز حکومت است در سرزمین بنگاله از ایالت اوریسا و در 71هزارگزی رود خانه گنگ واقع شده است. این قصبه دارای بناهای معظمی مخصوص راجه میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام بخش بزرگی در بنگاله و استان اوریسا که مرکزش نیز بنام رانپور نامیده می شود. مساحت این بخش 527میلیون گز مربع است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در سرزمین گجرات شهرستان احمدآباد هندوستان واقع در 118هزارگزی جنوب باختری احمدآباد. این قصبه دارای قلعه ای معروف و نیز راه آهن میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
رنگون، نام بندرو شهر و مرکز برمانی جنوبی میباشد و در 1040هزارگزی کلکته در طول شرقی \’15 س53 93 و عرض شمالی \’4 46 16 قرار گرفته است، این شهر دارای بتکدۀ بزرگ و نامی و مدارس و بیمارستانها و درمانگاهها و کارخانه ها و تیمارستان و 737000 تن جمعیت میباشد، فاصله این شهر تا دریا 40هزار گز است که کشتی ها از راه رودخانه کالای بازرگانی باین شهر حمل میکنند، رانگون دارای تجارت مهم میباشد، (از لاروس) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ رانع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رانع شود
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ دَ گَ تَ)
مخفف توانستن و بر این قیاس است تانست و تاند و تانم. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به فرهنگ نظام شود. گیلکی ’تنستن’ (توانستن) ’. (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کلمه تانست). رجوع به توانستن شود. تاند مختصر تواند باشد. (برهان) (آنندراج). تانست مخفف توانست بود. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 273 شود. تانم مختصر و مخفف توانم. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 285 شود:
به رای و حزم جهان را نگاه تاندداشت
ولی نتاند دنیاو خویش داشت نگاه.
فرخی.
چرا نتاند تاند، من این غلط گفتم
بدین عقوبت واجب شود معاذاﷲ.
فرخی.
تو چه گویی که من بیدل چون تانم گفت
مدحت خسرو عادل به چنین حال اندر.
فرخی.
نه ستم رفت بمن زو و نه تلبیسی
که مرا رشته نتاند تافت ابلیسی.
منوچهری.
کرا عقل از فضایل خلعت دینی بپوشاند
نتاندکرد از آن خلعت هگرز این دیو عریانش.
ناصرخسرو.
مرکب من بود زمان پیش از این
کرد نتانست ز من کس جداش.
ناصرخسرو.
آه و زاری پیش تو بس قدر داشت
من نتانستم حقوق آن گذاشت.
مولوی.
اختیاری هست ما را در جهان
حسن را منکر نتانی شد عیان.
مولوی.
آنکه رویانید تاند سوختن
وآنکه او بدرید داند دوختن.
مولوی.
من نیارم ترک امر شاه کرد
من نتانم شد بر شه روی زرد.
مولوی (از فرهنگ جهانگیری).
جهان آفرینت گشایش دهاد
که گر وی ببندد که تاند گشاد.
سعدی.
ترا چون تانم اینجا میهمان کرد
بزندان دوستان را چون توان کرد.
امیرخسرو (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانع، در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ دُ دی دَ)
غالب آمدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از بلاد بلوچستان و از توابع کرمان است، از اقلیم دوم، هوایش گرم و آبش ملایم و مردمش حنفی مذهب، (بستان السیاحه ص 161)، و رجوع به بمپور و بن فهل شود
لغت نامه دهخدا
(پُنْ)
مأخوذ از تانپون فرانسه که در فارسی امروز در امور پزشکی متداول شده است و اصل آن گرفتن رخنه ای با چوب و سنگ و آهن و جز اینها است ولی در اصطلاح پزشکی بند آوردن خون و گرفتن رخنه ای با فشار دادن پنبۀ استریلیزه بر روی زخم است
لغت نامه دهخدا
تصویری از یانسون
تصویر یانسون
رازیانه شامی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانسون
تصویر شانسون
فرانسوی ترانه، ژاژ
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره بیدهااز دسته فلفلها که گیاه بومی هند و مالزی و فیلیپین است و در هندوچین و ماداگاسکار و افریقای شرقی نیزمی رویدبرگ خشک شده این گیاه طعمی معطر دارد و از آن ماده ای بنام بتل استخراج کنند. این ماده مستخرج دارای اثر فایض و اشتهاآور و ضد کرم است. در اثر جویدن برگ تملول ترشحات بزاق زیاد میگردد و اشتها را تحریک میکند و ضمنا رنگ بزاق نیز قرمز میشود شاه حسینی بتل غاجی پان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانسوخ
تصویر تانسوخ
چیز نفیستحفه نایاب که بعنوان هدیه برای بزرگان برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانسوق
تصویر تانسوق
چیز نفیستحفه نایاب که بعنوان هدیه برای بزرگان برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانیدن
تصویر تانیدن
غالب آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
از تابع پایناکان، یاردیدگان آنان که یاران پیامبر اسلام را دیده اند جمع تابع. تابعان، آنانکه اصحاب رسول صلی الله علیه و آله را دیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتون
تصویر تافتون
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانسوخ
تصویر تانسوخ
تنسوخ. تنسخ. تانکسوق. تنکسوق. تنسق، چیز نفیس، تحفه نایاب که به عنوان هدیه برای بزرگان برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
((نِ تَ))
توانستن
فرهنگ فارسی معین
عملی که پود پارچه را برای تنیدن با تار آماده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی