کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
والی ایران در فلسطین. پیرنیا در تاریخ ایران باستان آرد: پس از آن داریوش فرمانی صادر کرد، بدین مضمون: ’پس حال ای تتنای والی ماورای نهر شتر بوزنای و رفقای شما... که آن طرف نهر میباشید از آن دور شوید و بکار این خانه خدا متعرض نباشید اما حاکم یهود و مشایخ یهودیان این خانه خدا را در جایش بنا کنند و فرمانی نیز از من صادر شده که شما با این مشایخ یهودبرای بنا کردن این خانه خدا چگونه رفتار کنید...’ (ایران باستان ج 2 ص 988). رجوع به تتنای بخشش شود
والی ایران در فلسطین. پیرنیا در تاریخ ایران باستان آرد: پس از آن داریوش فرمانی صادر کرد، بدین مضمون: ’پس حال ای تتنای والی ماورای نهر شتر بوزنای و رفقای شما... که آن طرف نهر میباشید از آن دور شوید و بکار این خانه خدا متعرض نباشید اما حاکم یهود و مشایخ یهودیان این خانه خدا را در جایش بنا کنند و فرمانی نیز از من صادر شده که شما با این مشایخ یهودبرای بنا کردن این خانه خدا چگونه رفتار کنید...’ (ایران باستان ج 2 ص 988). رجوع به تتنای بخشش شود
از تان + یای مجهول، بهار در سبک شناسی آرد: در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را بشکل مان، تان، شان می آورند ولی در ادبیات ظاهراً بسیار نادر و شاذ است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم معالغیر و دوم شخص جمع بایاء مجهول ترکیب میکرده اند چون: کردمانی و کردتانی.و این مخصوص بلعمی است و کشف المحجوب و اسرارالتوحیدو تذکرهالاولیاء نیز آورده اند ولی در مقدمۀ شاهنامه و تاریخ سیستان و گردیزی و بیهقی نیست و در شعر نیزبنظر حقیر نرسیده است، اما بعید نیست که با همه ثقیلی که دارد باز هم در شعری آمده باشد، و نیز بعید نیست که در جمع مغایب ماضی نیز این صیغه ساخته شده باشد و کردشانی نیز آمده باشد ولی بنظر حقیر نرسیده است. (سبک شناسی ج 1 ص 348). و در حاشیۀ همین صفحه افزاید: رک. مقدمۀ ج 2 تدکرهالاولیاء چ لیدن ص (کا). آقای قزوینی در این مقدمه در حاشیه گویند که جناب پروفسور ادوارد براون نوشته بود که بجای کردیمی و کردیدی و کردندی، کردمانی، کردتانی و کردشانی استعمال می کنند (یعنی تذکرهالاولیاء) ، بنده کردتانی و کردشانی پیدا نکردم و احتمال میدهم در جلد دوم پیدا شود - انتهی. و این حقیر مؤلف کتاب (کتاب سبک شناسی) جلد دوم را نیز مطالعه کردم و ’کردشانی’ نیافتم -انتهی. و رجوع بمقدمۀچهارمقاله چ معین ص شصت ونه حاشیه و متن آن ص 126 شود: بایستی چون شما را ناپارسایی او معلوم شد غوغا نکردتانی. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی)
از تان + یای مجهول، بهار در سبک شناسی آرد: در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را بشکل مان، تان، شان می آورند ولی در ادبیات ظاهراً بسیار نادر و شاذ است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم معالغیر و دوم شخص جمع بایاء مجهول ترکیب میکرده اند چون: کردمانی و کردتانی.و این مخصوص بلعمی است و کشف المحجوب و اسرارالتوحیدو تذکرهالاولیاء نیز آورده اند ولی در مقدمۀ شاهنامه و تاریخ سیستان و گردیزی و بیهقی نیست و در شعر نیزبنظر حقیر نرسیده است، اما بعید نیست که با همه ثقیلی که دارد باز هم در شعری آمده باشد، و نیز بعید نیست که در جمع مغایب ماضی نیز این صیغه ساخته شده باشد و کردشانی نیز آمده باشد ولی بنظر حقیر نرسیده است. (سبک شناسی ج 1 ص 348). و در حاشیۀ همین صفحه افزاید: رک. مقدمۀ ج 2 تدکرهالاولیاء چ لیدن ص (کا). آقای قزوینی در این مقدمه در حاشیه گویند که جناب پروفسور ادوارد براون نوشته بود که بجای کردیمی و کردیدی و کردندی، کردمانی، کردتانی و کردشانی استعمال می کنند (یعنی تذکرهالاولیاء) ، بنده کردتانی و کردشانی پیدا نکردم و احتمال میدهم در جلد دوم پیدا شود - انتهی. و این حقیر مؤلف کتاب (کتاب سبک شناسی) جلد دوم را نیز مطالعه کردم و ’کردشانی’ نیافتم -انتهی. و رجوع بمقدمۀچهارمقاله چ معین ص شصت ونه حاشیه و متن آن ص 126 شود: بایستی چون شما را ناپارسایی او معلوم شد غوغا نکردتانی. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی)
عباس اقبال در تاریخ مغول بندری را به نام تانا ذکر می کند: ... مخصوصاً در دو محل ’تانا’ یعنی بندر آزف و بوسفور نیز صاحب تأسیسات تجارتی شدند ... (ص 568)، رجوع به ص 569 همان کتاب شود، با صراحتی که در این دو موردمشاهده می شود، منظور مؤلف مصب رود ’دن’ باید باشد که یونانیان قدیم آن را ’تانائیس’ می گفته اند، رجوع به تانائیس و ’دن’ شود
عباس اقبال در تاریخ مغول بندری را به نام تانا ذکر می کند: ... مخصوصاً در دو محل ’تانا’ یعنی بندر آزف و بوسفور نیز صاحب تأسیسات تجارتی شدند ... (ص 568)، رجوع به ص 569 همان کتاب شود، با صراحتی که در این دو موردمشاهده می شود، منظور مؤلف مصب رود ’دن’ باید باشد که یونانیان قدیم آن را ’تانائیس’ می گفته اند، رجوع به تانائیس و ’دُن’ شود