جدول جو
جدول جو

معنی تامبو - جستجوی لغت در جدول جو

تامبو
(بُوْ)
تامبوف. شهری است در روسیۀ شوروی که 121300 تن سکنه دارد. قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه ’تامبوف’ آرد: نام شهر و مرکز ایالتی است بهمین نام در روسیه و در 508هزارگزی جنوب شرقی مسکو بر کنار رود ’تزنه’ واقع است و 27000 تن سکنه و مدرسه نظامی و مدرسه مخصوصی برای دختران اعیان و کارخانه های زاج و دستگاههای طناب بافی و غیره دارد. تجارت آنجا پررونق است و تزار میخائیل رومانف این شهر را بسال 1636 میلادی بنا نهاده است. رجوع بمادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بامبو
تصویر بامبو
خیزران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، طباشیر، تباشیر، ثلج چینی، نی هندی، ثلج صینی
فرهنگ فارسی عمید
کلام یا عملی که گفتن یا انجام دادن آن به دلیل ممنوعیت های شرعی یا عرفی ناپسند است
فرهنگ فارسی عمید
خیزران، نی، نوعی نی است، نوعی نی مغزدار است که از آن عصاو چوب دستی و تعلیمی سازند و بخم کردن شکسته نشود
لغت نامه دهخدا
تامول است، (از آنندراج)، مأخوذ از هندی تانبول، (ناظم الاطباء)، تنبول، تنبل، برگ پان، رجوع به تامول و تانبول شود
لغت نامه دهخدا
اززبان پولی نزی تابو و تاپو بمعنی مقدس و ممنوع، طبق آیین پولی نزیان، شخص یا چیزی را که دارای سجیۀ مقدس باشد و از تماس با دیگران ممنوع بود، تابو گویند، مؤلف قاموس الاعلام ترکی گوید: این نام را اهالی جزایر واقعۀ در بحر محیط کبیر به یک معبود موهوم و خیالی و بطور اصح به مقدسات و اشیاء محبوب خویش اطلاق نمایند، همین که بر چیزی ذی روح یا بی روح اطلاق شد تمام افراد بتعظیم و احترام بلکه به پرستش و ستایش او مجبور و مجذوب میشوند هر که در این باره سهل انگاری کند و قصوری ورزد منفور و مظهر تحقیر همگانی گردد
لغت نامه دهخدا
فرانسوی خیزران پارسی است و تازی گشته آن خیزران است تازی است خیزران
فرهنگ لغت هوشیار
زبان پولینزی ابر ماس آنچه اشویی است و بر ماسیدن (لمس کردن) آن روا نیست طبق آیین پولینزیان شخص یا چیزی را که دارای سجیه مقدس و از تماس با دیگران ممنوع باشد تابو گویند. نیز اهالی جزایر واقع در اقیانوس کبیر (تابو) را به معبودی خیالی و موهوم و بتعبیر اصح بمقدسات و اشیا محبوب خویش اطلاق نمایند. همینکه این نام بچیزی ذی روح یا بی روح اطلاق شد همه افراد بتعظیم و احترام بلکه به پرستش و ستایش او مجبور و مجذوب میشوند و هر که در این باره سهل انگاری کند منفور و مظهر تحقیر همگانی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گامبو
تصویر گامبو
دارای اندام درشت و چاق و بدقواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابو
تصویر تابو
تحریم اجتماعی یک عمل یا یک کلمه به طور رسمی، شخص، چیزی یا جایی که برای افراد یک قبیله تحریم شود، هر چیز نذری یا مقدسی که نزدیک شدن و دست زدن به آن ممنوع باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بامبو
تصویر بامبو
خیزران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابو
تصویر تابو
محرّمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تابو
تصویر تابو
Taboo
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabou
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از دهکده های متروکه ی زیارت خاسه رود واقع در استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تابو
تصویر تابو
табу
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تابو
تصویر تابو
禁忌
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تابو
تصویر تابو
табу
دیکشنری فارسی به روسی
تابو
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تابو
تصویر تابو
تابو
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تابو
تصویر تابو
তাবু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تابو
تصویر تابو
금기의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تابو
تصویر تابو
वर्ज्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تابو
تصویر تابو
טאבו
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabu
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تابو
تصویر تابو
ห้าม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تابو
تصویر تابو
taboe
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabú
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabù
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabu
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تابو
تصویر تابو
禁忌的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تابو
تصویر تابو
tabu
دیکشنری فارسی به پرتغالی