جدول جو
جدول جو

معنی تالنج - جستجوی لغت در جدول جو

تالنج
(لِ)
دهی است از بخش ایذۀ شهرستان اهواز. در 21هزارگزی شمال باختری ایذه، کنار راه مالرو سکوری به کوه کمرون واقع است. جلگه ای است گرمسیر و 159 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات و لبنیات و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلانج
تصویر تلانج
تلاج ها، شورها و غوغاها، مشغله ها، گرفتاری ها، جمع واژۀ تلاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از النج
تصویر النج
ریشه ای شبیه زردک، متعلق به گیاهی با ساقۀ ستبرو گل های سفید که در طب قدیم کاربرد داشته
فرهنگ فارسی عمید
بانگ، (لسان العجم شعوری) (ناظم الاطباء)، فریاد و غوغا، (ناظم الاطباء)، هنگامه، فتنه، (ناظم الاطباء)، و رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ص 274 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تَ نَ)
بانگ و مشغله و شور و غلغله را گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
میوه ای است شبیه به کنار. (برهان) (آنندراج). و آن را در خراسان علف شیران گویند. (برهان). و به عربی زعرور خوانند. رنگ آن سرخ و زرد شود. (آنندراج). در تهران زالزالک گویند. (ناظم الاطباء). شعوری گوید: ’میوه ای است شبیه گلنار برنگ سرخ و زرد’. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 233). ولی بنظر میرسد که صحیح آن کنار است و گلنار مصحف کنار است
لغت نامه دهخدا
(گالْ وِ تُ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 37 هزارگزی خاور خوسف و 12 هزارگزی شمال خاوری گل، کوهستانی، هوای آن معتدل، دارای 7 تن سکنه. لهجۀ آنان فارسی، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
اومر. از صاحب منصبان اداری فرانسه که بسال 1595 میلادی در پاریس متولد شد و در جنگی که در زمان کودکی لوئی چهاردهم (1648- 1653 میلادی) بین طرفداران پارلمان و درباریان درگرفته بود، از طرفداران پارلمان دفاع کرد. و در سال 1652 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
حکیم مؤمن در تحفه (ص 32) آرد: النج لغت یونانی بمعنی اصل است، و آن بیخ نباتی است شبیه به زردک، ساقی باریک بقدر یک شبر، و گلی سفید مانند گل زردک و تخمی سفید و طولانی و خالدار که طول آن کمتر از برنج است دارد و در سر شاخه های آن قبه ای مثل جوز است. بهترین آن هندی است. در آخر دوم گرم و خشک و با اندک تلخی است. مؤلف تذکره سرد و تر در سیم میداند و بالخاصه تخم آن را جهت شری از هر خلطی که باشد مجرب میداند و باید روز اول نیم درهم آن را با سه اوقیه سکنجبین بنوشند و روز دوم نیم مثقال، و روز سوم یک درهم و یک مثقال. برگ و ثمر و ساق هر یک که باشد با شراب و عسل جهت سقوط مشیمه مجرب دانسته اند و بیخ آن برای تقطیر بول رطوبی نافع است - انتهی. و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
پرنده ایست کوچک از تیره سبکبالان از گروه دندانی منقاران قدش کمی از گنجشک بزرگتر ولی از قمری کوچکتر است. رنگ پرهای بدنش برنزی مایل به زرد میباشد. پرنده ایست حشره خوار و اجتماعی و چون آفت ملخ است برای زراعت مفید میباشد. در حدود 6 گونه از آن شناخته شده و در ایران فراوانست. یا سار سیاه گونه ای سار که در نواحی گردن و سرو کناره بالها و در انتهای دم دارای پرهای تیره و بقیه پرهایش قرمز رنگ است و جثه اش هم از سار معمولی کمی بزررگتر است و در دفع ملخ بسیار مفید است. در نواحی آسیای صغیر و آسیای مرکزی و ایران میزید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلانج
تصویر تلانج
بانگ مشغله شور و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالنج
تصویر کالنج
زالزا لک
فرهنگ لغت هوشیار
قولنج
فرهنگ گویش مازندرانی
جوال دوز
فرهنگ گویش مازندرانی
تاراج
فرهنگ گویش مازندرانی