نباتی است شبیه به لبلا و بسیار کم برگ و شاخهای آن از لبلا درازتر و بهر درختی که پیچد آن را خشک کند از این روی آن را بعربی عشقه گویند که بحالت عشق مناسب است و آن را به فارسی اخفاک و بهندی چان درید نامند. (آنندراج) (انجمن آرا)
نباتی است شبیه به لبلا و بسیار کم برگ و شاخهای آن از لبلا درازتر و بهر درختی که پیچد آن را خشک کند از این روی آن را بعربی عشقه گویند که بحالت عشق مناسب است و آن را به فارسی اخفاک و بهندی چان درید نامند. (آنندراج) (انجمن آرا)
امیر تالش، پسر امیرحسن جلایر (امیر حسن چوپانی) و نوۀ امیر چوپان است. در سال 725 هجری قمری ابوسعید، حکومت فارس و کرمان و عراق را به وی سپرد. امیر تالش در هرجا جماعتی از گردنکشان و راهزنان را بکشت و رعبی عظیم از وی در دل مردم جای گرفت و سپس حکومت را بملک شرف الدین شاه محمود اینجو داد که به حمایت و نیابت او حکومت کند و چون امیرچوپان گرفتار شد پسر بزرگ او امیرحسن با پسرش امیر تالش بخوارزم گریخته در عداد امرای پادشاه ازبک درآمدند و امیر تالش در آنجا در حدود سال 727 هجری قمری (1327 میلادی) درگذشت. رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 4، 6، 18، 30 و 31 و از سعدی تا جامی ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ص 189 و فارسنامۀ ناصری در حوادث 725 هجری قمری شود
امیر تالش، پسر امیرحسن جلایر (امیر حسن چوپانی) و نوۀ امیر چوپان است. در سال 725 هجری قمری ابوسعید، حکومت فارس و کرمان و عراق را به وی سپرد. امیر تالش در هرجا جماعتی از گردنکشان و راهزنان را بکشت و رعبی عظیم از وی در دل مردم جای گرفت و سپس حکومت را بملک شرف الدین شاه محمود اینجو داد که به حمایت و نیابت او حکومت کند و چون امیرچوپان گرفتار شد پسر بزرگ او امیرحسن با پسرش امیر تالش بخوارزم گریخته در عداد امرای پادشاه ازبک درآمدند و امیر تالش در آنجا در حدود سال 727 هجری قمری (1327 میلادی) درگذشت. رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 4، 6، 18، 30 و 31 و از سعدی تا جامی ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ص 189 و فارسنامۀ ناصری در حوادث 725 هجری قمری شود
از اعمال گیلان. (معجم البلدان ج 1 ص 354) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). مؤلف گوید: مقصود از تالشان طوالش است. (مرآت البلدان ایضاً). رجوع به تالش (ناحیه) و طالش و طوالش شود
از اعمال گیلان. (معجم البلدان ج 1 ص 354) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). مؤلف گوید: مقصود از تالشان طوالش است. (مرآت البلدان ایضاً). رجوع به تالش (ناحیه) و طالش و طوالش شود
فرانسوا - ژوزف، ایفاکننده نقش های تراژدی در پاریس، وی بسال 1763 میلادی متولد شدو در همانجا بسال 1826 میلادی درگذشت، پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا حرفۀ پدر را انتخاب کرد ولی پس از مسافرت به انگلستان بازی گری تماشاخانه را برگزید و پس از بازگشت به پاریس وارد مدرسه سلطنتی دکلاماسیون شد و از تعلیم استادان معروف زمان خود برخوردار گشت و در زمرۀ هنرمندان مورد توجه ناپلئون قرار گرفت
فرانسوا - ژوزف، ایفاکننده نقش های تراژدی در پاریس، وی بسال 1763 میلادی متولد شدو در همانجا بسال 1826 میلادی درگذشت، پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا حرفۀ پدر را انتخاب کرد ولی پس از مسافرت به انگلستان بازی گری تماشاخانه را برگزید و پس از بازگشت به پاریس وارد مدرسه سلطنتی دکلاماسیون شد و از تعلیم استادان معروف زمان خود برخوردار گشت و در زمرۀ هنرمندان مورد توجه ناپلئون قرار گرفت
حسن بن حسین تبریزی مدرس شافعی ملقب به حسام الدین و معروف به تالشی. وی در تبریز متولد شد و بسال 964 هجری قمری در قسطنطنیه درگذشت. از اوست: بحرالافکار، حاشیه ای بر الخیالی، خصال السلف فی آداب السلف والخلف که به آداب التالشی معروف است. شرح قصیدۀ البرده. (هدیهالعارفین فی اسماءالمؤلفین ج 1 ص 289)
حسن بن حسین تبریزی مدرس شافعی ملقب به حسام الدین و معروف به تالشی. وی در تبریز متولد شد و بسال 964 هجری قمری در قسطنطنیه درگذشت. از اوست: بحرالافکار، حاشیه ای بر الخیالی، خصال السلف فی آداب السلف والخلف که به آداب التالشی معروف است. شرح قصیدۀ البرده. (هدیهالعارفین فی اسماءالمؤلفین ج 1 ص 289)
امیر ’الی پی’ یکی از نجبای قدیم و از خاندانهای باستانی ولایت ’الی پی’ بود که در سرحدهای شمالی ایلام واقع است و شامل کوه ها و دره های شمال شرقی به درۀ فعلی است که تا شهر نهاوند کنونی میرسد، وی امیری باتدبیر بود و در حدود سال 708 قبل از میلاد بدرود حیات گفت، رجوع به کتاب کرد رشید یاسمی ص 46، 57، 58 و 59 شود
امیر ’اِلی پی’ یکی از نجبای قدیم و از خاندانهای باستانی ولایت ’الی پی’ بود که در سرحدهای شمالی ایلام واقع است و شامل کوه ها و دره های شمال شرقی به درۀ فعلی است که تا شهر نهاوند کنونی میرسد، وی امیری باتدبیر بود و در حدود سال 708 قبل از میلاد بدرود حیات گفت، رجوع به کتاب کرد رشید یاسمی ص 46، 57، 58 و 59 شود
بمعنی جنگ و جدال و غوغا است و از لغات تاتاری است و در اشعار فارسی وارد شده و بصورت تلاش نویسند، (لسان العجم شعوری ج 1 ص 279)، سعی و جستجو، ظاهراً غلط است چرا که در کلام اساتذه و کتب لغت نیامده مگر این که بگوئیم این لفظ ترکی است و در ترکی حرکات را بحروف علت می نویسند پس الف اول بفتح تای فوقانی است، نوشتن این الف درست باشد و خواندنش نادرست، (آنندراج) (غیاث اللغات)، مشغله و تلاش وتفحص، (ناظم الاطباء)، رجوع به تلاش شود، آواز، بانگ، فریاد، غوغا و تالاج، (ناظم الاطباء)
بمعنی جنگ و جدال و غوغا است و از لغات تاتاری است و در اشعار فارسی وارد شده و بصورت تلاش نویسند، (لسان العجم شعوری ج 1 ص 279)، سعی و جستجو، ظاهراً غلط است چرا که در کلام اساتذه و کتب لغت نیامده مگر این که بگوئیم این لفظ ترکی است و در ترکی حرکات را بحروف علت می نویسند پس الف اول بفتح تای فوقانی است، نوشتن این الف درست باشد و خواندنش نادرست، (آنندراج) (غیاث اللغات)، مشغله و تلاش وتفحص، (ناظم الاطباء)، رجوع به تلاش شود، آواز، بانگ، فریاد، غوغا و تالاج، (ناظم الاطباء)
تالسان و طیلسان. (ناظم الاطباء). اهل تالش در قدیم لباس مخصوصی داشتند که تالشان نامیده میشد و از آن طیلسان معرب شده است. (فرهنگ نظام). و پوشش خاصۀ آن طایفه را (تالش را) تالشانه می نامیده اند و طیلسان معرب پوشش تالشانه است. (آنندراج) (انجمن آرا). طیلسان. (منتهی الارب). جامه ای از پشم درشت که مردم تالش پوشند و این کلمه اصل طیلسان عرب است. رجوع به تالش و طالش و مخصوصاً تالسان و طیلسان و طالسان و منتهی الارب ذیل کلمه طلس شود
تالسان و طیلسان. (ناظم الاطباء). اهل تالش در قدیم لباس مخصوصی داشتند که تالشان نامیده میشد و از آن طیلسان معرب شده است. (فرهنگ نظام). و پوشش خاصۀ آن طایفه را (تالش را) تالشانه می نامیده اند و طیلسان معرب پوشش تالشانه است. (آنندراج) (انجمن آرا). طیلسان. (منتهی الارب). جامه ای از پشم درشت که مردم تالش پوشند و این کلمه اصل طیلسان عرب است. رجوع به تالش و طالش و مخصوصاً تالسان و طیلسان و طالسان و منتهی الارب ذیل کلمه طلس شود
در قاموس ناحیه ای از اعمال گیلان. (فرهنگ رشیدی). و نام ولایت ایشان (مردم تالش) . (آنندراج) (انجمن آرا). بلوکی است از گیلان ایران. (فرهنگ نظام). روستایی است از اعمال جیلان (گیلان). (منتهی الارب). رجوع به نزههالقلوب حمداﷲ مستوفی چ گای لیسترانج ص 180 و مرآت البلدان ج 1 ص 337 و طالش و طوالش و تالشان شود
در قاموس ناحیه ای از اعمال گیلان. (فرهنگ رشیدی). و نام ولایت ایشان (مردم تالش) . (آنندراج) (انجمن آرا). بلوکی است از گیلان ایران. (فرهنگ نظام). روستایی است از اعمال جیلان (گیلان). (منتهی الارب). رجوع به نزههالقلوب حمداﷲ مستوفی چ گای لیسترانج ص 180 و مرآت البلدان ج 1 ص 337 و طالش و طوالش و تالشان شود
قومی باشند از مردم گیلان. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام). گویند از اولاد ’تالش’ پسر یافث بن نوح بوده و آنان را تیالشان میخوانده اند. ایرانیها برسم قدیم خودشان که الفاظ فارسی را با حروف عربی مینوشتند تالش را طالش هم مینویسند. (فرهنگ نظام). طایفه ای در گیلان و آذربایجان که یک قسم از فارسی دری تکلم میکنند و گویا زبان اهالی آذربایجان قبل از غلبۀ ترک همین زبان بوده چنانکه در هرزند بهمین زبان تکلم می نمایند. (ناظم الاطباء). محمّدمعین در حاشیۀ برهان قاطع آرد: ’تالش بقول بعضی مبدل و محرف ’کادوس’ است و آن قومی بود که در زمان باستان بس انبوه بودند و در کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند و چون بارها بگردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده و امروز مترجمان ’کادوش’ را که تلفظ صحیح آنست ’کادوسی’ نویسند. جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد. رجوع به مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیها تألیف وی دفتر یکم شود. (برهان ج 1 ص 462 حاشیۀ 5). رجوع به طالش و تالشان و تالوش شود
قومی باشند از مردم گیلان. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ نظام). گویند از اولاد ’تالش’ پسر یافث بن نوح بوده و آنان را تیالشان میخوانده اند. ایرانیها برسم قدیم خودشان که الفاظ فارسی را با حروف عربی مینوشتند تالش را طالش هم مینویسند. (فرهنگ نظام). طایفه ای در گیلان و آذربایجان که یک قسم از فارسی دری تکلم میکنند و گویا زبان اهالی آذربایجان قبل از غلبۀ ترک همین زبان بوده چنانکه در هرزند بهمین زبان تکلم می نمایند. (ناظم الاطباء). محمّدمعین در حاشیۀ برهان قاطع آرد: ’تالش بقول بعضی مبدل و محرف ’کادوس’ است و آن قومی بود که در زمان باستان بس انبوه بودند و در کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند و چون بارها بگردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده و امروز مترجمان ’کادوش’ را که تلفظ صحیح آنست ’کادوسی’ نویسند. جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد. رجوع به مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیها تألیف وی دفتر یکم شود. (برهان ج 1 ص 462 حاشیۀ 5). رجوع به طالش و تالشان و تالوش شود