جدول جو
جدول جو

معنی تالجوت - جستجوی لغت در جدول جو

تالجوت
قومی از اقوام مغول که بسال 578 هجری قمری با اونک خان و چنگیزخان جنگیدند، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 16، 18 و 19 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طالوت
تصویر طالوت
(پسرانه)
معرب از عبری نام سرداری از بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاغوت
تصویر تاغوت
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته
تا، ته، تی، تادار، تادانه، ته دار، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابوت
تصویر تابوت
صندوق چوبی دراز که مرده را در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجور
تصویر تاجور
تاج دار، کنایه از صاحب تاج و تخت، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
قرائت قرآن، خواندن کتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالجوش
تصویر کالجوش
اشکنۀ کشک، اشکنه
فرهنگ فارسی عمید
مأخوذ از فرانسه در شیمی متداول است، از اجسام بسیط و فلزی است، سفیدرنگ که در سال 1816م، کشف شد، این جسم در سولفور آهن و مس یافت شود
لغت نامه دهخدا
مرغی که در دام بندند تا مرغهای دیگر فریب خورده و در دام افتند، (ناظم الاطباء)، پایدام، ملواح، خروهه، و رجوع به پایدام شود، فریب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام ولایتی است در میانۀ هند بنا بروایت سنگهت. (تحقیق ماللهند ص 153)
لغت نامه دهخدا
پسر شیرامون نویان پسر جورماغون است که به دستور غازان خان وی را در سه گنبد به یاسا رسانیدند، رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 104 شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ تالی، اسب چهارم رهان، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به تالی شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از ماحضر باشد که درویشان پزند، وآن چنان باشد که نان را ریزه کنند، همچنانکه برای اشکنه ریزه میکنند و کشک به آب نرم کرده را با روغن واندک فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده را در دیگ پزند و دو سه جوش داده فرود آرند و خورند، (برهان) (از آنندراج)، هدایت گوید: ’وکال جوش از آن گویند که بسیار پخته نگردد ... سه جوش بیشتر نگذارند بخورد و بردارند و بخورند’، (حاشیۀ برهان چ معین)، و آن را کالوش و کالوشه و کالیوش هم نوشته اند، (آنندراج)، کله جوش، دوغ گرمه، طعامی از کشک و پیاز سرخ کرده و گردوی کوبیده که در آن اشکنه کنند:
مائیم سه چهار شخص معهود
آزرده زدور چرخ و انجم
داریم هوای کالجوشی
از بی برگی نه از تنعم
اسبابش جمله هست حاصل
جز روغن و کشک و نان و هیزم،
نظام الدین قمری اصفهانی (از حاشیۀ برهان و آنندراج)،
خواجگان بانوا اکنون خورند
کاجی و تتماج و لوت و معدنی
بینوایان نیز بهر خود کنند
کاسه های کالجوش یک منی،
کمال اسماعیل (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ویلیام - هنری - فوکس. باستان شناس و فیزیک دان انگلیسی است که در سال 1800 میلادی در ’لاکوک -ابی’ متولد و در همان جا بسال 1877 میلادی درگذشت. وی در سال 1832 بعضویت مجلس عوام نایل شده بود. ظاهراً این همان ’تال بت’ است که پیرنیا در ایران باستان ج 1 ص 47 وی را یکی از چهار نفر دانشمند آشورشناس معرفی کرده است که انجمن آسیایی پادشاهی لندن آنان را در سال 1857 میلادی دعوت کرده بود که هریک جداگانه یکی از کتیبه های آسوری را بخوانند
لغت نامه دهخدا
شهری است به هند (مدرس)، 60000 تن سکنه دارد و یکی از شهرهای مقدس هندیان است، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل ’تانجاور’ شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بلغت بربر ’کاردون سلوس پی ناتوس’ را گویند. (از دزی ج 1 ص 139)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تالیوم
تصویر تالیوم
عنصر فلزی کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالمات
تصویر تالمات
جمع تالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالفات
تصویر تالفات
جمع تالف
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گزنه ها که بارتفاع 10 تا 15 و حتی 25 متر هم میرسد و بطور وحشی در نواحی بحر الروم (مدیترانه) و شمال ایران (اطراف دریای خزر) و شمال خراسان فراوان است. برگهایش بیضوی و نوک تیز و دندانه دار و گلهایش مایل بسبز و میوه اش آبدار است و هسته ای شبیه گیلاس دارد. در تداوی از برگ و جوانه ها و ریشه این درخت استفاده میکنند (برگ و جوانه هایش در انواع اسهالها مخصوصا اسهال خونی و ریشه یی در مرض صرع مورد استفاده است)، از دانه این گیاه نوعی روغن استخراج میکنند و از ریشه و پوست آن نیز رنگ زرد ثابتی استخراج میشود. چوب این درخت هم مصرف صنعتی دارد لوطس میس امرود کوهی نشم ابیض ته تی توخ توغ دغدغان دغون داغون لوسوس لطوس میسن تایله تا داغداغان سلتس تادار ته دار توغدان تی گیله تا دانه تاغران دغداغان تاغوت تیاتوغ تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابوت
تصویر تابوت
صندوقی دراز که مرده را در آن گذارند و به گورستان برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجور
تصویر تاجور
داری تاج با افسر، پادشاه سلطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاغوت
تصویر تاغوت
تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تاغوت واژه پارسی است ته تی توخ تا د انه تاغران ته دار تادار (گویش گیلکی) تی یاتوغ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ درخت افربیون که آنرا لبانه مغربیه نیز گویند. توضیح در بعضی کتب تاکوت را بصورت تیکوت هم ذکر کرده اند و در برهان بصورت تاکوب آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
خوانش، خواندن قرائت کردن، قرائت. خواندن قرآن و جز آن، خواندن با قرائت و اندیشه و تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الجخت
تصویر الجخت
الچخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالوت
تصویر جالوت
کسانی که جلای وطن کرده اند، تبعیدی
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خار داری است از تیره مرکبان که شبیه کنگراست. توضیح در بعضی کتب تافروت را مرادف با کنگر و انواع آن دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلجات
تصویر تخلجات
جمع تخلج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالجوش
تصویر کالجوش
کله جوش، اشکنه، نوعی غذای حاضری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاجور
تصویر تاجور
((وَ))
دارای تاج، پادشاه، سلطان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابوت
تصویر تابوت
صندوق فلزی یا چوبی که مرده را در آن گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاوت
تصویر تلاوت
((تَ وَ))
خواندن، قرائت کردن
فرهنگ فارسی معین