جدول جو
جدول جو

معنی تاقدیسی - جستجوی لغت در جدول جو

تاقدیسی
طاقدیسی، رجوع به طاقدیسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاقدیس
تصویر تاقدیس
طاقدیس، چین خوردگی های طاق مانند زمین، طاق مانند، به شکل طاق، ایوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
پاک و منزه کردن، به پاکی و پاکیزگی منسوب کردن، به پاکی ستودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
چین خوردگی های طاق مانند زمین، طاق مانند، به شکل طاق، ایوان
فرهنگ فارسی عمید
تیره ای از ایل طیبی شعبه لیراوی (از ایلات کوه گیلویۀ فارس)، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 98)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
از مشاهیر شعرای ایران و از مردم طوس است. گویند خودپسند و مردم گریز بود. مزاجش با هیچ کس سازگاری نداشت با بیکسی و تنهایی عمر خود را بسر آورد. از او است:
بپای ناقه خروشان دل شکستۀ کیست
که این صدا بصدای جرس نمی ماند.
(از قاموس الاعلام) ، موحد و یکتاپرست. (از انجمن آرای ناصری). ج، اقراریان. رجوع به اقراریان شود
لغت نامه دهخدا
تخت طاقدیس. تخت خسرو پرویز را که از فریدون به وی رسیده بود طاقدیس میگفتند. گویند جمیع حالات فلکی و نجومی در آن ظاهر میشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعی از ارکان دولت او جابجا قرار میگرفته اند و خسرو پرویز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان). طول آن تخت یکصد و هفتاد ذراع و عرض آن یکصد و بیست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غیاث اللغات). و در حاشیۀ چاپ جدید برهان که به اهتمام دکتر معین منتشر شده آمده است: هرتسفلد رسالۀ ممتعی در باب تخت طاقدیس نوشته اشاره بقول مورخ بیزانسی کدرنوس کرده که او از یکی از کتب تئوفان (نیمۀ دوم قرن هشتم میلادی) روایت کرده است. کدرنوس گوید هرقل قیصر پس از انهزام خسرو پرویز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد. ’بت خسرو را دید که هیأتی مهیب داشت و تصویر پرویز را هم مشاهده کرد که بر بالای کاخ بر تختی قرار گرفته بود. این تخت بکرۀ بزرگی مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشید و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را می پرستیدند و تصویر رسولان شاه نیز در گرد آن بود که هر یک عصایی در دست داشت. در این گنبد بفرمان دشمن خدا (یعنی خسرو) آلاتی تعبیه کرده بودند که قطراتی چون باران فرومیریخت و آوایی رعدآسا بگوش میرسانید...’ (کریستنسن ایران در زمان ساسانیان ص 466 ببعد) :
ز تختی که خوانی ورا طاقدیس
که بنهاد پرویز دراسپریس...
بیاورد پس تخت شاه اردشیر
وز ایران هر آن کس که بد تیز ویر
بهم درزدند آن سزاوار تخت
بهنگام آن شاه پیروز بخت
ورا درگر آمد ز روم و ز چین
ز مکران و بغداد و ایران زمین
هزار و صد و بیست استاد بود
که کردار این تختشان یاد بود...
بفرمود تا یکزمان دم زدند
بدو سال تا کار بر هم زدند...
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش بر نهی از برش...
برویش ز زرین صد و چل هزار
ز پیروزه برزرّ کرده نگار
همه نقرۀ خام بد میخ و بش
یکی ز آن بمثقال بد شصت و شش...
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2877 ببعد).
با درفش کاویان و طاقریس [طاقدیس.
زر مشت افشار و شاهانه کمر. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی بنقل از رودکی با ضبط ’طاقریس’). رجوع به کلمه پرویز شود:
بگرداگرد تخت طاقدیسش
زبان پادشاهان خاک لیسش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
به معنی طاق مانند، چه دیس مانند را گویند، (برهان)، و رجوع به دیوان رودکی چ نفیسی ص 1110 شود، صفۀ حضرت سلیمان، (برهان)، تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، (برهان) :
دست بهشت صدر او دست قدر بخدمتش
گنبد طاقدیس را بسته بطاق چاکری،
خاقانی،
در خطبه شاه کیوان خوانیش وگر بجوئی
در زیر طاقدیسش کیهان تازه بینی،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هر چیزی که دارای قوه غیرمحسوس و غیرمادی بود و هر چیز معنوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیشکشی و هر چیزی که بکسی پیشکش کنند. (ناظم الاطباء). اهدایی. رجوع به تقدیم و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زی ی)
ابوعلی حسن بن ضحاک بن مطربن هناد تادیزی بخاری. وی از اسباطبن یسع روایت کند و ابوبکر محمد بن حسن مقری از او روایت دارد. وی به شعبان 326 هجری قمری درگذشت. رجوع به معجم البلدان (تادیزه) و انساب سمعانی برگ 102 ’ب’ شود
لغت نامه دهخدا
(زی ی)
منسوب به تادیزه
لغت نامه دهخدا
نام نوایی است از سی لحن باربد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طریقۀ نوشتن. رسم الخط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تقدیس. پاک و منزه. پاکیزه و مطهر:
جبرئیل آمد روح همه تقدیسی
کردم آبستن چون مریم بر عیسی.
منوچهری.
رجوع به تقدیس شود
لغت نامه دهخدا
فرهنگستان این کلمه را بجای چین خوردگی زمین که بشکل طاق است، انتخاب کرده است، طاقدیس، (به همه معانی) رجوع به طاقدیس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَشْ شُ)
پاک کردن. (زوزنی) (دهار). تطهیر. (تعریفات جرجانی). پاکیزه کردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک کردن خدای تعالی کسی را. (از اقرب الموارد) ، به پاکی صفت کردن. (زوزنی). خدای را به پاکی صفت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد). به پاکی منسوب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات). ارض مقدسه نعت است از آن. (منتهی الارب). این اصطلاح عرفانی است که فلاسفۀ اسلامی و شیخ اشراق بکاربرده اند... اصطلاحاً بمعنای منزه کردن و دانستن حق است از آنچه شایستۀ او نیست و پاک دانستن اوست از نقائص وجودی و از آنچه غیر او را کمال باشد و اخص از تسبیح است از لحاظ کیفیت و کمیت یعنی اشد تنزیهاً است از تسبیح. (فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی ص 173) (از تعریفات جرجانی) ، به بیت المقدس درآمدن چون تکویف و تبصیر که بمعنی به کوفه درآمدن و به بصره درآمدن است. (از اقرب الموارد) ، به قدّاس (آداب مذهبی و نوعی نماز عیسویان) ایستادن کاهن. (از اقرب الموارد). مقدس ساختن و یا از برای خداوند جدا کردن. سفر پیدایش 2:3، سفر خروج 19:14، در عهد عتیق قصد از تقدیس تعیین رسمی شخصی یا شیئی است از برای خدا لهذا به این معنی عبرانیان بواسطۀ داشتن عهد و قربانیهای رسمی و رفع گناهها قوم خاص و مقدس خداوند بودند. سفر خروج 31:13، سفر اعداد 3:12 و 13، سفر تثنیه 7:6 و 9-12 مقابل سفر پیدایش 17:7-14، و خیمه و کهنه و مذبح و غیره در نهایت اهمیت از برای خدمت خداوند تعیین شد. سفر لاویان 8:10-12. و به همین گونه مردم خود را بطریق و تدارک مخصوص از برای حضور و پرستش خداوند تقدیس می نمودند. سفر خروج 19:10و 11 و 12، سفر اعداد 11:18. قصد از تقدیس روز معین کردن یک روز یا روزهای چند است از برای روزه و دعا. کتاب یوئیل 1:14. و تقدیس سبت قصد از مراعات روز سبت است از برای خداوند. سفر تثنیه 5:12. و تمام این تقدیسات نشانۀ شهادت بر قدوسیت خدای تعالی و لزوم تقدیس اخلاقی... است. (از قاموس کتاب مقدس) :
به بیت المقدس و اقصی و صخره
به تقدیسات انصار و شلیخا.
خاقانی.
، پاکی و طهارت. (ناظم الاطباء). ج، تقدیسات
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
تیزی پیش عمارت، ایوان پادشاهان، چین خوردگی زمین که بشکل طاق است
فرهنگ لغت هوشیار
گوشمالی فرهیختی منسوب به تادیب. یا حبس (زندان) تادیبی. حبسی است که برای جرم از جنس جنحه معین شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیسی
تصویر اندیسی
رسم الخط، طریقه نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
پاک کردن، پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
طاقدیس تاغدیس تاکدیس واژه پارسی است نام تختی افسانه ای، چین خوردگی های بزرگ زمین که خسمان است و برجستگی آن به سوی بالاست (طاق تازی گشته تاک پهلوی است) چین خوردگیهای عظیم زمین که بشکل قوسی است که تحدبش بطرف بالااست چین خوردگیهای عظیمی طاقی شکل آنتی کلینال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدیس
تصویر طاقدیس
به شکل طاق، چین خوردگی های زمین که به شکل طاق است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاقدیس
تصویر تاقدیس
مانند تاق، به شکل تاق، در دانش زمین شناسی به چین خوردگی های تاق مانند زمین گفته می شود، تخت تاقدیس، نام تخت خسروپرویز که از عجایب زمان وی شمرده می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقدیس
تصویر تقدیس
((تَ))
پاک خواندن، پاک شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاکدیس
تصویر تاکدیس
آنتی کلینال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاکدیسک
تصویر تاکدیسک
آنتکلیس
فرهنگ واژه فارسی سره
اهدایی، پیش کش، هدیه، تقدیم شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طاق مانند، طاقی شکل، ایوان، چین خوردگی (زمین)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مقدّس سازی، تقدیس
دیکشنری اردو به فارسی