جدول جو
جدول جو

معنی تافتخانه - جستجوی لغت در جدول جو

تافتخانه
(نِ/ نَ)
چاپخانه. مطبعه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تافتخانه
مطبعه، چاپخانه
تصویری از تافتخانه
تصویر تافتخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاوخانه
تصویر تاوخانه
تاب خانه، خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی، تاوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب خانه
تصویر تاب خانه
خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی، تاوانه، تاوخانه، برای مثال در چنین فصل تاب خانۀ شاه / داشته طبع چار فصل نگاه (نظامی۴ - ۶۱۱)
خانه ای که دیوارهای آن آیینه کاری شده باشد، جام خانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
هر خانه از شطرنج که در آن شاه مات شود. ماتگه:
مگذار شاه دل به در ماتخانه در
زین در که هست درد ز عزلت فرونشان.
خاقانی.
بیچاره آدمی که فرومانده است سخت
در مات خانه قدر و ششدر قضا.
عطار
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خانه ای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه ازبیرون باشد دیده میشود و روشنائی خورشید در آن افتد. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). بعضی خانه ای را گفته اند که دیوار آنرا از آئینه و در و پنجره آنرا از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. (برهان). خانه ای که در آن بندی بود که هر چه دربرون بود دیده شود و تاب در آن افتد. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) ، خانه جالی دار مشبک. (غیاث اللغات) ، حمام و خانه ای که در آن تنور باشد یا بخاری. (غیاث اللغات). خانه زمستانی که در آن آتش و تنور و بخاری افروزند تا گرم شود. (انجمن آرا) خانه ای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. (برهان). خانه ای که تنور و بخاری دارد. (برهان جامع). خانه ای را نیز گفته اند که زمین آنرا مانند زمین حمام مجوف کرده باشند و آتش در آن افروزند تا گرم شود و ایام زمستان در آن جا بسر برند. (برهان). و بعضی گفته اند خانه ای باشد که زمین آن را مثل زمین حمام مجوف و جهنم ساخته اند، در زمستان آتش افروزندتا گرم شود:
بمهرماه ز بهر نشستن و خوردن
بتابخانه فرستند شهریاران گاه.
فرخی.
برفت زحمت گرما بتابخانه خرام
رسید لشکر سرما براو گمار آتش.
ادیب صابر.
هر دو در تابخانه ای رفتیم
که نبود آشنا هوای رواق.
انوری.
به زمستان چو تموز از تف آه
تابخانه جگری خواهم داشت.
خاقانی.
گریۀ عاشقان ببین ز برون
روز باران بتابخانه در آی.
کمال خجندی.
ای برق خانه سوزکه نعلت در آتش است
در تاب خانه جگر ما چگونه ای.
صائب.
، در بعضی جاها خانه های بزرگ تابستانی را گویند. (برهان قاطع) (برهان جامع). در نسخۀ میرزا آمده که آنرا جامخانه نیز گویند. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) :
سردابۀ وحشت زمانه
از فر تو گشت تابخانه.
خاقانی.
دل تابخانه ایست که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیاء.
خاقانی.
دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند
رختش بتاب خانه بالا بر آورم.
خاقانی.
در چنین فصل تاب خانه شاه
داشته طبع چار فصل نگاه.
نظامی.
، شبستان. کاشانه:
کنون که آب بحوض اندر است همچو بلور
بتابخانه بجای بلور نه مرجان.
امیر معزی.
از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم
وز ورای پالکانۀ چرخ بینی منظرم
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
جامۀ خواب را گویند، از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی لحاف و نهالی و غیره.... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) ، توشک خانه را هم گفته اند. (برهان). خانه ای که رختخواب در آن نهند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ جهانگیری... بمعنی توشکخانه گفته و شعر اخسیکتی را شاهد آورده... (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). لیکن در این بیت معنی اول (آفتابچی خانه، خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند) مناسبتر است و مبالغه اش بیشتر است. (فرهنگ رشیدی) :
آنجا که تشت خانه مدحت کنند باز
تن دردهد وطای ملایک به مفرشی.
اخسیکتی (از فرهنگ جهانگیری).
، خانه ای رانیز گویند که تشت و آفتابه در آن گذارند و آن را آفتابچی خانه نیز میگویند. (برهان). آفتابچی خانه. (فرهنگ رشیدی). آفتابچی خانه یعنی خانه ای که آفتابه لگن درآن گذارند. (ناظم الاطباء). خانه ای که آفتابه و لگن در آن گذارند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
شاید که تشت دار سرایش شود خضر
زیرا که تشت خانه او چرخ اخضر است.
شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی).
، گاهی از روی تعظیم بر ادبخانه هم اطلاق کنند که عربان مبرز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). و از روی ادب و کنایه آبخانه را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). متوضی ̍. (انجمن آرا) (آنندراج). مبال:
در جمع هرزه گویان ار گفت بد چه عیب
شرمندگی ندارد در تشتخانه تیز.
امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به طشتخانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ/ نِ)
تابخانه، که گرم خانه باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). حمام. (ناظم الاطباء). تاوانه، منزل تابستانی. (ناظم الاطباء). رجوع به تاوانه و تابخانه شود، کوره. (ناظم الاطباء) ، تابخانه یعنی کاروانسرا. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291)
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ)
خائن شمردن کسی را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از م-ادۀ تافت-ن، (فرهن-گ نظ-ام)، ن-ان کلفتی که به دیوار تنور زده بپزند مقابل نان سنگک که بر روی ریگ گرم روی زمین کوره پخته میشود، (فرهنگ نظام)، تافتون، تفتون بلهجۀ خراسان
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ فُ خا نَ / نِ)
مرکز تلفن. محلی که به تلفن مرکزی اختصاص دارد که یا بدانجا روندو مکالمات تلفنی را انجام دهند و یا با تلفن از آنجا خواهند که تلفن تقاضاکننده را با تلفن طرف مقابل متصل سازد تا ارتباط تلفنی برقرار شود. و نیز محلی که بدانجا مراجعه کنند و خواهند که شخص مورد نظر را که در نقطۀ دیگری سکونت دارد بمرکز آن نقطه دعوت نمایند و با تقاضاکننده مکالمه کند. رجوع به تلفن شود
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ نَ / نِ)
جائیکه در آن عهد داد و ستد متمرکز میگردد. مکانی که بازرگانی در آن صورت میگیرد
لغت نامه دهخدا
خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد، آسمان پر ستاره، خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خانه زمستانی که در آن آتش افروزند، حمام گرمابه، شبستان
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقی که تشت وآفتابه درآن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانندآن، مبرز مستراح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعتخانه
تصویر طاعتخانه
عبادتخانه معبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافتان
تصویر تافتان
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابخانه
تصویر تابخانه
((نِ))
خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد، حمام، گرمابه، خانه زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود، شبستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشتخانه
تصویر تشتخانه
((تَ نَ یا نِ))
اطاقی که تشت و آفتابه در آن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن، مبرز، مستراح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجارتخانه
تصویر تجارتخانه
((~. نِ))
جایی که در آن به کارهای بازرگانی بپردازند و درآمد حاصل کنند
فرهنگ فارسی معین