جدول جو
جدول جو

معنی تاشکندی - جستجوی لغت در جدول جو

تاشکندی
(کَ)
منسوب به تاشکند
لغت نامه دهخدا
تاشکندی
(کَ)
طاشکندی. حافظ محمد تاشکندی سبط علی قوشجی. او راست: تاریخ طاشکندی در باب خواقین الازبکیه و تاریخ آل چنگیز. (کشف الظنون چ 2 استانبول ج 1 ستون 282 و 297)
طاشکندی. محمد. او راست: شرح باب الصرف از کتاب میزان الادب، تألیف عصام الدین اسفراینی. رجوع به طاشکندی و معجم المطبوعات ج 2 ص 1222 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضِ لِ کَ)
ادیب گمنامی است که در کشف الظنون از او نام برده شده و رسالۀ ’بحث’ او را با ابوالسعود درباره استعارۀ تمثیلیه، صاحب مأخذ فوق بعنوان کتابی یاد کرده است. رجوع به کشف الظنون ج 1 ستون 221 شود
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین است. در 18هزارگزی شمال ضیأآباد واقع است و دارای 834 تن سکنه میباشد و آب آن از رود خانه قوزلی و قنات است. محصول آن غلات و میوه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اُ شَ)
منسوب به اتشند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان آختاجی بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 14هزارگزی شمال بوکان و در مسیر شوسۀ بوکان به میاندوآب. جلگه، معتدل مالاریایی دارای 330 تن سکنه است. آب آنجا از سیمین رود، محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوب، شغل اهالی آن زراعت و گله داری، صنایع دستی مردم آن جاجیم بافی و راه آنجا شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
نام یکی از ماههای مغولی و در زبان ترکی امروزی بمعنی عصر و پسین. (یادداشت بخط مؤلف) : در تاریخ دوشنبه دویم ایکندی آی لوییل موافق سلخ صفر سنۀ احدی و سبعین... (جامعالتواریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پایتخت بلاد ازبک در آسیای وسطی، دارای 585005 تن سکنه میباشد که اغلب آنان مسلمانند و تجارت آنجا حریر است. (از المنجد). تاشکند. رجوع به تاشکند شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نِ شَ تَ)
شکستن و خرد کردن. (شعوری). مصدر دوم اشکستن یا شکستن در تداول عامه است که گاه بجای دست او را شکستی، گویند: شکاندی، یا اشکاندی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 48 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 15 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز در کوهستان واقع است. ناحیه ای است با آب وهوای معتدل و 307 تن سکنه و آب آن از چشمه و رود خانه باش کند تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
احتباس بول. اسرا. شاشبند شدن
لغت نامه دهخدا
(کِ)
زید بن حسن کندی متوفی بسال 613 هجری قمری او راست: ’نتف الحیه من ابن دحیه’. (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 583). رجوع به تاج الدین کندی و زید بن حسن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو واقع در 9 هزارگزی خاوری سیه چشمه. 2 هزارگزی خاور شوسۀ خوی به سیه چشمه، کوهستانی، سردسیر سالم، با 62 تن سکنه، آبش از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 27هزارگزی جنوب باختری گرمی و پنج هزارگزی شوسۀگرمی به اردبیل. جلگه، گرمسیر، و دارای چهل تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 48هزارگزی خاور قصبۀ رزن و 6هزارگزی شمال قارلق. کوهستانی است و سردسیر و دارای 151 سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و راه آنجا مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تاشکنت یا تاشگند. چاچ. تاش. شهری است به آسیای مرکزی که اکنون مرکز جمهوری ازبکستان است. دارای 585 هزار تن سکنه و محصولش ابریشم است. ناظم الاطباء آرد: شهری از ترکستان روس و پایتخت آسیای مرکزی... و این شهر را در سابق ’چاچ’ یا ’شاش’ میگفته اندو کمان چاچی منسوب بدان جا است - انتهی. شهری است درتوران. (آنندراج). تاشکنت از بلاد ملک فرغنه (فرغانه) بوده. (آنندراج). رجوع به چاچ و شاش و تاش (شهر) وتاشکنت و قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه طاشکند شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
محمد. او راست: شرح باب الصرف از کتاب میزان الادب، تألیف عصام الدین اسفراینی. این شرح، با اصل کتاب باب الصرف به سال 1290 هجری قمری در وادی النیل مصر به طبع رسیده است. شرح دیگری هم بر کتاب میزان الادب نوشته که با اصل میزان الادب به سال 1286 در اسلامبول طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1222)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
مولانا مولانا لطفی تاشکندی، از تاشکند بود، حسن تمام داشت و بر جوانی دیگر عاشق بود و موی سر برگذاشت، این مطلع را در آن محل گفته:
ساخت بی لیلی وشی ژولیده مو گردون مرا
یک سر مو فرق نتوان کرد از مجنون مرا.
(مجالس النفائس ص 164)
لغت نامه دهخدا
همین قدر، همین اندازه، کمی، اندکی
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان هزارپی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی