جدول جو
جدول جو

معنی تاشه - جستجوی لغت در جدول جو

تاشه
تیشه، تیشه ی درودگری یا بنایی، انبرقندشکن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاشه
تصویر لاشه
جسد حیوان مرده، مردار، لاش، لش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشه
تصویر شاشه
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتاشه
تصویر اتاشه
آتاشه، کارمند وابستۀ سفارتخانه که دارای ماموریت مخصوص باشد، وابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتاشه
تصویر آتاشه
کارمند وابستۀ سفارتخانه که دارای ماموریت مخصوص باشد، وابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشه
تصویر کاشه
یخ نازک روی آب
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، هتشه برای مثال گرفت آب کاشه ز سرمای سخت / چو زرین ورق گشت برگ درخت (عمعق - ۱۹۵)
کپسول
فرهنگ فارسی عمید
(بَ شَ / شِ)
نوعی از شیرینی است (آنندراج). حلوا از هر قبیل که باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاره
تصویر تاره
تیره و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاچه
تصویر تاچه
لنگه خرد یک لنگه از خورجین یک عدل یک جوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاپه
تصویر تاپه
سرگین گاو تپه تاپال تپاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابه
تصویر تابه
بازگشت از گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه
تصویر تازه
نو باشد، مقابل کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانه
تصویر تانه
تاری که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند مقابل پود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایه
تصویر تایه
متکبر لاف زدن، سرگشته حیران متحیر. هلاک شوند
فرهنگ لغت هوشیار
آه گفتن، آه کشیدن، نالیدن و شکایت کردن ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند، خشت پخته آجر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
انبوه شدن، درهم پیچیدن درختان به هم در آمیختن، گرد آمدن، انبوهیدن در هم پیچیدن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائه
تصویر تائه
متکبر، لاف زن، سرگشته، حیران، متحیر، شوریده عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاشه
تصویر شاشه
مونث شاش پرده رخشار (سینما) شاش بول گمیز، ترشح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسه
تصویر تاسه
اندوه و ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاله
تصویر تاله
پارسائی، خداپرستی بیخود، سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاشک
تصویر تاشک
چابک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافه
تصویر تافه
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتاشه
تصویر آتاشه
فرانسوی وابسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشه
تصویر توشه
خوراک اندک، زاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفشه
تصویر تفشه
طعنه و سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشه
تصویر ترشه
ترشک
فرهنگ لغت هوشیار
تراشیده شده آنچه از تراش بر آمده باشد، هلال واری از خربزه و هندوانه قاچ. ریزه چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشه
تصویر خاشه
ریزه چوب و علف ریزه دم مقراض و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیشه
تصویر تیشه
تبر، ابزاری که بدان چوب را میشکافند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از پرندگان شکاری که جثه اش کوچک است و درازیش حداکثر تا 30 سانتیمتر میرسد. رنگ چشم این پرنده زرد است و تقریبا در تمام کره زمین بخصوص ایران و هندوستان و آسیای مرکزی فراوان است. پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید بالکه های حنایی است. این پرنده در هوا مرغان دیگر را شکار و گاهی نیز از تخم مرغها استفاده میکند باشق قرقی واشه بش جغنه جغنک جغنق. یا باشه فلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتاشه
تصویر اتاشه
((اَ ش ِ))
آتاشه، وابسته، کارمند سفارتخانه که وظیفه ای خاص به عهده او محول است، اتاشه مطبوعاتی، اتاشه تجارتی، اتاشه نظامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراشه
تصویر تراشه
چیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توشه
تصویر توشه
اسباب سفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازه
تصویر تازه
جدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتاشه
تصویر آتاشه
وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره