جدول جو
جدول جو

معنی تاسلغا - جستجوی لغت در جدول جو

تاسلغا
(سَ)
عینون. سلیس. کحلی ̍. کحلوان. سنابلای. ماهی زهره. تاسلغه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارلا
تصویر تارلا
(دخترانه)
کشتزار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاسوعا
تصویر تاسوعا
روز نهم ماه محرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الغا
تصویر الغا
لغو کردن، باطل کردن، از شمار افکندن
فرهنگ فارسی عمید
شهری است بمرکز شیلی، دارای 45000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لا)
دلاسایی و خاطرنوازی. آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تسلی آرد: سنجر کاشی تسلا و همچنین تعدا، هر دو به الف استعمال کرده:
گر زآنکه در این خجسته مطلب
اقبال توام دهد تسلا.
بنشینم و بر مراد خاطر
آسوده ز قیل و قال دنیا.
رجوع به تسلی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
ناپخته.
لغت نامه دهخدا
اندوه و ملالت، (ناظم الاطباء) (برهان) (جهانگیری)، بمجاز، اندوه و ملال، (فرهنگ رشیدی)، اندوه و ملال، (غیاث اللغات)، ملال، (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی)، تاسه، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) : فشیان، تاسا، (منتهی الارب)،
خواجه جامی که از ره یاسا
خورد چوب اندرآمدش تاسا،
پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری)،
، تیرگی روی از اندوه، (فرهنگ رشیدی)، تیره رویی از غم و الم، (ناظم الاطباء)، اضطراب و بیقراری، (غیاث اللغات)، اضطراب و تپش دل، (فرهنگ رشیدی)، بی قراری و اضطراب، (فرهنگ نظام)، رجوع به تاس و تاسیدن و تاسه و ترکیبات تاس و تلواسه و تالواسه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ غَ)
گلوبولاریا الیپوم. (دزی ج 1 ص 138). رجوع به تاسلغا شود
لغت نامه دهخدا
نباتی است شبیه به لبلا و بسیار کم برگ و شاخهای آن از لبلا درازتر و بهر درختی که پیچد آن را خشک کند از این روی آن را بعربی عشقه گویند که بحالت عشق مناسب است و آن را به فارسی اخفاک و بهندی چان درید نامند. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
امیر ’الی پی’ یکی از نجبای قدیم و از خاندانهای باستانی ولایت ’الی پی’ بود که در سرحدهای شمالی ایلام واقع است و شامل کوه ها و دره های شمال شرقی به درۀ فعلی است که تا شهر نهاوند کنونی میرسد، وی امیری باتدبیر بود و در حدود سال 708 قبل از میلاد بدرود حیات گفت، رجوع به کتاب کرد رشید یاسمی ص 46، 57، 58 و 59 شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوا - ژوزف، ایفاکننده نقش های تراژدی در پاریس، وی بسال 1763 میلادی متولد شدو در همانجا بسال 1826 میلادی درگذشت، پدرش دندانساز بود و او هم ابتدا حرفۀ پدر را انتخاب کرد ولی پس از مسافرت به انگلستان بازی گری تماشاخانه را برگزید و پس از بازگشت به پاریس وارد مدرسه سلطنتی دکلاماسیون شد و از تعلیم استادان معروف زمان خود برخوردار گشت و در زمرۀ هنرمندان مورد توجه ناپلئون قرار گرفت
لغت نامه دهخدا
تافغیت، خرّیع، قرطم، عصفر، رجوع به تافغیت شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت است. در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به میناب قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
روز نهم محرم، (آنندراج) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، مولد است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاسوعا
تصویر تاسوعا
روز نهم محرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالغا
تصویر بالغا
هر چه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
اضطراب بی طاقتی بی قراری، اندوه ملالت. 3 تیرگی روی از غم و اندوه میل بچیزها مخصوصا میل زنان آبستن بخوردن چیزها تلواسه واسه
فرهنگ لغت هوشیار
خوی و عادت و خلق پدر گرفتن فرانسوی شرابه (جواهرات سلطنتی ایران) : منگوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلا
تصویر تسلا
آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغا
تصویر الغا
از شمار افکندن بهم زدن باطل کردن بیهوده شمردن: الغاء قرار داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلا
تصویر اسلا
فراموشانیدن کسی را چیزی، اندوه بدر بردت، تسلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسعا
تصویر تاسعا
نهمین در نهم درمرحله نهم نهمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسوعا
تصویر تاسوعا
روز نهم ماه محرم
فرهنگ فارسی معین
ابطال، اقاله، حذف، فسخ، لغو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گیاهی است که نام لاتین آنmacooata saisb aeta، graeca iriioca moech است و
فرهنگ گویش مازندرانی
آن وقت، ساعتی پیش، چند لحظه پیش، تاکنون
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند ماده ی شاخ دار
فرهنگ گویش مازندرانی