ناحیه ای از پنج بلوک عباسی فارس، مؤلف فارسنامۀ ناصری آرد: بلوک عباسی را بر پنج ناحیه قسمت کرده اند ’ناحیۀ ایسین و تازیان’، در قدیم این ناحیه یکی از هفت نواحی بلوک بودچنانکه در ذیل عنوان بلوک سبعه گذشت، درازی آن ناحیه از بند تا قریۀ سرخان پنج فرسخ و نیم و پهنای آن از یک فرسخ بیش نباشد، محدود است از مشرق بناحیۀ شمیل و از شمال بناحیۀ فین سبعه و از مغرب و جنوب بناحیۀ عباسی و قصبۀ آن را ایسین گویند، سه فرسخ شمالی بندرعباس است ... تازیان یک فرسخ در جانب شمال ایسین است، (فارسنامۀ ناصری جزء دوم ص 226)، دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و در 30 هزارگزی شمال باختری بندرعباس و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی لار - بندرعباس واقع است، جلگه، گرمسیر و دارای 699 تن سکنه میباشد و آب آن از چاه و محصولش خرما و غلات است و شغل اهالی آنجا زراعت است، راه آن مالرو و دارای دبستان است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ناحیه ای از پنج بلوک عباسی فارس، مؤلف فارسنامۀ ناصری آرد: بلوک عباسی را بر پنج ناحیه قسمت کرده اند ’ناحیۀ ایسین و تازیان’، در قدیم این ناحیه یکی از هفت نواحی بلوک بودچنانکه در ذیل عنوان بلوک سبعه گذشت، درازی آن ناحیه از بند تا قریۀ سرخان پنج فرسخ و نیم و پهنای آن از یک فرسخ بیش نباشد، محدود است از مشرق بناحیۀ شمیل و از شمال بناحیۀ فین سبعه و از مغرب و جنوب بناحیۀ عباسی و قصبۀ آن را ایسین گویند، سه فرسخ شمالی بندرعباس است ... تازیان یک فرسخ در جانب شمال ایسین است، (فارسنامۀ ناصری جزء دوم ص 226)، دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و در 30 هزارگزی شمال باختری بندرعباس و 3 هزارگزی جنوب راه فرعی لار - بندرعباس واقع است، جلگه، گرمسیر و دارای 699 تن سکنه میباشد و آب آن از چاه و محصولش خرما و غلات است و شغل اهالی آنجا زراعت است، راه آن مالرو و دارای دبستان است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
تاخته تاخته و دوان دوان، (برهان) (ناظم الاطباء)، تاخته و دوان دوان و شتابان، (آنندراج) (انجمن آرا)، شتابان، (غیاث اللغات)، دوان دوان و تازان، (فرهنگ نظام)، تاخت کنان، (ناظم الاطباء)، تازنده ای دونده، (آنندراج) : تازیان و دوان همی آمد همچو اندر فسیله ابر بهار، رودکی، روز جستن تازیان همچون نوند روز دن چون شصت ساله سودمند، رودکی، تکاپوی مردم بسود و زیان به تاب و به دو هرسوئی تازیان، ابوشکور، به پیش افکند تازیان اسب خویش بخاک افکند هرکه آیدش پیش، دقیقی، بیامد هم آنگه خجسته سروش بخوشّی یکی راز گفتش بگوش که این بسته را تا دماوند کوه همی بر چنین تازیان بی گروه، فردوسی، بشد تازیان تا بدان جایگاه کجا بیژن گیو گم کرده راه، فردوسی، به یاری بیامد برش تازیان خروشان و جوشان و نعره زنان، فردوسی، بشد تازیان تا سر پل دمان به زه برنهاده دو زاغ کمان، فردوسی، زن مرد گوهرفروش آن زمان بیامد بنزدیک او تازیان، فردوسی، چو بگذاشت خواهی همی مرز و بوم از ایدر برو تازیان تا به روم، فردوسی، وزان سو که بگریخت افراسیاب همی تازیان تا بدان روی آب، فردوسی، لب از چارۀ خویش در خندخند چنین تازیان تا بکوه سپند، فردوسی، بیاید همی تازیان مادرم نخواهد کزین بوم و بر بگذرم، فردوسی، بدو گفت خیره منه سر بخواب برو تازیان نزد افراسیاب، فردوسی، ز کوه اندر آوردمش تازیان خروشان و نوحه کنان چون زنان، فردوسی، بشد تازیان با تنی چند شاه همی بود لشکر به نخجیرگاه، فردوسی، از ایدر برو تازیان تا به بلخ که از بلخ شد روز ما تار و تلخ، فردوسی، بشد تازیان تا بشهری رسید که آن را میان و کرانه ندید، فردوسی، شود تازیان تا بمرز ختن نداند که ترکان شوند انجمن، فردوسی، بدو گفت رستم که ای نامدار برو تازیان تا لب رودبار، فردوسی، تازیان اندرآمدند ز کوه رنگ چون ریگ بی کرانه و مر، فرخی، زان سپس کان سال سلطان جنگ را تازیان آمد به بلخ از مولتان، فرخی، هنوز از پی اش تازیان میدوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید، (بوستان)، ، متحرک، جنبان: دریای ظلمت را مکان، برجای و دایم تازیان، ناصرخسرو، ای بشب تار تازیان بچپ و راست برزنی آخر سر عزیز بدیوار، ناصرخسرو، ، قصدکنان، (برهان) (شرفنامۀ منیری)، جمع تازی که عربان باشند، (برهان)، عربان وعربی زبانان، (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام)، رجوع به تازی شود
تاخته تاخته و دوان دوان، (برهان) (ناظم الاطباء)، تاخته و دوان دوان و شتابان، (آنندراج) (انجمن آرا)، شتابان، (غیاث اللغات)، دوان دوان و تازان، (فرهنگ نظام)، تاخت کنان، (ناظم الاطباء)، تازنده ای دونده، (آنندراج) : تازیان و دوان همی آمد همچو اندر فسیله ابر بهار، رودکی، روز جستن تازیان همچون نوند روز دن چون شصت ساله سودمند، رودکی، تکاپوی مردم بسود و زیان به تاب و به دو هرسوئی تازیان، ابوشکور، به پیش افکند تازیان اسب خویش بخاک افکند هرکه آیدْش پیش، دقیقی، بیامد هم آنگه خجسته سروش بخوشّی یکی راز گفتش بگوش که این بسته را تا دماوند کوه همی بر چنین تازیان بی گروه، فردوسی، بشد تازیان تا بدان جایگاه کجا بیژن گیو گم کرده راه، فردوسی، به یاری بیامد برش تازیان خروشان و جوشان و نعره زنان، فردوسی، بشد تازیان تا سر پل دمان به زه برنهاده دو زاغ کمان، فردوسی، زن مرد گوهرفروش آن زمان بیامد بنزدیک او تازیان، فردوسی، چو بگذاشت خواهی همی مرز و بوم از ایدر برو تازیان تا به روم، فردوسی، وزان سو که بگریخت افراسیاب همی تازیان تا بدان روی آب، فردوسی، لب از چارۀ خویش در خندخند چنین تازیان تا بکوه سپند، فردوسی، بیاید همی تازیان مادرم نخواهد کزین بوم و بر بگذرم، فردوسی، بدو گفت خیره منه سر بخواب برو تازیان نزد افراسیاب، فردوسی، ز کوه اندر آوردمش تازیان خروشان و نوحه کنان چون زنان، فردوسی، بشد تازیان با تنی چند شاه همی بود لشکر به نخجیرگاه، فردوسی، از ایدر برو تازیان تا به بلخ که از بلخ شد روز ما تار و تلخ، فردوسی، بشد تازیان تا بشهری رسید که آن را میان و کرانه ندید، فردوسی، شود تازیان تا بمرز ختن نداند که ترکان شوند انجمن، فردوسی، بدو گفت رستم که ای نامدار برو تازیان تا لب رودبار، فردوسی، تازیان اندرآمدند ز کوه رنگ چون ریگ بی کرانه و مر، فرخی، زان سپس کان سال سلطان جنگ را تازیان آمد به بلخ از مولتان، فرخی، هنوز از پی اش تازیان میدوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید، (بوستان)، ، متحرک، جنبان: دریای ظلمت را مکان، برجای و دایم تازیان، ناصرخسرو، ای بشب تار تازیان بچپ و راست برزنی آخر سر عزیز بدیوار، ناصرخسرو، ، قصدکنان، (برهان) (شرفنامۀ منیری)، جمع تازی که عربان باشند، (برهان)، عربان وعربی زبانان، (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ نظام)، رجوع به تازی شود
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد بادیان، وادیان، والان، رازِنَج، رازیانَج، رازیام، بادتُخم، بَرهِلیا
تاتین یکی از حکما و از پیروان افلاطون وی بسال 130 میلادی در سوریه متولد شد و بعد نصرانیت اختیار کرد و چند مکتوب دائر بدعوت یونانیان به دین مسیح نگاشت، ولی بعدها مسیحیان در مسلک و مذهب مخصوص وی به نظر رفض نگریسته اند، رئیس مسلک مخصوص است که شراب و تأهل را حرام میداند، (قاموس الاعلام ترکی)، وی فیلسوف نوافلاطونی بود که سپس مسیحی گردید، متولد در آشور بین 110 و 120 و متوفی در حدود 175، وی در مسافرتهایی که برای کسب علوم میکرد، در باب ملل و نحل مختلف مطالعه کرد، در روم به آیین مسیحیت گروید و تلمیذ یوستیانوس گردید، وی در نخستین تصنیف خود بنام ’خطاب بیونانیان’ علل تغییر عقیدۀ خود را شرح داده است، وی پس از مرگ استاد خود (163) به آسیا رفت و بافرق مختلف شرقی آشنایی یافت، تاتیان انجیلی بنام دیاتسارون تألیف کرد که امروز در دست نیست، (از لاروس کبیر)، تاتیان یکی از روسای معروف کلیسا در شهر رها (در شمال غربی الجزیره) ومعلم دبستان ایرانیان: ... اندکی بعد یکی از رؤسای معروف کلیسا بنام تاتین چهار انجیل را ترجمه کرد که دیاتسارون خوانده شد ... از حدود قرن چهارم رها بر اثرتشکیل دبستانی جدید بنام ’دبستان ایرانیان’ شهرت فراوان یافت تأسیس این دبستان را بقدیس ابراهیم نسبت میدهند که بعد از سال 363 میلادی براثر تصرف نصیبین بدست ایرانیان مدرسه ای را که در آن شهر ایجاد کرده بود ترک گفت و به رها رفت و آنجا به تأسیس مدرسه جدید خود همت گماشت ... تعلیم ریطوریقا (خطابه) و جغرافیا و طبیعات و نجوم نیزدر این دبستان و سایر دبستانهای رها معمول بود و حتی از معلمین قدیمتر این دبستان افرادی مانند تاتین والبردیصانی هم بتحقیق و تعلیم فلسفۀ یونانی اشتغال وافر داشته اند، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی صفاصص 12- 13)، و هم مؤلف قاموس الاعلام ترکی نویسد: فیلسوفی دیگر است که در قرن پنجم میلادی در جزیره میزیسته و درباره تطبیق و مقایسۀ اناجیل کتابی بزبان یونانی تألیف کرده است که متن اصلیش مفقود و ترجمه لاتینی آن موجود است -انتهی وی همان فیلسوف نخستین است که مؤلف قاموس الاعلام او را شخصی دیگرپنداشته است
تاتین یکی از حکما و از پیروان افلاطون وی بسال 130 میلادی در سوریه متولد شد و بعد نصرانیت اختیار کرد و چند مکتوب دائر بدعوت یونانیان به دین مسیح نگاشت، ولی بعدها مسیحیان در مسلک و مذهب مخصوص وی به نظر رفض نگریسته اند، رئیس مسلک مخصوص است که شراب و تأهل را حرام میداند، (قاموس الاعلام ترکی)، وی فیلسوف نوافلاطونی بود که سپس مسیحی گردید، متولد در آشور بین 110 و 120 و متوفی در حدود 175، وی در مسافرتهایی که برای کسب علوم میکرد، در باب ملل و نحل مختلف مطالعه کرد، در روم به آیین مسیحیت گروید و تلمیذ یوستیانوس گردید، وی در نخستین تصنیف خود بنام ’خطاب بیونانیان’ علل تغییر عقیدۀ خود را شرح داده است، وی پس از مرگ استاد خود (163) به آسیا رفت و بافرق مختلف شرقی آشنایی یافت، تاتیان انجیلی بنام دیاتسارون تألیف کرد که امروز در دست نیست، (از لاروس کبیر)، تاتیان یکی از روسای معروف کلیسا در شهر رها (در شمال غربی الجزیره) ومعلم دبستان ایرانیان: ... اندکی بعد یکی از رؤسای معروف کلیسا بنام تاتین چهار انجیل را ترجمه کرد که دیاتسارون خوانده شد ... از حدود قرن چهارم رها بر اثرتشکیل دبستانی جدید بنام ’دبستان ایرانیان’ شهرت فراوان یافت تأسیس این دبستان را بقدیس ابراهیم نسبت میدهند که بعد از سال 363 میلادی براثر تصرف نصیبین بدست ایرانیان مدرسه ای را که در آن شهر ایجاد کرده بود ترک گفت و به رها رفت و آنجا به تأسیس مدرسه جدید خود همت گماشت ... تعلیم ریطوریقا (خطابه) و جغرافیا و طبیعات و نجوم نیزدر این دبستان و سایر دبستانهای رها معمول بود و حتی از معلمین قدیمتر این دبستان افرادی مانند تاتین والبردیصانی هم بتحقیق و تعلیم فلسفۀ یونانی اشتغال وافر داشته اند، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی صفاصص 12- 13)، و هم مؤلف قاموس الاعلام ترکی نویسد: فیلسوفی دیگر است که در قرن پنجم میلادی در جزیره میزیسته و درباره تطبیق و مقایسۀ اناجیل کتابی بزبان یونانی تألیف کرده است که متن اصلیش مفقود و ترجمه لاتینی آن موجود است -انتهی وی همان فیلسوف نخستین است که مؤلف قاموس الاعلام او را شخصی دیگرپنداشته است
نام قضایی است در ولایت موصل که در شمال سلیمانیه واقع است و قریب 160 پارچه آبادی در بر دارد، ساکنان آن بیشتر عشایرند و تعداد افراد آن به ده هزار تن میرسد و بیشتر کرد و مسلمانند، اراضی این ناحیه اغلب کوهستانی و کم حاصل است، (از قاموس الاعلام ترکی) نام قصبه ای که مرکز قضایی است در سنجاق سلیمانیه از ولایت موصل که در 30 هزارگزی شمال غربی سلیمانیه و در ساحل رودی از شعبات دجله واقع است و قریب 3 هزار تن سکنه دارد، (از قاموس الاعلام ترکی)
نام قضایی است در ولایت موصل که در شمال سلیمانیه واقع است و قریب 160 پارچه آبادی در بر دارد، ساکنان آن بیشتر عشایرند و تعداد افراد آن به ده هزار تن میرسد و بیشتر کرد و مسلمانند، اراضی این ناحیه اغلب کوهستانی و کم حاصل است، (از قاموس الاعلام ترکی) نام قصبه ای که مرکز قضایی است در سنجاق سلیمانیه از ولایت موصل که در 30 هزارگزی شمال غربی سلیمانیه و در ساحل رودی از شعبات دجله واقع است و قریب 3 هزار تن سکنه دارد، (از قاموس الاعلام ترکی)
تاختن و دویدن و دوانیدن، لازم و متعدی هر دو آمده. تاختن و دواندن. (فرهنگ نظام). دویدن و سیر کردن. (ناظم الاطباء). این لفظ در پهلوی ’تازیدن’ و در اوستا ’تچ’ و در سنسکریت هم ’تچ’ است. خود لفظ ’تچ’ اوستا و سنسکریت در زبان ولایتی مازندران با تبدیل ’چ’ به ’ج’ موجود و بمعنی دویدن است. (فرهنگ نظام) : سر سرکشان اندرآمد بخواب ز تازیدن بادپایان به آب. فردوسی. ز تازیدن گور و گرد سوار برآمد همی دود از آن مرغزار. فردوسی. تازند رخش بدعت و سازند تیر کید اما سفندیار مرا تهمتن نیند. خاقانی. بر آن کار چون مدتی برگذشت بتازیدیک ماه بر کوه و دشت. نظامی. بتازید و من در پی اش تاختم نگونش بچاهی درانداختم. سعدی (بوستان). و رجوع بتاختن و تاز شود، حمله کردن و مبارزت نمودن، زادن، پیدا شدن، آتش افروختن و مشتعل کردن، پیچاندن و خم کردن، سوراخ نمودن، گرو بستن، شایستن و سزاوار شدن. (ناظم الاطباء)
تاختن و دویدن و دوانیدن، لازم و متعدی هر دو آمده. تاختن و دواندن. (فرهنگ نظام). دویدن و سیر کردن. (ناظم الاطباء). این لفظ در پهلوی ’تازیدن’ و در اوستا ’تچ’ و در سنسکریت هم ’تچ’ است. خود لفظ ’تچ’ اوستا و سنسکریت در زبان ولایتی مازندران با تبدیل ’چ’ به ’ج’ موجود و بمعنی دویدن است. (فرهنگ نظام) : سر سرکشان اندرآمد بخواب ز تازیدن بادپایان به آب. فردوسی. ز تازیدن گور و گرد سوار برآمد همی دود از آن مرغزار. فردوسی. تازند رخش بدعت و سازند تیر کید اما سفندیار مرا تهمتن نیند. خاقانی. بر آن کار چون مدتی برگذشت بتازیدیک ماه بر کوه و دشت. نظامی. بتازید و من در پی اش تاختم نگونش بچاهی درانداختم. سعدی (بوستان). و رجوع بتاختن و تاز شود، حمله کردن و مبارزت نمودن، زادن، پیدا شدن، آتش افروختن و مشتعل کردن، پیچاندن و خم کردن، سوراخ نمودن، گرو بستن، شایستن و سزاوار شدن. (ناظم الاطباء)
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسۀکرج به قزوین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 514 تن سکنه دارد و آب آن از رود خانه برغان و محصول آن غله و میوه و عسل و لبنیات است. شغل اهالی آنجا گله داری است. راه مالرو دارد و از راه کردان و علاقبند میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسۀکرج به قزوین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 514 تن سکنه دارد و آب آن از رود خانه برغان و محصول آن غله و میوه و عسل و لبنیات است. شغل اهالی آنجا گله داری است. راه مالرو دارد و از راه کردان و علاقبند میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
به قول صاحب حبیب السیر نام محلی است در آذربایجان: ... و از این جهت نایرۀ ملک اشرف در حرکت آمده از تبریز به سهند رفت و در آن منزل شنید که یاغی باستی و سیورغان داعیه دارند که شبیخون بر وی زنند لاجرم باتفاق برادر خود مصر مکمل شد متوجه شهرگشت در اثناء راه استماع نمود که سیورغان و یاغی باستی شب کوچ کرده بطرف خوی رفته اند و ملک اشرف ایشان را تعاقب نموده در صحرای اغتاباد تلاقی فریقین دست داد و بعد از کشش و کوشش ملک اشرف ظفر یافته یاغی باستی و سیورغان گریز به رستخیز اختیار کردند و اشرف در تاتیل نزول نمود نوشیروان نامی را که قبچاقی او بود به خانی برداشت و او را نوشیروان عادل خوانده در آذربایجان اران رایت استقلال برافراشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 235)
به قول صاحب حبیب السیر نام محلی است در آذربایجان: ... و از این جهت نایرۀ ملک اشرف در حرکت آمده از تبریز به سهند رفت و در آن منزل شنید که یاغی باستی و سیورغان داعیه دارند که شبیخون بر وی زنند لاجرم باتفاق برادر خود مصر مکمل شد متوجه شهرگشت در اثناء راه استماع نمود که سیورغان و یاغی باستی شب کوچ کرده بطرف خوی رفته اند و ملک اشرف ایشان را تعاقب نموده در صحرای اغتاباد تلاقی فریقین دست داد و بعد از کشش و کوشش ملک اشرف ظفر یافته یاغی باستی و سیورغان گریز به رستخیز اختیار کردند و اشرف در تاتیل نزول نمود نوشیروان نامی را که قبچاقی او بود به خانی برداشت و او را نوشیروان عادل خوانده در آذربایجان اران رایت استقلال برافراشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 235)
منسوب به تازیان، تازی، اسب تازی: روز جستن تازیانی چون نوند روز دن چون شصت ساله سودمند، رودکی، رسیدند بر تازیانی نوند بجایی که یزدان پرستان بدند، فردوسی، ، عرب وار
منسوب به تازیان، تازی، اسب تازی: روز جستن تازیانی چون نوند روز دن چون شصت ساله سودمند، رودکی، رسیدند بر تازیانی نوند بجایی که یزدان پرستان بدند، فردوسی، ، عرب وار
تازانه. (برهان). آنچه بدان اسب را زنند بهندی، گورا. (غیاث اللغات). تابیدۀ کلفت چرمی یا ریسمانی با دستۀ چوبی یا غیر آن که برای راندن چهارپا و زدن مقصر بکار می رود. (فرهنگ نظام). شلاق و قمچی است. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). تازیانه و تازانه، بعضی اول مخفف ثانی گفته اند. (آنندراج). دکتر محمّد معین در حاشیۀ برهان ج 1 ص 459 آرد: زباکی، تزیانه بمعنی تازانه، رجوع به تازانه شود: بدان که تازیانه از سه ریسمان چرمی ساخته می شد تا به 13 ضربت سی ونه تازیانه را کامل نمایدو در شریعت سزاوار نبود که کسی را بیش از 40 تازیانه زنند. (قاموس کتاب مقدس). و اندر او (در گوزگانان) درختی بود که از وی تازیانه کنند. (حدود العالم). که این تازیانه بدرگاه بر بیاویز جایی که باشد گذر. فردوسی. بدو گفت گیو ای برادر مرو فراوان مرا تازیانه است نو. فردوسی. اگر رام و خوش پشت نباشد (ستور) به تازیانه بیم میکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98). مستخرج و عقابین و تازیانه و شکنجه ها آورده و جلاد آمده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 368). بس است این که گفتمت کافزون نخواهد چو تازی بود اسب، یک تازیانه. ناصرخسرو (دیوان ص 381). زین به نبود مذهبی که گیری از بیم عتابیش و تازیانه. ناصرخسرو (دیوان ص 400). آسمان را دوال گاو زمین از پی شیب تازیانۀ اوست. خاقانی. از شیب تازیانۀ او عرش را هراس وز شیهۀ تکاور او چرخ را صدا. خاقانی. تا چند غم زمانه خوردن تازیدن و تازیانه خوردن. نظامی. و از دست آن دیگر تازیانه خورده بودم. (گلستان). تازیانه برزدی اسبم بگشت. مولوی. و رجوع به تازانه شود. - از سر تازیانه دادن، به اشارۀ تازیانه، بخشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و این کنایه از حقارت و فرومایگی مابه الجودبود. (آنندراج) : گیتی به سر سنان گشادیم پس از سر تازیانه دادیم. انوری (از آنندراج)
تازانه. (برهان). آنچه بدان اسب را زنند بهندی، گورا. (غیاث اللغات). تابیدۀ کلفت چرمی یا ریسمانی با دستۀ چوبی یا غیر آن که برای راندن چهارپا و زدن مقصر بکار می رود. (فرهنگ نظام). شلاق و قمچی است. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). تازیانه و تازانه، بعضی اول مخفف ثانی گفته اند. (آنندراج). دکتر محمّد معین در حاشیۀ برهان ج 1 ص 459 آرد: زباکی، تزیانه بمعنی تازانه، رجوع به تازانه شود: بدان که تازیانه از سه ریسمان چرمی ساخته می شد تا به 13 ضربت سی ونه تازیانه را کامل نمایدو در شریعت سزاوار نبود که کسی را بیش از 40 تازیانه زنند. (قاموس کتاب مقدس). و اندر او (در گوزگانان) درختی بود که از وی تازیانه کنند. (حدود العالم). که این تازیانه بدرگاه بر بیاویز جایی که باشد گذر. فردوسی. بدو گفت گیو ای برادر مرو فراوان مرا تازیانه است نو. فردوسی. اگر رام و خوش پشت نباشد (ستور) به تازیانه بیم میکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98). مستخرج و عقابین و تازیانه و شکنجه ها آورده و جلاد آمده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 368). بس است این که گفتمْت کافزون نخواهد چو تازی بود اسب، یک تازیانه. ناصرخسرو (دیوان ص 381). زین به نبود مذهبی که گیری از بیم عتابیش و تازیانه. ناصرخسرو (دیوان ص 400). آسمان را دوال گاو زمین از پی شیب تازیانۀ اوست. خاقانی. از شیب تازیانۀ او عرش را هراس وز شیهۀ تکاور او چرخ را صدا. خاقانی. تا چند غم زمانه خوردن تازیدن و تازیانه خوردن. نظامی. و از دست آن دیگر تازیانه خورده بودم. (گلستان). تازیانه برزدی اسبم بگشت. مولوی. و رجوع به تازانه شود. - از سر تازیانه دادن، به اشارۀ تازیانه، بخشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و این کنایه از حقارت و فرومایگی مابه الجودبود. (آنندراج) : گیتی به سر سنان گشادیم پس از سر تازیانه دادیم. انوری (از آنندراج)
دهی است از دهستان خرم رود بخش مرکزی شهرستان تویسرکان، واقع در 38هزارگزی باختر شهر تویسرکان، و 7هزارگزی شمال راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه، کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه، و محصول آن غلات دیمی، صیفی، کتیرا و لبنیات است، 180 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی قالی بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خرم رود بخش مرکزی شهرستان تویسرکان، واقع در 38هزارگزی باختر شهر تویسرکان، و 7هزارگزی شمال راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه، کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه، و محصول آن غلات دیمی، صیفی، کتیرا و لبنیات است، 180 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی قالی بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
شهری است متصل به بندر انزلی و در فاصله 3500 گزی شهر رشت و 136 هزارگزی بندر آستارا واقع و ضمیمۀ بندر انزلی است که بوسیلۀ دو پل بزرگ که از بناهای دوران پهلوی است از جزیره میان پشته به غازیان متصل است، فاصله بین غازیان و بندر انزلی یک کانال طبیعی است که مرداب را به دریای خزر متصل می کندو عرض آن کمتر از یک هزار گز است، در غازیان بناها وخیابانهای زیبا و بسیاری از مؤسسات دیگر وجود دارد، رجوع به انزلی شود، (ج 2 فرهنگ جغرافیائی ایران)
شهری است متصل به بندر انزلی و در فاصله 3500 گزی شهر رشت و 136 هزارگزی بندر آستارا واقع و ضمیمۀ بندر انزلی است که بوسیلۀ دو پل بزرگ که از بناهای دوران پهلوی است از جزیره میان پشته به غازیان متصل است، فاصله بین غازیان و بندر انزلی یک کانال طبیعی است که مرداب را به دریای خزر متصل می کندو عرض آن کمتر از یک هزار گز است، در غازیان بناها وخیابانهای زیبا و بسیاری از مؤسسات دیگر وجود دارد، رجوع به انزلی شود، (ج 2 فرهنگ جغرافیائی ایران)
جمع فارسی کلمه غازی است که بر مطلق جنگجویان و سپاهیان اطلاق میشود: اندر وی (قالیقله غازیانند بنوبت از هر جایی. (حدود العالم). غازیان ماوراءالنهر و مردم شهر به طاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. (تاریخ بیهقی). چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت علی تکین بخارا را به غازیان سپرد. (تاریخ بیهقی). ساق چون تیر غازیان به قیاس گوش خنجر کشیده چون الماس. نظامی. ، بازیگران: کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان کز بلورلوریانش طوق و چنبر ساختند. خاقانی. ای پیر عاشقان که در این چنبری گرو چون طفل غازیانت ز چنبر گذشتنی است. خاقانی
جمع فارسی کلمه غازی است که بر مطلق جنگجویان و سپاهیان اطلاق میشود: اندر وی (قالیقله غازیانند بنوبت از هر جایی. (حدود العالم). غازیان ماوراءالنهر و مردم شهر به طاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. (تاریخ بیهقی). چون خوارزمشاه از جیحون بگذشت علی تکین بخارا را به غازیان سپرد. (تاریخ بیهقی). ساق چون تیر غازیان به قیاس گوش خنجر کشیده چون الماس. نظامی. ، بازیگران: کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان کز بلورلوریانش طوق و چنبر ساختند. خاقانی. ای پیر عاشقان که در این چنبری گرو چون طفل غازیانت ز چنبر گذشتنی است. خاقانی
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 9هزارگزی باختر مرزبانی و 2هزارگزی راه فرعی مرزبانی کرمانشاه واقع است، دشتی است سردسیر و ساکنان آن 575 نفر میباشند، آب آن از چشمه و رودخانه رازآور تأمین میشود محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و برنج و توتون میباشد و شغل اهالی زراعت و جاجیم و گلیم بافی است، در فصل خشکی اتومبیل میتوان بدانجا برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 9هزارگزی باختر مرزبانی و 2هزارگزی راه فرعی مرزبانی کرمانشاه واقع است، دشتی است سردسیر و ساکنان آن 575 نفر میباشند، آب آن از چشمه و رودخانه رازآور تأمین میشود محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و برنج و توتون میباشد و شغل اهالی زراعت و جاجیم و گلیم بافی است، در فصل خشکی اتومبیل میتوان بدانجا برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
اگر کسی به خواب دید که در دست تازیانه نیکو داشت یا علاقه ابریشمین، دلیل که او را فرزندی آید. اگر بیند تازیانه از چوب است، دلیل است بر قوت حال وی. اگر بیند تازیانه از چرم یااز دوال است، دلیل که خیر منفعت بدو رسد. اگر بیند تازیانه در دست داشت و بشکست، دلیل که فرزندش بمیرد یا از کار خود معزول شود. اگر بیند بر اسب نشسته و تازیانه می زد، دلیل که به جای کسی کاری کند و بدان کار، بر وی منت نهد. اگر بیند بر پشت کسی تازیانه می زد و از آنجا خون برآمد، دلیل که آن کس مال حرام یابد یا زننده او را متهم کند به گناهی. اگر بر پشت خود زخم تازیانه زد، چنانکه پاره پاره شد، دلیل که اهل او متفرق شوند. اگر کسی را بی اندازه تازیانه زد، دلیل که وی را غم واندوه رسد. جابر مغربی اگر کسی بیند تازیانه به خرط کرده است، دلیل که کارش بر مراد و نظام است. اگر دید تازیانه او مخروط نکرده است، دلیل بر شرف و بزرگی است، به قدر آن تازیانه، و بعضی گویند، که تازیانه در خواب، دلیل بر مال اندک است بر قدر بیننده خواب. اگر دید دوال تازیانه او بگسست، دلیل که مال و بزرگی از وی جدا شود. حضرت دانیال اگر کسی دید که کسی را به تازیانه بزد، دلیل که به کاری مشغول شود که از آن کسب و کسب او فایده بدو نرسد. اگر بیند تازیانه از دست بینداخت، دلیل که آن کاری که در دست دارد بیندازد. اگر کسی دید کسی را به تازیانه بزد و خون ازتن وی روان شد، دلیل که سخنهای ناخوش شنود. محمد بن سیرین تازیانه در خواب بر پنج وجه است. اول: شعث. دوم: جدل کردن. سوم: روشن شدن کاری مشکل. چهارم: سفر و مفارقت. پنجم: بزرگی و مال. اگر کسی بیند در خانه خود بدست خود تازیانه کوتاه بود و پس از آن دراز شد، دلیل که زبان او بر خصم دراز شود. اگر بیند دراز بود و کوتاه شد، دلیل که دشمن بر وی غلبه کند. اگر بیند کسی او را به تازیانه بزد، دلیل که از آن کس مال حرام یابد. اگر دید به زخم تازیانه خون از او روان شد، دلیل که مال یابد. اگر بیند که نشان زخم تازیانه بر تن او بماند، دلیل که سخنهای ناخوش شنود. اگر دید او را با تازیانه بزدند و ندانست که چه کسی زد، دلیل که ناگاه مال آید.
اگر کسی به خواب دید که در دست تازیانه نیکو داشت یا علاقه ابریشمین، دلیل که او را فرزندی آید. اگر بیند تازیانه از چوب است، دلیل است بر قوت حال وی. اگر بیند تازیانه از چرم یااز دوال است، دلیل که خیر منفعت بدو رسد. اگر بیند تازیانه در دست داشت و بشکست، دلیل که فرزندش بمیرد یا از کار خود معزول شود. اگر بیند بر اسب نشسته و تازیانه می زد، دلیل که به جای کسی کاری کند و بدان کار، بر وی منت نهد. اگر بیند بر پشت کسی تازیانه می زد و از آنجا خون برآمد، دلیل که آن کس مال حرام یابد یا زننده او را متهم کند به گناهی. اگر بر پشت خود زخم تازیانه زد، چنانکه پاره پاره شد، دلیل که اهل او متفرق شوند. اگر کسی را بی اندازه تازیانه زد، دلیل که وی را غم واندوه رسد. جابر مغربی اگر کسی بیند تازیانه به خرط کرده است، دلیل که کارش بر مراد و نظام است. اگر دید تازیانه او مخروط نکرده است، دلیل بر شرف و بزرگی است، به قدر آن تازیانه، و بعضی گویند، که تازیانه در خواب، دلیل بر مال اندک است بر قدر بیننده خواب. اگر دید دوال تازیانه او بگسست، دلیل که مال و بزرگی از وی جدا شود. حضرت دانیال اگر کسی دید که کسی را به تازیانه بِزَد، دلیل که به کاری مشغول شود که از آن کسب و کسب او فایده بدو نرسد. اگر بیند تازیانه از دست بینداخت، دلیل که آن کاری که در دست دارد بیندازد. اگر کسی دید کسی را به تازیانه بزد و خون ازتن وی روان شد، دلیل که سخنهای ناخوش شنود. محمد بن سیرین تازیانه در خواب بر پنج وجه است. اول: شعث. دوم: جدل کردن. سوم: روشن شدن کاری مشکل. چهارم: سفر و مفارقت. پنجم: بزرگی و مال. اگر کسی بیند در خانه خود بدست خود تازیانه کوتاه بود و پس از آن دراز شد، دلیل که زبان او بر خصم دراز شود. اگر بیند دراز بود و کوتاه شد، دلیل که دشمن بر وی غلبه کند. اگر بیند کسی او را به تازیانه بزد، دلیل که از آن کس مال حرام یابد. اگر دید به زخم تازیانه خون از او روان شد، دلیل که مال یابد. اگر بیند که نشان زخم تازیانه بر تن او بماند، دلیل که سخنهای ناخوش شنود. اگر دید او را با تازیانه بزدند و ندانست که چه کسی زد، دلیل که ناگاه مال آید.