جدول جو
جدول جو

معنی تازنگ - جستجوی لغت در جدول جو

تازنگ
ستونی از گچ یا سنگ که زیر سقف خانه زده شود، پیل پا، پیل پایه
تصویری از تازنگ
تصویر تازنگ
فرهنگ فارسی عمید
تازنگ
(زَ)
دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهوازکه در 25هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 25هزارگزی خاوری راه اتومبیل رو هفتگل به رامهرمز واقع است. کوهستانی و معتدل و مالاریائی است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آنجا غلات، بلوط. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ بهمئی. دارای معدن گچ. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تازنگ
(زَ)
پیل پایه است و آن ستونی باشد از گچ و سنگ سازند و بر بالای پایهای طاق گذارند، و به این معنی با زای فارسی و رای قرشت هم آمده است. (برهان) (آنندراج). پیلپایه. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). ستون کلفت بزرگ که نام دیگرش فیل پایه است. (فرهنگ نظام). و رجوع به تارنگ و تاژنگ شود
لغت نامه دهخدا
تازنگ
پیل پایه و آن ستونی باشد که از گچ و سنگ سازند و بر بالای پایه های اطاق گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تازنگ
((زَ))
ستونی از گچ و سنگ که زیر سقف خانه می زنند
تصویری از تازنگ
تصویر تازنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در نسخۀ خطی شرفنامۀ منیری متعلق بکتاب خانه لغت نامۀ دهخدا این صورت بمعنی ’پیلپایۀ دیوار’ آمده و آن محرف ’تازنگ’ است که بصور تارنگ و تاژنگ نیز نقل کرده اند، رجوع به تازنگ شود
لغت نامه دهخدا
(زِ / زَ نَ / نِ)
مخفف تازیانه:
آنکه ستر بود و اسب، زیر من اندر خر است
وآنکه بدی تازنه، در کف من خرگواز.
لامعی
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
قریه ای است از ده سوالی در دهستان بهمئی بخش کهکیلویه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان درختنگان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تِ زَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سروستان در شهرستان شیراز که در دو هزارگزی جنوب خاوری سروستان، بر کنار شوسۀ شیراز به فسا قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 129تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول آنجا غله و تنباکو و میوه و صیفی است. شغل مردم آنجا زراعت و قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پازنگ
تصویر پازنگ
پاچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنگ
تصویر ازنگ
آژنگ، روی و پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
آرایش گر زن، وسیله ی مشاطه، نخی که با مهارت دست آرابش گر
فرهنگ گویش مازندرانی