- تاریق
- بیدار داشتن کسی را بیداراندن بیدار کردن
معنی تاریق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنش، کاهش
برزیلی گربک از جانوران پستانداریست از راسته کیسه داران که به جثه یک گربه است و گوشتخوار است و بومی آمریکای جنوبی است و شبها برای شکار از لانه اش خارج میشود و دارای دندانهای نیش برنده است. بچه های این حیوان هنگام احساس خطر بر پشت مادر سوار میشوند و دم خود را به دم او میپیچانند ساریگ
به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
پاره پاره کردن
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا داخل رگ بوسیله سوزن مخصوص، آمپول زدن
نرم گردانیدن
نور انداختن
دزد خواندن دزد دانستن
عرق کردن
تفریق، جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است
پراکنده کردن، جدا جدا کردن چیزی
وینستن در آب فرو رفتن، در آب فرو کردن غوته دادن غرق کردن در آب فرو بردن،جمع تغریقات
سرود فرومایگان گفتن سرا پوشی
برگ کردن برگ بر آوردن
نقیص روشن، تیرگی و ظلمت گردک آرایی (گردک حجله حجله زفاف) تیره تار مظلم ظلمانی مقابل روشن، سیاه، نا خردمند، گمراه، عاری از صفا پلید، بد کار سیاهکار، پیچیده مبهم مشکل
فرانسوی پهرست مرز بندی، گره زدن
آهنگ روزه، سخن آرایی، درنگاندن واداشتن به درنگ
برافروختن آتش افروختن
کشاورزی، کارگر گیری به کار گماری
ثابت گردانیدن، محکم کردن، استوار کردن
شرح وقایع و سرگذشتهای پیشینیان، معین کردن وقت چیزی
بر غلانیدن برانگیختن، آتش افروختن
استوار کردن، حد معین نمودن، افزون کردن فزون کردن، رسا کردن
در شگفت آوردن
خوراک کم روغن
آراستگی، زیور بافت
کم کردن عدد کوچک تر (مفروق) از عدد بزرگ تر (مفروقٌ منه)، در ادبیات در فن بدیع جدا کردن دو موصوف از یکدیگر و دربارۀ هر کدام حکمی کردن، برای مثال من نگویم به ابر مانندی / که نکو ناید از خردمندی ی او همی گرید و همی بارد / تو همی بخشی و همی خندی پراکنده کردن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر
زمان وقوع یک امر یا حادثه مثلاً در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹،
دانش ثبت و شرح وقایع و سرگذشت پیشینیان مثلاً معلم تاریخ،
دوره و زمان معین و معلوم مثلاً تاریخ صفویان،
نوشته و متنی در مورد وقایع و سرگذشت پیشینیان مثلاً تاریخ بیهقی،
تقویم، گاه شماری مثلاً تاریخ هجری
تاریخ جلالی: تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تاریخ رومی: تقویم رومی، تقویمی که مبدا آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است
تاریخ شمسی: تقویم شمسی، تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود
تاریخ قمری: تقویم قمری، تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه می شود
تاریخ ملکی: تقویم ملکی، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تاریخ میلادی: تقویم میلادی، تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود که مبدا آن سال تولد حضرت عیسی است
تاریخ هجری: تقویم هجری، تقویمی که مبدا آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است
تاریخ یزدگردی: تقویم یزدگردی، تقویمی که مبدا آن سال ۶۳۲ میلادی سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است
دانش ثبت و شرح وقایع و سرگذشت پیشینیان مثلاً معلم تاریخ،
دوره و زمان معین و معلوم مثلاً تاریخ صفویان،
نوشته و متنی در مورد وقایع و سرگذشت پیشینیان مثلاً تاریخ بیهقی،
تقویم، گاه شماری مثلاً تاریخ هجری
تاریخ جلالی: تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تاریخ رومی: تقویم رومی، تقویمی که مبدا آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است
تاریخ شمسی: تقویم شمسی، تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود
تاریخ قمری: تقویم قمری، تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه می شود
تاریخ ملکی: تقویم ملکی، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تاریخ میلادی: تقویم میلادی، تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود که مبدا آن سال تولد حضرت عیسی است
تاریخ هجری: تقویم هجری، تقویمی که مبدا آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است
تاریخ یزدگردی: تقویم یزدگردی، تقویمی که مبدا آن سال ۶۳۲ میلادی سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است
چیزهای پراکنده، اجزای پراکنده، جزء جزء، جداجدا، اندک اندک
عرق کردن، به عرق آوردن، شراب را با مقدار کمی آب مخلوط کردن، ظرف را اندکی آب کردن
سوزاندن، چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد، آتش زدن در چیزی، با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
روشن ساختن، نور انداختن، زیباروی شدن، به سوی مشرق توجه کردن، خشکانیدن گوشت در آفتاب، سه روز بعد از عید قربان که در قدیم عرب ها گوشت های قربانی را خشک می کردند
مقابل روشن، تیره و تار، کنایه از پیچیده، درهم، مبهم، مشکل، سیاه، کنایه از بد، کنایه از افسرده، اندوهگین، خشمگین، کنایه از گمراه و پلید
تیره، تار، سیاه