- تاریخی
آنچه قابل ذکر در تاریخ باشد، قابل ضبط تاریخ، رجوع به تاریخی شدن و تاریخ شدن شود، هر چیز منسوب به تاریخ
معنی تاریخی - جستجوی لغت در جدول جو
- تاریخی
محمد بن عبدالملک، مکنی به ابوبکر، یاقوت در معجم الادبا آرد: چنین دانم که وی نخستین کسی است که در اخبار ادبا کتاب نوشت، (معجم الادبا چ مارگلیوث ج 1 ص 43)، سمعانی در الانساب آرد: ابوبکر محمد بن عبدالملک تاریخی اهل بغداد و از حسن بن محمد زعفرانی و احمد بن منصور رماوی و عبداﷲ بن شبیب بصری و ابوبکر بن ابی خیثمه و عباس بن محمد دوری و عبدبن سعد ... و غیرهم حدیث کند، مردی فاضل و ادیب و نیکواخبار و ملیح الروایه بود، از وی ابوطاهر محمد بن احمد قاضی ذهلی روایت کند، وی از آن رو بتاریخی ملقب شده است که بدین فن و جمع آن اهتمامی فراوان داشت، (الانساب سمعانی ص 102)، رجوع به معجم الادبا چ مارگلیوث ج 1 ص 22 و 25 و ج 6 ص 85 و 86 و ابوبکر محمد بن عبدالملک ... در همین لغت نامه شود
- تاریخی
منسوب به تاریخ: جنبه تاریخی داستان تاریخی، قابل درج در تاریخ: (این واقعه تاریخی است)
- تاریخی
قدیمی، بسیار قدیمی، سزاوار ثبت شدن در تاریخ
- تاریخی
قدیمی، کهن، باستانی، مربوط به تاریخ، مهم، بااهمیت، به یاد ماندنی، فراموش ناشدنی، خاطره انگیز، تاریخ نگار، تاریخ نویس، مورخ، تاریخ دان
- تاریخی
تاريخيٌّ
- تاریخی
Historical
- تاریخی
historique
- تاریخی
kihistoria
- تاریخی
تاریخی
- تاریخی
تاریخی
- تاریخی
ঐতিহাসিক
- تاریخی
歴史的な
- تاریخی
tarihi
- تاریخی
역사적인
- تاریخی
היסטורי
- تاریخی
ऐतिहासिक
- تاریخی
sejarah
- تاریخی
ประวัติศาสตร์
- تاریخی
historisch
- تاریخی
histórico
- تاریخی
storico
- تاریخی
histórico
- تاریخی
历史的
- تاریخی
historyczny
- تاریخی
історичний
- تاریخی
historisch
- تاریخی
исторический
