جدول جو
جدول جو

معنی تارتو - جستجوی لغت در جدول جو

تارتو
پسر ’توقان’ و نوۀ ’باتو’: پسر اول ’توقان’، ’تارتو’، او را خواتین و قومایان بوده اند اما نام ایشان معلوم نشده و دو پسر داشته است، ’تولابوقا’ فرزند او معلوم نشد، ’کونچاک’ پسری داشته بوزبوقا نام، (جامع التواریخ رشیدی ج 2 چ بلوشه ص 110)، و رجوع به همان کتاب ص 108 و 109 و بخش فرانسه ص 30 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارتو
تصویر دارتو
دردی که در خم شراب ته نشین می شود، درد شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارتن
تصویر تارتن
عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه، جانوری از خانوادۀ بندپایان با زندگی انگلی که به وسیلۀ خرطوم خود خون حیوانات را می مکد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله و پریال ودم و تندرو، یابو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارت
تصویر تارت
هنگام، دفعه، مره، یک بار
فرهنگ فارسی عمید
(تِ سِ)
سامی بیک در شرح ’تارتسه’ آرد: جزیره و قصبه ایست در جنوب اسپانیول، در زمان قدیم در تصرف فینیقی ها بود و از این جزیره مقدار زیادی طلا استخراج می کردند و در بین یونانیان و رومیان قدیم این طلا رواج داشت ولی از منبع و معدنش آگاه نبودند، احتمال می رود که این جزیره همان جزیره ’قادیس’ و شهر ’تارسیس’ که در کتابهای عبرانی از آن یاد می شود، همین شهر باشد. (قاموس الاعلام ترکی). رجوع به تارسیس شود
لغت نامه دهخدا
اسبی از نوع خرد و کوتاه با موی ویال دراز و موهای بلند بر تن و مؤلف آنرا در بلاد بالکان بسیار دیده است خاصه در رومانی. بر ذون و اوستور و اسب تاتاری است. (منتهی الارب). فبعث ولده محمداً لیأتی به فقبص علیه و اتاه به راکباً علی تتو (بتایین مثناتین اولاهما مفتوحه و الثانیه مضمومه و هوالبرذون. (ابن بطوطه)
جانوری که در حمامها و جز آن متکون شود و بتازی ابن وردان گویند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی حیوان پستاندار که بدنش از فلس پوشیده است و در امریکای جنوبی دیده می شود، تاتو
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رجوع به تاره شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رودی است در ایتالیا بطول 130هزار گز. قاموس الاعلام ترکی آرد: نهری است در قسمت شمالی ایتالیا و از کوه پنای واقع در ایالت جنوا سرچشمه میگیرد و اول بطرف جنوب شرقی و آنگاه بسوی شمال شرقی روان گردد و پس از طی مسافت 125هزار گز، از ساحل راست وارد نهر ’پو’ میشود
لغت نامه دهخدا
کنه باشد که بر گاو و دیگر حیوانات چسبد. (جهانگیری). کنه باشد و آن جانوری است که بر شتر و گاو و گوسفند و امثال آن چسبد و خون ایشان را بمکد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). در جهانگیری به معنی کنه که به عربی ’قراد’ گویند و آن جانوری است که خون چارپایان مکد. (فرهنگ رشیدی). نوعی از آنها مردم را بگزد و بکشد و در اغلب بلاد و طویله های کثیف بهم میرسد، خاصه در منزل میانه براه آذرآبادگان که سم او مهلک است و مرا گزیده و بهزار مرارت بهبود یافتم. (انجمن آرا) (آنندراج). طبیعیین گفته اند که او بمرگ خود نمیرد چنانکه درکتاب حیوهالحیوان بنظر رسیده، اما درباب نون نیز آورده اند ظاهراً ’نارو’ بنون اصح است. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). ’نارو’ بنون اصح است و در اکثر فرهنگها نیز چنین است. (از فرهنگ رشیدی). آنرا در آن شهر [میانه مله گویند همانا مخفّف قمله است. (انجمن آرا) (آنندراج). محمد معین در حاشیۀ برهان قاطع آرد: مصحف ’نارد’ است. رجوع به نارد و کنه شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
آندراآنژلی. نقاش نامدارایتالیائی متولد شهر فلورانس (1486- 1531 میلادی) است. آثار او بسبب موضوع و رنگ آمیزی ارزش بسزائی دارد
لغت نامه دهخدا
مثل ریا و مکر در کمدی مشهور ’مولیر’، تارتوف وارد خانه مرد سرمایه داری بنام ’ارگون’ می شود و در عین حال که مترصد است با دختر ’ارگون’ ازدواج کند، سعی دارد زن وی را اغوا کرده از راه بدر برد و ثروت ’ارگون’ را تصاحب نماید، اکنون این نام در اروپا در مورد مردی عابدنما و محیل و ناپاک استعمال شود، کمدی تارتوف منظوم است در پنج پرده و در شمار بزرگ ترین آثار مولیر قرار دارد و اولین بار در پنجم اوت 1667 میلادی بمعرض نمایش قرار داده شد
لغت نامه دهخدا
(تِ)
از پادشاهان باستانی معاصر کوروش کبیر:... در این احوال سردار مازارس مرد و هارپاک بجای او مأمور شد. هرودوت گوید (کتاب 1 بند 163- 177) : این همان هارپاک مادی است که با کوروش در موقع قیام او بر ضد آستیاک همراه بود، این سردار بشهر ’فوسه’ پرداخته آن را محاصره کرد... اهالی این شهر نیز دریانوردان خوبی بودند و تا ’ایبری’ (اسپانیای کنونی) کشتی های آنها دریانوردی می کرد. سابقاً پادشاهی تارتس نام آنها را دعوت کرده بود بمملکت او رفته متوطن شوند و خود را از قید کرزوس خلاص کنند. آنها به این امر راضی نشده ولی پولی از پادشاه گرفته برج و باروی شهر خود را محکم کرده بودند... (ایران باستان ج 1 صص 293-294)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: تار + تن، تننده، عنکبوت را گویند. (آنندراج) (فرهنگ نظام) ، جولاهه که بافندۀ جامه و اقمشه باشد، کنایه از کرم ابریشم است. رجوع به تارتنک، کارتن، کارتنه و کارتنک شود
لغت نامه دهخدا
تاتئو، مورخین رومیهالصغری نام ’تاتئو’ رئیس ترکان عربی را ’تاردو’ ضبط کرده اند: از زمانی که ’ون تی’ امپراتور چین بپادشاهی رسید، یعنی از سال 581 میلادی جمعی او را برانگیختند که در میان ترکان نفاق اندازد و چون تفرقه ای در میان ترکان جنوبی افتاده بود آن تفرقه را دامن زد و ’تاتئو’ نام رئیس ترکان غربی رابر ایشان برانگیخت و همین باعث شد که از آن به بعد ترکها همواره دو دسته بودند، یک دسته ترکان جنوبی و دیگر دسته ترکان غربی ... در سال 599 میلادی ’تاتئو’ کوششی کرد که دوباره ایشان را متحد سازد ولی این ’تاتئو’که مورخین رومیهالصغری او را ’تاردو’ نامیده اند با وجود آنکه در سال 575 میلادی سفیر روم را ... با تفرعن بسیار پذیرفته بود ... نتوانست در برابر شورش یکی از قبایل ترک ... پایداری کند، (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 صص 177- 178)، در سال 580 میلادی ’تیبر’ دوم چون می خواست ترکان را بجنگ با ایران مجهز کند سفارت دیگری بریاست ’والانتن’ فرستاد ولی پسر ’دیزابول’ که مورخین رومی نام او را ’تاردو’ و مورخین چینی ’تاتئو’ ضبط کرده اند، و در آن زمان پادشاهی می کرد چندان خوب از این سفیر پذیرائی نکرد، (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 186)، ظاهراً این ’تاتئو’ باید غیر از ’تاتئو’ پسر ’سه تیه می’ یا ’ایستامی’ جد ترکان شرقی باشد، رجوع به ’تاتئو’ و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 181 و تاتئو در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جزیره ای در اقیانوس اطلس که بر شمال هائیتی واقع است و 10000 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تاریک، (از ولف)، سخت تاریک، (شرفنامۀ منیری) :
به منذر چنین گفت بهرام گور
که اکنون که شد روز ما تارتور
ازین تخمه گر نام شاهنشهی
گسسته شود بگسلد فرهی،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2099)،
رجوع به ’تار و تور’ شود، تارتار باشد، (شرفنامۀ منیری)، پاره پاره، ذره ذره، ریزه ریزه، رجوع به تارو تور شود
لغت نامه دهخدا
دردی که در ته خمرۀ شراب منجمد گردد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
چارلا، چارتا
لغت نامه دهخدا
نام قدیمش ’سمندر’، قصبه ایست در 150هزارگزی شمال غربی داغستان، و آن قرارگاه یکی از خانان قالمون بود، سکنۀ آن تاتار و مسلمانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1610)
لغت نامه دهخدا
شاعرۀ فرانسوی که در نظم و نثر آثار زیادی از خود باقی گذاشت، وی هنگامی که یازده سال داشت مورد تشویق و تهنیت امپراتریس ژزفین قرار گرفت، کتابهای چندی برای جوانان و کودکان نوشت (1798-1885 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارتا
تصویر تارتا
یکبار گاهی کرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارت
تصویر تارت
یکباره، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارمو
تصویر تارمو
خیلی باریک، تای مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارتن
تصویر تارتن
عنکبوت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتو
تصویر تاتو
اسب کوتوله پر یال و دم بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارتن
تصویر تارتن
((تَ))
بافنده، عنکبوت، کرم ابریشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
فرهنگ فارسی معین
نوعی پستاندار که بدنش مانند حلقه های زره از فلس پوشیده شده است و در آمریکای جنوبی دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
یال گردن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه، تار عنکبوت یا هر چیز نازک، نامی بومی برای سگ، پشگل گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی