جدول جو
جدول جو

معنی تارب - جستجوی لغت در جدول جو

تارب
مرکز ایالت پیرنۀ علیا در 849هزارگزی پاریس، بر ساحل چپ رود ’آدور’، آب آنجا بوسیلۀ دو آب راهۀ وسیع در تمام محله ها که دارای 26055 تن سکنه است پخش می گردد، ساختمانهای شهر با مرمر وآجر بنا شده است، دارای چند کلیسای بزرگ متعلق به اواخر دورۀ ’رومی’، کلیسای ’سن ژان’ و کلیسای ’کارمها’ شایان ذکر میباشند، از کاخهای ’مارگریت دو بآرن’ جز برج بزرگی چیزی باقی نمانده است، دارای کارخانه های ذوب فلزات، کاغذسازی، نخ ریسی، پارچه بافی و کارخانه های ماشین سازی است و تجارت شراب و پشم در آنجا رواج دارد، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاربه، قصبۀمرکزی ایالت پیرنۀ علیا از ایالات جنوبی فرانسه است در ساحل یسار رود ’آدور’ و در 756هزارگزی جنوب غربی پاریس واقع است، قصبه ای قدیمی و شهرک زیبائی است، دارای 18550 تن سکنه، یک مکتب اعدادی و یک دارالمعلمین، باغ ملی بزرگ، موزه، کتابخانه، مدرسه توپخانه، کارخانه های توپ سازی، بیمارستانها و بازارها میباشد، در دوران کشورگشائی روم ’تارب’ شهر بزرگ و بااهمیتی بود و نامش ’بی گوررا’ بود، کراسوس آنجا را فتح کردو نام جدید را بر آن گذاشت، پس از سقوط امپراطوری روم ’تارب’ چندین بار گرفتار هجوم ’گت ها’، ’واندالها’، ’آلن ها’، ’واسکن ها’ و ’سارراسن ها’ (مسلمانان) گشت، در قرن نهم میلادی ’نورماندیها’ آن را بکلی ویران ساختند ولی در اواسط قرن دهم میلادی بوسیلۀ ’رایموند’ اول دوباره آباد گشت، در تمام دوران قرون وسطی تا زمان سلطنت هانری چهاردهم در معرض جنگ و جدال بود و روی آرامش را بخود ندید، این ناحیه دارای یازده بخش و 102825 تن سکنه میباشد، بخش شمالی دارای شانزده بلوک و 20593 تن سکنه وبخش جنوبی دارای نوزده بلوک و 22725 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تارخ
تصویر تارخ
(پسرانه)
نام پدر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارح
تصویر تارح
(پسرانه)
نام پدر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تارا
تصویر تارا
(دخترانه)
ستاره، ستاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تراب
تصویر تراب
(پسرانه)
خاک
فرهنگ نامهای ایرانی
کله سر، فرق سر بمعنی ترک کننده و رها کننده بمعنی ترک کننده و رها کننده رهاییده چشم پوشیده دست بداشته رسته کله سرفرق سریان سر آدمی، قسمت اعلای هرچیز قله، مغز دماغ، آنچه که در جنگ بر سر گذارند کلاه خود مغفر و مانند آن، راس (مثلث وغیره)، یاتارک سر. فرق سر میان بالای سر. ترک کننده رها کننده دست بدارنده. یا تارک ادب. بی ادب گستاخ. یا تارک دنیا. آنکه از دنیا اعراض کند زاهد پارسا. یا تارک صلاه (صلوه)، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریب
تصویر تاریب
استوار کردن، حد معین نمودن، افزون کردن فزون کردن، رسا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاره
تصویر تاره
تیره و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارو
تصویر تارو
کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
خانه چوبی، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارت
تصویر تارت
یکباره، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارض
تصویر تارض
درنگیدن، به زمین چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارس
تصویر تارس
مرد با سپر سپر دار
فرهنگ لغت هوشیار
انبوه شدن، درهم پیچیدن درختان به هم در آمیختن، گرد آمدن، انبوهیدن در هم پیچیدن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارا
تصویر تارا
ستاره کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
ادب کردن، ادب آموختن، ادب یافتن از پارسی ادب یافتن فرهیختن فرهنگ آموختن فرهنگ پذیرفتن ادب آموختن، با ادب شدن، فرهختگی، جمع تادبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائب
تصویر تائب
توبه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تایب
تصویر تایب
توبه کننده، باز گردنده از گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابر
تصویر تابر
گشن پذیری خرمای ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغرب
تصویر تغرب
از وطن دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالب
تصویر تالب
گرد آمدن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ذغالک نوعی زغال طبیعی برنگ قهوه یی تیره که صدی پنجاه تا صدی شصت جزو کربن دارد و از خزه ای مخصوص تولید میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقارب
تصویر تقارب
با یکدیگر خویشی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرب
تصویر تقرب
نزدیکی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرب
تصویر تعرب
عرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضارب
تصویر تضارب
با هم خصومت نمودن و جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرب
تصویر تضرب
جنبش و حرکت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسرب
تصویر تسرب
به سوراخ خزیدن، تراوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطرب
تصویر تطرب
شادمانگی، سرود خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرب
تصویر تشرب
نوشیدن و آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدرب
تصویر تدرب
خو کردن و حریص گردیدن بچیزی، عادت کردن و مواظبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراب
تصویر تراب
خاک، زمین نرم
فرهنگ لغت هوشیار
مهیا کردن و آماده ساختن برای کاری، ساخته و آماده شدن آماده گشتن بسیجیدن، بسیجاندن مهیا و آماده شدن برای کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارم
تصویر تارم
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقرب
تصویر تقرب
نزدیکی
فرهنگ واژه فارسی سره