بعضی نوشته اند که در فارسی مبدل تاراج است، (غیاث اللغات)، تاخت و تاراج و نهب و غارت و بردن مال مردم باشد، (برهان)، تاراج، (فرهنگ جهانگیری) : از نامۀ مشک صبح اذفر سایی به صلایۀ فلک بر زآن غالیه ای کنی سمایی بر تربت بوتراب سایی خود بر سر خاکش از کرامات تاتار همی رود به تارات، خاقانی (از فرهنگ جهانگیری)، در این شاهد برای معنی مذکور اشکال کرده اند، رجوع بمادۀ بعد شود، از هم جدا کردن را نیز گویند، (برهان)
بعضی نوشته اند که در فارسی مبدل تاراج است، (غیاث اللغات)، تاخت و تاراج و نهب و غارت و بردن مال مردم باشد، (برهان)، تاراج، (فرهنگ جهانگیری) : از نامۀ مشک صبح اذفر سایی به صلایۀ فلک بر زآن غالیه ای کنی سمایی بر تربت بوتراب سایی خود بر سر خاکش از کرامات تاتار همی رود به تارات، خاقانی (از فرهنگ جهانگیری)، در این شاهد برای معنی مذکور اشکال کرده اند، رجوع بمادۀ بعد شود، از هم جدا کردن را نیز گویند، (برهان)
جمع واژۀ تاره، (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (المنجد)، جمع واژۀ تاره، و این عربی است، (فرهنگ رشیدی)، کرات و مرات، (رشیدی)، چند مرتبه و دفعات، (فرهنگ نظام)، مؤلف فرهنگ رشیدی آرد: تارات ... بمعنی تاراج شاهدی نیافتم و شعر خاقانی مناسب معنی اول است نه بمعنی تاراج چنانکه جهانگیری گمان برده - انتهی، در جهانگیری بمعنی تاخت وتاراج آورده و شعر خاقانی را مؤید کرده که در منقبت تربت مطهر شحنه النجف امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه التحیه و الصلاه و السلام عرض کرده: زآن نافه که آهو آورد بر خاک اسداللّه است بهتر بر تربت پاکش از کرامات تاتار همی رود بتارات یعنی بکرات و مرات، و جمع تاره است و عربی است و تارات بمعنی تاراج نیامده و شاهدی ندارد و معنی بیت خاقانی اکنون بهتر است که تاتار که معدن مشک است برای اکتساب بوی تربت مقدس آن حضرت مکرر به آنجا میرود، و تاتار چگونه آن تربت را تاراج تواند؟ (انجمن آرا) (آنندراج)، مؤلف فرهنگ نظام سه بیت از خاقانی را که فرهنگ جهانگیری برای شاهد مثال تاراج ذکر کرده است بعنوان شاهد مثال برای معنی دفعات آرد و اضافه کند: جهانگیری تارات را مبدل تاراج نوشته و اشعار مذکور خاقانی را هم سند آورده لیکن رشیدی به او اعتراض کرده لفظمذکور را عربی و جمع تاره دانسته و معنی شعر را هم مناسب با تاراج ندانسته، مؤلف انجمن آرای ناصری مقصود رشیدی را تشریح کرده که اگر معنی تارات، تاراج باشد جسارت به تربت مقدس حضرت امیرالمؤمنین (ع) میشودکه تاتار آنجا برای غارت بروند اما اگر لفظ ’به’ رابمعنی ’برای’ نگیریم بلکه بمعنی صله باشد آن اعتراض دفع میشود و معنی این خواهد بود که بر سر خاک آن حضرت تاتار غارت کرده میشوند (یعنی بقدری بوی مشک از آن خاک می آید که مثل اینست که تاتار غارت شده است) - انتهی مقلوب وتراست، کینه و انتقام: یا تارات فلان، (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ تاره، (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (المنجد)، جَمعِ واژۀ تاره، و این عربی است، (فرهنگ رشیدی)، کرات و مرات، (رشیدی)، چند مرتبه و دفعات، (فرهنگ نظام)، مؤلف فرهنگ رشیدی آرد: تارات ... بمعنی تاراج شاهدی نیافتم و شعر خاقانی مناسب معنی اول است نه بمعنی تاراج چنانکه جهانگیری گمان برده - انتهی، در جهانگیری بمعنی تاخت وتاراج آورده و شعر خاقانی را مؤید کرده که در منقبت تربت مطهر شحنه النجف امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه التحیه و الصلاه و السلام عرض کرده: زآن نافه که آهو آورد بر خاک اسداللَّه است بهتر بر تربت پاکش از کرامات تاتار همی رود بتارات یعنی بکرات و مرات، و جمع تاره است و عربی است و تارات بمعنی تاراج نیامده و شاهدی ندارد و معنی بیت خاقانی اکنون بهتر است که تاتار که معدن مشک است برای اکتساب بوی تربت مقدس آن حضرت مکرر به آنجا میرود، و تاتار چگونه آن تربت را تاراج تواند؟ (انجمن آرا) (آنندراج)، مؤلف فرهنگ نظام سه بیت از خاقانی را که فرهنگ جهانگیری برای شاهد مثال تاراج ذکر کرده است بعنوان شاهد مثال برای معنی دفعات آرد و اضافه کند: جهانگیری تارات را مبدل تاراج نوشته و اشعار مذکور خاقانی را هم سند آورده لیکن رشیدی به او اعتراض کرده لفظمذکور را عربی و جمع تاره دانسته و معنی شعر را هم مناسب با تاراج ندانسته، مؤلف انجمن آرای ناصری مقصود رشیدی را تشریح کرده که اگر معنی تارات، تاراج باشد جسارت به تربت مقدس حضرت امیرالمؤمنین (ع) میشودکه تاتار آنجا برای غارت بروند اما اگر لفظ ’به’ رابمعنی ’برای’ نگیریم بلکه بمعنی صله باشد آن اعتراض دفع میشود و معنی این خواهد بود که بر سر خاک آن حضرت تاتار غارت کرده میشوند (یعنی بقدری بوی مشک از آن خاک می آید که مثل اینست که تاتار غارت شده است) - انتهی مقلوب وتراست، کینه و انتقام: یا تارات فلان، (منتهی الارب)
جمع تاره، بارها کرت ها (کرت دفعه) جمع تاره دفعات کرات مرتبه ها. توضیح مساوی توضیح بعضی از فرهنگها (تارات) را بمعنی تاراج نوشته اند و بیت ذیل را خاقانی شاهد آورده اند (بر تربت پاکش (تربت علی) از کرامات تاتار همی رود بتارات) ولی محققان (تارات) را بمعنی مذکور یعنی بکرات و مرات دانسته اند
جمع تاره، بارها کرت ها (کرت دفعه) جمع تاره دفعات کرات مرتبه ها. توضیح مساوی توضیح بعضی از فرهنگها (تارات) را بمعنی تاراج نوشته اند و بیت ذیل را خاقانی شاهد آورده اند (بر تربت پاکش (تربت علی) از کرامات تاتار همی رود بتارات) ولی محققان (تارات) را بمعنی مذکور یعنی بکرات و مرات دانسته اند
کتاب مقدس و مذهبی قوم یهود که از حضرت موسی باقی مانده است و شامل پنج کتاب (اسفار خمسه) می باشد، ۱) سفر تکوین، راجع به خلقت عالم و اوایل تاریخ بنی اسرائیل. ۲) سفر خروج، دربارۀ مهاجرت بنی اسراییل از مصر. ۳) سفر لاویان، شامل قوانین مذهبی و شرایع و قواعد و حدود سبط لاوی (از اسباط دوازده گانۀ اسرائیل) . ۴) سفر اعداد، دربارۀ مسافرت بنی اسرائیل و فتح اراضی کنعان و قوۀ مادی آن ها. ۵) سفر تثنیه، مکمل کتب قبلی است و تکرار شرایع را به طور اختصار بیان کرده است. مجموعۀ اسفار پنج گانه و ملحقات تورات را عهد قدیم یا عهد عتیق می گویند
کتاب مقدس و مذهبی قوم یهود که از حضرت موسی باقی مانده است و شامل پنج کتاب (اَسفار خمسه) می باشد، ۱) سِفْر تکوین، راجع به خلقت عالم و اوایل تاریخ بنی اسرائیل. ۲) سفر خروج، دربارۀ مهاجرت بنی اسراییل از مصر. ۳) سفر لاویان، شامل قوانین مذهبی و شرایع و قواعد و حدود سبط لاوی (از اسباط دوازده گانۀ اسرائیل) . ۴) سفر اعداد، دربارۀ مسافرت بنی اسرائیل و فتح اراضی کنعان و قوۀ مادی آن ها. ۵) سفر تثنیه، مکمل کتب قبلی است و تکرار شرایع را به طور اختصار بیان کرده است. مجموعۀ اسفار پنج گانه و ملحقات تورات را عهد قدیم یا عهد عتیق می گویند
ج تامّه. (فرهنگ نظام). کاملات، چه این جمع تامه است که مؤنث تام باشد و تام به تشدید میم اسم فاعل است از تمام که مصدر اوست. (آنندراج) (غیاث اللغات) :...بحق اسماء حسنای او و علامتهای بزرگ و کلمات تامات او... بیعت فرمانبری است و خدا چنانکه دانا است بر آنکه من آن را بگردن گرفته ام... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316)
ج تامَّه. (فرهنگ نظام). کاملات، چه این جمع تامه است که مؤنث تام باشد و تام به تشدید میم اسم فاعل است از تمام که مصدر اوست. (آنندراج) (غیاث اللغات) :...بحق اسماء حسنای او و علامتهای بزرگ و کلمات تامات او... بیعت فرمانبری است و خدا چنانکه دانا است بر آنکه من آن را بگردن گرفته ام... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316)
ده کوچکی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر 81 هزارگزی شمال خاوری شادگان و 5 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو اهواز به خلف آباد با 10 تن سکنه، ساکنین از طایقۀ بنی خالد می باشند، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر 81 هزارگزی شمال خاوری شادگان و 5 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو اهواز به خلف آباد با 10 تن سکنه، ساکنین از طایقۀ بنی خالد می باشند، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
جزیره ایست در بحر احمر نزدیک خلیج عقبه، در اکثر نقشه ها آن را بصورت ’تیران’ ضبط کنند، بنابه روایت جغرافی دانان عرب در این جزیره آب شیرین یافت نشود و ساکنان آنجا را ’بنی جدان’ نامند و زندگی سکنه با صید ماهی میگذرد و در انقاض کشتی های شکسته سکونت دارند و از کشتی هایی که از آن جا عبور کنند نان و آب شیرین دریافت می نمایند، در این جزیره طوفانها و گردبادهای وحشتناکی تولید میگردد، (از قاموس الاعلام ترکی)، حمداﷲ مستوفی در شرح بحر قلزم آرد: ... در این بحر جزایر بسیار است، از مشاهیرش جزیره تاران، آنرا سوب نیز خوانند و بحدود جای غرق فرعون است، (نزههالقلوب ج 3 ص 235)، جزیره ایست میان قلزم و ایله، (منتهی الارب)، یاقوت گوید: جزیره ایست در بحر قلزم بین قلزم و ایله، که در آن قومی از اشقیا سکونت دارند و آنان را بنوجدان خوانند، از کسانی که از آن حوالی عبور کنند نان گیرند و معاش آنان از ماهی است و زراعت و اغنام و احشام و آب شیرین ندارند و خانه های آنان در کشتی های شکسته است واز کسانی که از آنجا عبور می کنند آب شیرین دریافت میدارند و بسا اتفاق افتد که سالها در جزیره خویش باشند و انسانی از آنجا عبور نکند و چون بدیشان گویند چه چیز موجب اقامت شما در این شهر شده در جواب گویند: شکم شکم، یا گویند: وطن وطن، (از معجم البلدان)
جزیره ایست در بحر احمر نزدیک خلیج عقبه، در اکثر نقشه ها آن را بصورت ’تیران’ ضبط کنند، بنابه روایت جغرافی دانان عرب در این جزیره آب شیرین یافت نشود و ساکنان آنجا را ’بنی جدان’ نامند و زندگی سکنه با صید ماهی میگذرد و در انقاض کشتی های شکسته سکونت دارند و از کشتی هایی که از آن جا عبور کنند نان و آب شیرین دریافت می نمایند، در این جزیره طوفانها و گردبادهای وحشتناکی تولید میگردد، (از قاموس الاعلام ترکی)، حمداﷲ مستوفی در شرح بحر قلزم آرد: ... در این بحر جزایر بسیار است، از مشاهیرش جزیره تاران، آنرا سوب نیز خوانند و بحدود جای غرق فرعون است، (نزههالقلوب ج 3 ص 235)، جزیره ایست میان قلزم و ایله، (منتهی الارب)، یاقوت گوید: جزیره ایست در بحر قلزم بین قلزم و ایله، که در آن قومی از اشقیا سکونت دارند و آنان را بنوجدان خوانند، از کسانی که از آن حوالی عبور کنند نان گیرند و معاش آنان از ماهی است و زراعت و اغنام و احشام و آب شیرین ندارند و خانه های آنان در کشتی های شکسته است واز کسانی که از آنجا عبور می کنند آب شیرین دریافت میدارند و بسا اتفاق افتد که سالها در جزیره خویش باشند و انسانی از آنجا عبور نکند و چون بدیشان گویند چه چیز موجب اقامت شما در این شهر شده در جواب گویند: شکم شکم، یا گویند: وطن وطن، (از معجم البلدان)
جمع داره که در عربی به معنی قبیله، محل، و زمین وسیع میان کوهستانها، و حلقه و هالۀماه است، دارات العرب جاهایی است در شهرهای عرب مانند داره جلجل و داره رفرف که تمام آنها در قاموس گرد آورده شده است، (اقرب الموارد)، رجوع به داره شود
جمع داره که در عربی به معنی قبیله، محل، و زمین وسیع میان کوهستانها، و حلقه و هالۀماه است، دارات العرب جاهایی است در شهرهای عرب مانند داره جلجل و داره رفرف که تمام آنها در قاموس گرد آورده شده است، (اقرب الموارد)، رجوع به داره شود
توراه. توریه. اسفار پنجگانه موسی. معرب ’توره’ عبری است و معنی آن شریعت و وصیت است که همه آن بر عهد قدیم اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). کتاب موسی (ع). (ناظم الاطباء). عهد عتیق. صورهالعتیقه. (ابن الندیم). در عبری تورا نامی است که یهودان به قانون موسی دهند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). اسفار پنجگانه یا پنج کتاب موسی عبارت است از: 1- ژنز یا سفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر. 2- جلای وطن یا سفر خروج. 3- سفر لاویان یا احکام صریح مذهبی. 4- سفر اعداد یا شرح نیروی مادی قوم. 5- سفر تثنیه یا مکمل کتابهای یادشدۀ قبل. (از لاروس) : یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ماانزلت التوریه و الانجیل الا من بعده اءفلاتعقلون. (قرآن 3 / 65). و کیف یحکمونک و عندهم التوریه فیها حکم الله.... (قرآن 5 / 43). به زرق تو این بار غره نگردم گر انجیل و تورات پیشم بخوانی. منوچهری. رجوع به نشوءاللغه ص 68 و مزدیسنا و یشتها و فرهنگ ایران باستان و مادۀ بعد شود
توراه. توریه. اسفار پنجگانه موسی. معرب ’توره’ عبری است و معنی آن شریعت و وصیت است که همه آن بر عهد قدیم اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). کتاب موسی (ع). (ناظم الاطباء). عهد عتیق. صورهالعتیقه. (ابن الندیم). در عبری تورا نامی است که یهودان به قانون موسی دهند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). اسفار پنجگانه یا پنج کتاب موسی عبارت است از: 1- ژنز یا سِفْرِ تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر. 2- جلای وطن یا سِفْرِ خروج. 3- سِفْرِ لاویان یا احکام صریح مذهبی. 4- سِفْرِ اعداد یا شرح نیروی مادی قوم. 5- سِفْرِ تثنیه یا مکمل کتابهای یادشدۀ قبل. (از لاروس) : یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ماانزلت التوریه و الانجیل الا من بعده اءَفلاتعقلون. (قرآن 3 / 65). و کیف یحکمونک و عندهم التوریه فیها حکم الله.... (قرآن 5 / 43). به زرق تو این بار غره نگردم گر انجیل و تورات پیشم بخوانی. منوچهری. رجوع به نشوءاللغه ص 68 و مزدیسنا و یشتها و فرهنگ ایران باستان و مادۀ بعد شود
شهری است در جنوب ایتالیا بر کنار خلیجی بهمین نام، از شهرهای باستانی است، در 1940 میلادی نیروی هوایی و دریایی انگلستان در آنجا فاتح شد، 120000 تن سکنه دارد، مؤلف تاریخ ایران باستان آرد: ... بعد این هیئت بشهر تارانت واقع در جنوب ایطالیا در کنار خلیجی بهمان اسم رفت، در اینجا مدیر یا کلانتر شهر ’آریس توفیلد’ از محبتی که نسبت به ’دموک دس’ داشت امر کرد سکان ها را از کشتی های مادی (یعنی پارسی) برداشتند و پارسی ها را مانند جاسوسان در محبس انداخت ... پس از آن آریس توفیلد پارسی ها را رها ... کرد، کشتی های پارسی ها در مراجعت دوچار طوفان شده در ’یاپی گیوس’بساحل افتاد و پارسی ها اسیر شدند، شخصی گیل نام از اهالی تارانت آنها را نجات داده نزد داریوش آورد، شاه به او گفت در ازای این خدمت هرچه خواهی بخواه، او گفت که بشهر تارانت برگردم و از ترس آنکه مبادا داریوش برای رسانیدن او به این شهر قوای بحری بفرستد و این اقدام باعث اذیت هموطنان یونانی او بشود، گیل گفت برای بازگشت به تارانت کافی است که اهالی کنید با من همراهی کنند، چه مناسبات آنها با تارانتی ها خوب است، داریوش مأموری به کنیدفرستاد تا چنان کنند و آن ها حاضر شدند امر شاه را بجا آرند ولی اهالی تارانت راضی نشدند و چون اهالی کنید نمی توانستند تارانتی ها را با قوه مجبور بپذیرفتن گیل کنند این امر دیگر تعقیب نشد ... (تاریخ ایران باستان ج 1 صص 562- 563)، تارانتوم از بلاد قدیمی ایطالیاست که در جنوب شبه جزیره مزبور در کنار خلیجی بنام تارانتوم واقع شده است و مورخین معتقدند که این شهر را نخست مردم جزیره ’کرتا’ بنا نهاده اند، (تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469)، رجوع به تارنته شود یکی از خلیج های بحر روم است دراروپا، (فرهنگ نظام)، خلیجی است در جنوب ایتالیا که بوسیلۀ دریای ’ایونیه’ تشکیل شده است و شهر تارانت در کنار آن قرار دارد، نام آن در لاتین تارانتوم است، رجوع بمادۀ بعد شود
شهری است در جنوب ایتالیا بر کنار خلیجی بهمین نام، از شهرهای باستانی است، در 1940 میلادی نیروی هوایی و دریایی انگلستان در آنجا فاتح شد، 120000 تن سکنه دارد، مؤلف تاریخ ایران باستان آرد: ... بعد این هیئت بشهر تارانت واقع در جنوب ایطالیا در کنار خلیجی بهمان اسم رفت، در اینجا مدیر یا کلانتر شهر ’آریس توفیلد’ از محبتی که نسبت به ’دموک دس’ داشت امر کرد سکان ها را از کشتی های مادی (یعنی پارسی) برداشتند و پارسی ها را مانند جاسوسان در محبس انداخت ... پس از آن آریس توفیلد پارسی ها را رها ... کرد، کشتی های پارسی ها در مراجعت دوچار طوفان شده در ’یاپی گیوس’بساحل افتاد و پارسی ها اسیر شدند، شخصی گیل نام از اهالی تارانت آنها را نجات داده نزد داریوش آورد، شاه به او گفت در ازای این خدمت هرچه خواهی بخواه، او گفت که بشهر تارانت برگردم و از ترس آنکه مبادا داریوش برای رسانیدن او به این شهر قوای بحری بفرستد و این اقدام باعث اذیت هموطنان یونانی او بشود، گیل گفت برای بازگشت به تارانت کافی است که اهالی کنید با من همراهی کنند، چه مناسبات آنها با تارانتی ها خوب است، داریوش مأموری به کنیدفرستاد تا چنان کنند و آن ها حاضر شدند امر شاه را بجا آرند ولی اهالی تارانت راضی نشدند و چون اهالی کنید نمی توانستند تارانتی ها را با قوه مجبور بپذیرفتن گیل کنند این امر دیگر تعقیب نشد ... (تاریخ ایران باستان ج 1 صص 562- 563)، تارانتوم از بلاد قدیمی ایطالیاست که در جنوب شبه جزیره مزبور در کنار خلیجی بنام تارانتوم واقع شده است و مورخین معتقدند که این شهر را نخست مردم جزیره ’کرتا’ بنا نهاده اند، (تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469)، رجوع به تارنته شود یکی از خلیج های بحر روم است دراروپا، (فرهنگ نظام)، خلیجی است در جنوب ایتالیا که بوسیلۀ دریای ’ایونیه’ تشکیل شده است و شهر تارانت در کنار آن قرار دارد، نام آن در لاتین تارانتوم است، رجوع بمادۀ بعد شود
تیره و تاریک، (برهان)، منسوب به تار بمعنی تاریک، (فرهنگ نظام)، تاریک، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری)، در لفظ مذکور الف و نون علامت نسبت است، (فرهنگ نظام)، مرکب است از تار، ضد روشن و الف و نون که افادۀ معنی فاعلیت کند مانند خندان و شادان، و چنانچه در لغت عرب اسم فاعل لازم آید چون قاصر بمعنی کوتاه نه کوتاه کننده، همچنین در فارسی تاران بمعنی تاریک است نه تاریک کننده ... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : اگرچه مرا روز تاران شود ز فرمان اویست هرچ آن شود، فردوسی (از آنندراج)، ولی در فهرست ولف این لغت نیامده است، مردمان بینند روز روشن و شبهای تار من شب روشن میان روز، تاران دیده ام، ؟ (از آفاق و انفس خوش قدم از فرهنگ جهانگیری)، رجوع به تار (تاریک) و تارون و تارین و تاره و تاری و تاریک شود
تیره و تاریک، (برهان)، منسوب به تار بمعنی تاریک، (فرهنگ نظام)، تاریک، (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری)، در لفظ مذکور الف و نون علامت نسبت است، (فرهنگ نظام)، مرکب است از تار، ضد روشن و الف و نون که افادۀ معنی فاعلیت کند مانند خندان و شادان، و چنانچه در لغت عرب اسم فاعل لازم آید چون قاصر بمعنی کوتاه نه کوتاه کننده، همچنین در فارسی تاران بمعنی تاریک است نه تاریک کننده ... (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : اگرچه مرا روز تاران شود ز فرمان اویست هرچ آن شود، فردوسی (از آنندراج)، ولی در فهرست ولف این لغت نیامده است، مردمان بینند روز روشن و شبهای تار من شب روشن میان روز، تاران دیده ام، ؟ (از آفاق و انفس خوش قدم از فرهنگ جهانگیری)، رجوع به تار (تاریک) و تارون و تارین و تاره و تاری و تاریک شود
به معنی اخص، به اسفار خمسه عهد عتیق (تکوین، خروج، احبار، عدد و تثنیه)، انبیا (ابراهیم، اسحاق، یعقوب و ایام بنی اسراییل در برسینا) و توصیه های موسوی در اخلاق و شرایع اطلاق می شود، همه کتاب مقدس را به خطا تورات نامند
به معنی اخص، به اسفار خمسه عهد عتیق (تکوین، خروج، احبار، عدد و تثنیه)، انبیا (ابراهیم، اسحاق، یعقوب و ایام بنی اسراییل در برسینا) و توصیه های موسوی در اخلاق و شرایع اطلاق می شود، همه کتاب مقدس را به خطا تورات نامند