جدول جو
جدول جو

معنی تاجگه - جستجوی لغت در جدول جو

تاجگه
(گَهْ)
مخفف تاجگاه:
چو کیخسرو از ملک پرداخت رخت
نهاد اندر آن تاجگه جام و تخت.
نظامی.
رجوع به تاجگاه شود
لغت نامه دهخدا
تاجگه
مکانی که در آن تاج را نگهداری کنند
تصویری از تاجگه
تصویر تاجگه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جی یَ)
مؤنث منسوب به تاج. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(جی یَ)
مدرسه ای ببغداد نزدیک قبر شیخ ابواسحاق فیروزآبادی، و آن محله و مقبره و مدرسه منسوب به تاج الملک ابوالغنائم مرزبان بن خسرو فیروز است که در دولت ملکشاه پس از نظام الملک وزیر بوده است، نام نهریست در ناحیت کوفه. (از معجم البلدان). رجوع به مراصد الاطلاع و منتهی الارب و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(جَنْ نَ)
شهرکی است در افریقا، بین آن و تنس یک منزل و بین آن وسوق ابراهیم نیز یک منزل راه است. (معجم البلدان). رجوع به مراصدالاطلاع ص 90 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند، (آنندراج)، نظیر، تخت گاه، تخت، سریر، جای جلوس پادشاه:
بسر خیلی فتنه بر بست موی
سوی تاجگاه تو آورد روی،
نظامی،
همایون کن تاج و گاه و سریر
فرود آمد از تاجگاه و سریر،
نظامی،
بتربت سپردند از تاجگاه
نه جای نشست است آماجگاه،
سعدی (بوستان)،
رجوع به تاجگه شود
لغت نامه دهخدا
(جِ رَ)
مؤنث تاجر. (اقرب الموارد) ، ناقۀ خریدار گیر، ضد کاسد. (منتهی الارب). اسب نجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جَ رَ)
شهرکی است بمغرب از ناحیت هنین در سواحل تلمسان، و آن مولد عبدالمؤمن بن علی صاحب مغربست. (معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
نام رودیست در اندلس (اسپانیا) که شهر طلیطله بر کنار آنست. شطی است در اسپانیا و پرتقال که ’ارنجویس’ و ’طلیطله’ و ’طلبیره’ را مشروب می سازد و به اقیانوس اطلس می ریزد و در مصب وسیع آن شهر ’لیسبون’ قرار دارد. طول این شط در حدود 1000 کیلومتر است. حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب آرد: آب تاجه، در صورالاقالیم آمده که آب تاجه آنست که از کوههای اندلس و طلیطله و شعب برمی خیزد و آبی بزرگ است نزدیک بدجله بود و بدین ولایت گذشته بدریا می ریزد و طولش صد فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 213)... طلیطله، شهری است بر سر کوهی بلند و اکثر عماراتش از سنگ کرده اند بنزدیک نهر تاجه است و آن رود در بزرگی بدجله نزدیک بود... (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 269)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: بقول مشهور دختر ذوشفره از ملوک یمن است. جنازه او را مدتها پس از مرگش یافتند در حالیکه غرق در جواهر گرانبها بوده و لوحۀ سنگی در مزارش پیدا شد که از آن چنین برمی آمد که وی از قحطی مرده و حاضر بود یک پیمانۀ طلا و مروارید و انواع دیگر جواهر را در ازاء یک پیمانه آذوقه بدهد ولی موفق نشد، و همه این سخنان را از زبان خود او نقل کرده اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاجگاه
تصویر تاجگاه
جای جلوس پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجره
تصویر تاجره
مونث تاجر زنی که بازرگانی کند
فرهنگ لغت هوشیار