جدول جو
جدول جو

معنی تاجک - جستجوی لغت در جدول جو

تاجک
غیر ترک (عموما) آنکه ترک و مغولی نباشد، ایرانی (خصوصا)، سکنه کنونی (تاجیکستان) شوروی، (تاجیک) با (تازی) فرق دارد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاشک
تصویر تاشک
چابک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
غیر عرب و ترک، اهل تاجیکستان غیر ترک (عموما) آنکه ترک و مغولی نباشد، ایرانی (خصوصا)، سکنه کنونی (تاجیکستان) شوروی، (تاجیک) با (تازی) فرق دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجم
تصویر تاجم
افروخته شدن آتش، سخت خشم گرفتن، سخت گرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، سوداگر
فرهنگ لغت هوشیار
رشته دراز و باریک که در دنباله پرو توپلاسم برخی جانوران تک سلولی وجود دارد. این دنباله پروتو پلاسمی در نتیجه حرکاتی که میکند موجب سهولت حرکت جانوران تاژک دار میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازک
تصویر تازک
تازیک
فرهنگ لغت هوشیار
کله سر، فرق سر بمعنی ترک کننده و رها کننده بمعنی ترک کننده و رها کننده رهاییده چشم پوشیده دست بداشته رسته کله سرفرق سریان سر آدمی، قسمت اعلای هرچیز قله، مغز دماغ، آنچه که در جنگ بر سر گذارند کلاه خود مغفر و مانند آن، راس (مثلث وغیره)، یاتارک سر. فرق سر میان بالای سر. ترک کننده رها کننده دست بدارنده. یا تارک ادب. بی ادب گستاخ. یا تارک دنیا. آنکه از دنیا اعراض کند زاهد پارسا. یا تارک صلاه (صلوه)، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ لغت هوشیار
خزانه آب و نفت و غیره که در کارخانه ها بکار میرود و نیز بمعنای ارابه زره دار جنگی است که با توپ و مسلسل مسلح است و بر روی نوارهای زنجیر مانندی از پولاد حرکت میکند انگلیسی زره پوش اتومبیل زره پوش که با مسلسل و توپ مجهز است و بوسیله چرخهای محکم و سنگین خود میتواند در زمین ناهموار حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارک
تصویر تارک
ترک کننده، رها کننده
تارک دنیا: کسی که دنیا را ترک کند و گوشه نشین شود، زاهد، پارسا
تارک صلات: تارک الصلوه کسی که نماز را ترک کند، آنکه نماز نگزارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارک
تصویر تارک
فرق سر، میان سر، برای مثال چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی - ۲/۴۱۹)، دیده بر تارک سنان دیدن / خوش تر از روی دشمنان دیدن (سعدی - ۱۴۱)کنایه از اوج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاشک
تصویر تاشک
کره، ماست چکیده، مرد چابک و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالک
تصویر تالک
طلق، جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجیک
تصویر تاجیک
غیر عرب و غیر ترک، آنکه به زبان فارسی تکلم کند، مردم فارسی زبان، فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد، بیشتر در مقابل ترک استعمال می شود، طایفه ای از نژاد آرین ساکن ترکستان افغان، پامیر و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاجک
تصویر کاجک
تارک سر فرق سر میان سر: (زخم خوردن بکاچک اندر رزم خوشتر از طعنه عدو صد بار) (عزیز مشتملی فرنظام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجیک
تصویر تاجیک
غیرترک و عرب، آن که به زبان فارسی تکلم کند، سکنه کنونی کشور تاجیکستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
((جِ))
بازرگان. سوداگر، جمع تجار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاشک
تصویر تاشک
((شَ))
چابک، چالاک، ماست چکیده
فرهنگ فارسی معین
((ژَ))
رشته دراز و باریک که در برخی جانوران تک سلولی و نیز بعضی باکتری ها وجود دارد و جانور با تکان دادن آن حرکت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارک
تصویر تارک
((رِ))
رهاکننده، ترک کننده
تارک دنیا: آن که از دنیا روی برگرداند، زاهد، پارسا
تارک صلاه: آن که نماز نگزارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارک
تصویر تارک
((رَ))
فرق سر، میان سر آدمی، کلاهخود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تانک
تصویر تانک
منبع بزرگ معمولاً استوانه ای جهت ذخیره مایعاتی مانند، آب، نفت و، از وسایط نقلیه جنگی زنجیردار که بدنه آن زره پوش و مجهز به توپ و مسلسل است
فرهنگ فارسی معین
اتومبیل زره پوش که دارای توپ و مسلسل است و به واسطۀ چرخ های مخصوصی که دارد در زمین های ناهموار نیز می تواند حرکت کند، تانکر
فرهنگ فارسی عمید
دنبالۀ بسیار باریکی که در برخی جانوران تک سلولی و ریزبینی مانند اسپرماتوزوئید و بعضی باکتری ها وجود دارد و جانور با تکان دادن آن می تواند حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
بازرگان، بازارگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجر
تصویر تاجر
Merchant
دیکشنری فارسی به انگلیسی