- تابناک (دخترانه)
- جذا ب، روشن و درخشنده
معنی تابناک - جستجوی لغت در جدول جو
- تابناک
- تابدار روشن درخشان مشعشع
- تابناک
- دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، کنایه از خوب
- تابناک
- روشن، درخشان، تابدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ائتکال
درخشندگی، پرتو افشانی
درخشندگی، درخشان بودن، فروغ و روشنایی داشتن
پرآفتاب بسیارآفتاب آفتابگین
دارای آفتاب، روز آفتابی. آفتابگین
تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن
تب، تپش، اضطراب، بی قراری، تپاک، تاپاک
تپیدن و اضطراب و بی قراری، تب داشتن
ابری دارای ابر پوشیده از ابر
ترسناک
آنکه مبتلا به جرب است گرگین
دارای خال بسیار
جایی که خار بسیار باشد پرخار
آنکه حالت خواب دارد خوب آلود
خطرناک، خوفناک بیمناک خوف انگیز ترس آور
جمع تغابن
میوه ای شبیه به شفتالو، زرد آلو، شلیل
طاقچه بزرگی نزدیک بسقف خانه که هر دو طرف گشوده باشدگاهی طرف بیرون آنرا پنجره گذاشته و طرف درون آنرا نقاشی کرده و جام و شیشه الوان کنند و گاهی خالی گذارند و گاه هر دو طرف را شیشه کنند، روزنی که برای ورود روشنی آفتاب در عمارت گذارند، قسمی از حمام که در آن نشینند و خود را شویند و چرک خود را باز گیرند، گلخن حمام، کوره مسگری و آهنگری
درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
گیاهی است از تیره صلیبیان که در سواحل شنی مناطق معتدل آسیای صغیر و اروپا و شمال افریقا و آمریکا میروید. گیاهی است یکساله و دارای ریشه های خوراکی است فجل الجمل رشادالبحر فجیله شرتیله
خوشحال و شاد خوشحال مسرور فرحناک
بلند آوازه
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
ترس آور، بیمناک، دارای ترس، ترسو
نشاط آور، برای مثال خیز و در کاسۀ زر آب طربناک انداز / پیشتر زان که شود کاسۀ سر خاک انداز (حافظ - ۵۳۳) ، شادمان، خوشحال، بانشاط، برای مثال بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام - ۱۰۳)
تاب خورده، پیچیده، دارای پیچ و خم
ویژگی زمینی که در آن مار بسیار باشد
روشنایی دهنده، تابان، درخشنده، درخشان
تاب دهنده
تاب دهنده
عیب دار، ویژگی دختری که پردۀ بکارتش پیش از ازدواج پاره شده