تابدار و روشن و براق، (آنندراج) مشعشع، نورانی، رخشنده: به پرده درون شد خورتابناک ز جوش سواران و از گرد خاک، فردوسی، ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب، آتش تابناک، فردوسی، همه تن بشستش بدان آب پاک بکردار خورشید شد تابناک، فردوسی، پدید آمد آن خنجر تابناک، بکردار یاقوت شد روی خاک، فردوسی، شده بام از او گوهر تابناک ز تاب رخش سرخ یاقوت، خاک، فردوسی، یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک، فردوسی، که از آتش و آب و از باد و خاک شود تیره روی زمین تابناک، فردوسی، بچگان مان همه مانندۀ شمس و قمرند تابناکند از آن روی که علوی گهرند، منوچهری، تابناکند ازیرا که ز علوی گهرند بچگان آن به نسب تر که ازین باب گرند، منوچهری، مکن تیره شب آتش تابناک وگر چاره نبود فکن در مغاک، اسدی (گرشاسب نامه)، از آن هر بخار اختری تابناک برافروخت ازچرخ یزدان پاک، اسدی (گرشاسب نامه)، جهانی فروزنده و تابناک که جای فرشته ست و جانهای پاک، اسدی (گرشاسب نامه) بشب، هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر بروز، مشعلۀ تابناک داده بدستش، خاقانی، هر گوهری ار چه تابناک است منظورترین جمله خاک است، نظامی، توبرافروختی دروغ دماغ خردی تابناکتر ز چراغ، نظامی، از آن جسم گردندۀ تابناک روان شد سپهر درخشان پاک، نظامی، ز مهتاب روشن جهان تابناک برون ریخته نامه از ناف خاک، نظامی، من از آب این نقرۀ تابناک جدا کردم آلودگیهای خاک، نظامی، نهفته بدان گوهر تابناک رسانید وحی از خداوند پاک، نظامی، بیا ساقی آن آتش تابناک که زردشت میجویدش زیر خاک، حافظ
تابدار و روشن و براق، (آنندراج) مشعشع، نورانی، رخشنده: به پرده درون شد خورتابناک ز جوش سواران و از گرد خاک، فردوسی، ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب، آتش تابناک، فردوسی، همه تن بشستش بدان آب پاک بکردار خورشید شد تابناک، فردوسی، پدید آمد آن خنجر تابناک، بکردار یاقوت شد روی خاک، فردوسی، شده بام از او گوهر تابناک ز تاب رخش سرخ یاقوت، خاک، فردوسی، یکی آتشی برشده تابناک میان باد و آب از بر تیره خاک، فردوسی، که از آتش و آب و از باد و خاک شود تیره روی زمین تابناک، فردوسی، بچگان مان همه مانندۀ شمس و قمرند تابناکند از آن روی که علوی گهرند، منوچهری، تابناکند ازیرا که ز علوی گهرند بچگان آن به نسب تر که ازین باب گرند، منوچهری، مکن تیره شب آتش تابناک وگر چاره نبود فکن در مغاک، اسدی (گرشاسب نامه)، از آن هر بخار اختری تابناک برافروخت ازچرخ یزدان پاک، اسدی (گرشاسب نامه)، جهانی فروزنده و تابناک که جای فرشته ست و جانهای پاک، اسدی (گرشاسب نامه) بشب، هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر بروز، مشعلۀ تابناک داده بدستش، خاقانی، هر گوهری ار چه تابناک است منظورترین جمله خاک است، نظامی، توبرافروختی دروغ دماغ خردی تابناکتر ز چراغ، نظامی، از آن جسم گردندۀ تابناک روان شد سپهر درخشان پاک، نظامی، ز مهتاب روشن جهان تابناک برون ریخته نامه از ناف خاک، نظامی، من از آب این نقرۀ تابناک جدا کردم آلودگیهای خاک، نظامی، نهفته بدان گوهر تابناک رسانید وحی از خداوند پاک، نظامی، بیا ساقی آن آتش تابناک که زردشت میجویدش زیر خاک، حافظ
تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن و مصدر آن تپیدن و بطاء معرب است، (آنندراج ذیل تاپاک) : از غم و غصه دل دشمنت باد گاه در تاباک و گاهی در سنخج، منصور منطقی، رجوع به تاپاک در همین لغت نامه شود
تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن و مصدر آن تپیدن و بطاء معرب است، (آنندراج ذیل تاپاک) : از غم و غصه دل دشمنت باد گاه در تاباک و گاهی در سنخج، منصور منطقی، رجوع به تاپاک در همین لغت نامه شود
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
طاقچه بزرگی نزدیک بسقف خانه که هر دو طرف گشوده باشدگاهی طرف بیرون آنرا پنجره گذاشته و طرف درون آنرا نقاشی کرده و جام و شیشه الوان کنند و گاهی خالی گذارند و گاه هر دو طرف را شیشه کنند، روزنی که برای ورود روشنی آفتاب در عمارت گذارند، قسمی از حمام که در آن نشینند و خود را شویند و چرک خود را باز گیرند، گلخن حمام، کوره مسگری و آهنگری
طاقچه بزرگی نزدیک بسقف خانه که هر دو طرف گشوده باشدگاهی طرف بیرون آنرا پنجره گذاشته و طرف درون آنرا نقاشی کرده و جام و شیشه الوان کنند و گاهی خالی گذارند و گاه هر دو طرف را شیشه کنند، روزنی که برای ورود روشنی آفتاب در عمارت گذارند، قسمی از حمام که در آن نشینند و خود را شویند و چرک خود را باز گیرند، گلخن حمام، کوره مسگری و آهنگری