جدول جو
جدول جو

معنی تابناک - جستجوی لغت در جدول جو

تابناک
(دخترانه)
جذا ب، روشن و درخشنده
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
فرهنگ نامهای ایرانی
تابناک
دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، کنایه از خوب
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
فرهنگ فارسی عمید
تابناک
تابدار و روشن و براق، (آنندراج) مشعشع، نورانی، رخشنده:
به پرده درون شد خورتابناک
ز جوش سواران و از گرد خاک،
فردوسی،
ز گردنده خورشید تا تیره خاک
همان باد و آب، آتش تابناک،
فردوسی،
همه تن بشستش بدان آب پاک
بکردار خورشید شد تابناک،
فردوسی،
پدید آمد آن خنجر تابناک،
بکردار یاقوت شد روی خاک،
فردوسی،
شده بام از او گوهر تابناک
ز تاب رخش سرخ یاقوت، خاک،
فردوسی،
یکی آتشی برشده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک،
فردوسی،
که از آتش و آب و از باد و خاک
شود تیره روی زمین تابناک،
فردوسی،
بچگان مان همه مانندۀ شمس و قمرند
تابناکند از آن روی که علوی گهرند،
منوچهری،
تابناکند ازیرا که ز علوی گهرند
بچگان آن به نسب تر که ازین باب گرند،
منوچهری،
مکن تیره شب آتش تابناک
وگر چاره نبود فکن در مغاک،
اسدی (گرشاسب نامه)،
از آن هر بخار اختری تابناک
برافروخت ازچرخ یزدان پاک،
اسدی (گرشاسب نامه)،
جهانی فروزنده و تابناک
که جای فرشته ست و جانهای پاک،
اسدی (گرشاسب نامه)
بشب، هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر
بروز، مشعلۀ تابناک داده بدستش،
خاقانی،
هر گوهری ار چه تابناک است
منظورترین جمله خاک است،
نظامی،
توبرافروختی دروغ دماغ
خردی تابناکتر ز چراغ،
نظامی،
از آن جسم گردندۀ تابناک
روان شد سپهر درخشان پاک،
نظامی،
ز مهتاب روشن جهان تابناک
برون ریخته نامه از ناف خاک،
نظامی،
من از آب این نقرۀ تابناک
جدا کردم آلودگیهای خاک،
نظامی،
نهفته بدان گوهر تابناک
رسانید وحی از خداوند پاک،
نظامی،
بیا ساقی آن آتش تابناک
که زردشت میجویدش زیر خاک،
حافظ
لغت نامه دهخدا
تابناک
تابدار روشن درخشان مشعشع
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
فرهنگ لغت هوشیار
تابناک
روشن، درخشان، تابدار
تصویری از تابناک
تصویر تابناک
فرهنگ فارسی معین
تابناک
تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، منیر، نورانی
متضاد: تاریک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهناک
تصویر ماهناک
(دخترانه)
روشنی ماه و مهتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آفتابناک
تصویر آفتابناک
دارای آفتاب، روز آفتابی. آفتابگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاباک
تصویر تاباک
تب، تپش، اضطراب، بی قراری، تپاک، تاپاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابناکی
تصویر تابناکی
درخشندگی، درخشان بودن، فروغ و روشنایی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن و مصدر آن تپیدن و بطاء معرب است، (آنندراج ذیل تاپاک) :
از غم و غصه دل دشمنت باد
گاه در تاباک و گاهی در سنخج،
منصور منطقی،
رجوع به تاپاک در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
درخشندگی، پرتو افشانی:
خاکش ز شکوه تابناکی
حاجتگه خلق شد ز پاکی،
نظامی،
مه و خورشید را برفرش خاکی
ز جمعیت رسید این تابناکی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شِ)
پرشتاب. عجلان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تب دار. آنکه تب داشته باشد، جایی که از آن تب خیزد: بلد سنخ، شهر تب ناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
عمل شتابناک
لغت نامه دهخدا
تصویری از رعبناک
تصویر رعبناک
ترسناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربناک
تصویر جربناک
آنکه مبتلا به جرب است گرگین
فرهنگ لغت هوشیار
طاقچه بزرگی نزدیک بسقف خانه که هر دو طرف گشوده باشدگاهی طرف بیرون آنرا پنجره گذاشته و طرف درون آنرا نقاشی کرده و جام و شیشه الوان کنند و گاهی خالی گذارند و گاه هر دو طرف را شیشه کنند، روزنی که برای ورود روشنی آفتاب در عمارت گذارند، قسمی از حمام که در آن نشینند و خود را شویند و چرک خود را باز گیرند، گلخن حمام، کوره مسگری و آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالناک
تصویر خالناک
دارای خال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارناک
تصویر خارناک
جایی که خار بسیار باشد پرخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسناک
تصویر ترسناک
خطرناک، خوفناک بیمناک خوف انگیز ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغابنات
تصویر تغابنات
جمع تغابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالانک
تصویر تالانک
میوه ای شبیه به شفتالو، زرد آلو، شلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابناک
تصویر خوابناک
آنکه حالت خواب دارد خوب آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابانی
تصویر تابانی
درخشانی تلا لو، لغزندگی نسویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
ابری دارای ابر پوشیده از ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاباک
تصویر تاباک
تپیدن و اضطراب و بیقراری و تب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفتابناک
تصویر آفتابناک
پرآفتاب بسیارآفتاب آفتابگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابناکی
تصویر تابناکی
درخشندگی، پرتو افشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاباک
تصویر تاباک
تپیدن و اضطراب و بی قراری، تب داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابناکی
تصویر تابناکی
ائتکال
فرهنگ واژه فارسی سره
جلد، شتابان، شتابزده، عجول، مستعجل
متضاد: صابر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرتوافکندن، انتشار تابشی
دیکشنری اردو به فارسی