- تابش
- تابیدن
معنی تابش - جستجوی لغت در جدول جو
- تابش
- تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو
- تابش ((بِ))
- روشنی، فروغ، درخشش
- تابش
- Luminescence, Radiance, Radiation
- تابش
- светимость , сияние , радиация
- تابش
- Lumineszenz, Strahlung
- تابش
- люмінесценція , сяйво , радіація
- تابش
- luminescencja, blask, promieniowanie
- تابش
- 发光 , 辐射
- تابش
- luminescência, radiação
- تابش
- luminescenza, raggio, radiazione
- تابش
- luminiscencia, resplandor, radiación
- تابش
- luminescence, éclat, radiation
- تابش
- luminescentie, schittering, straling
- تابش
- การเรืองแสง , ความสว่าง , การแผ่รังสี
- تابش
- luminesens, kilau, radiasi
- تابش
- تأليقٌ , تألّقٌ , إشعاعٌ
- تابش
- उज्ज्वलता , तेज़ी , विकिरण
- تابش
- זְהִירוּת , זוהר , קרינה
- تابش
- 発光 , 輝き , 放射線
- تابش
- 발광 , 광휘 , 방사선
- تابش
- ışıldama, parıltı, radyasyon
- تابش
- mwangaza, mng'aro, mionzi
- تابش
- দীপ্তি , বিকিরণ
- تابش
- چمک , تابش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیرو، پردازه
حمله، هجوم، تجاوز
ترکی شهربان
گرد آمدن، تجمع قوم
گرد آمدن، وزیدن
انبوه شدن، درهم پیچیدن درختان به هم در آمیختن، گرد آمدن، انبوهیدن در هم پیچیدن درختان
گردکشی سر کشی کردن سرباز زدن، سرکشی گردن کشی
بازگشت از گناه
زبان پولینزی ابر ماس آنچه اشویی است و بر ماسیدن (لمس کردن) آن روا نیست طبق آیین پولینزیان شخص یا چیزی را که دارای سجیه مقدس و از تماس با دیگران ممنوع باشد تابو گویند. نیز اهالی جزایر واقع در اقیانوس کبیر (تابو) را به معبودی خیالی و موهوم و بتعبیر اصح بمقدسات و اشیا محبوب خویش اطلاق نمایند. همینکه این نام بچیزی ذی روح یا بی روح اطلاق شد همه افراد بتعظیم و احترام بلکه به پرستش و ستایش او مجبور و مجذوب میشوند و هر که در این باره سهل انگاری کند منفور و مظهر تحقیر همگانی گردد