جدول جو
جدول جو

معنی تئودمیر - جستجوی لغت در جدول جو

تئودمیر
(تِ ءُ دِ)
شاهزادۀ ’گوتهای غربی’ (ویزیگوت) فرزند یاداماد سلطان اژیکا بود. وی پس از جنگهایی با بیزانسی ها و مسلمین مغلوب شد و پس از سال 713 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
هلاک کردن، تباه ساختن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تِ ءُ دُ)
تئودولیت. دستگاهی دارای آلیداد و دوربین برای نقشه برداری و سنجش زوایا در امور و اندازه گیری فواصل ستارگان بکار می رود. رجوع به ارتفاع سنج شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
کوته زندگانی، زودگذر، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، زودمیرنده، (آنندراج)، زودمیرنده، آنکه زود میرد، آنچه زود نابود شود، (فرهنگ فارسی معین) :
مار قانع بسی زید، تو بحرص
گر نئی مور زودمیر مباش،
سنائی،
زودخیز است و خوش گریز حشر
زودزای است و زودمیر شرر،
سنائی،
چون شرر رقاص بر سطح شراب آتشی
از طربناکی و بیباکی حباب زودمیر،
اثیر اخسیکتی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
شاخ امل بزن که چراغی است زودمیر
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا،
خاقانی،
ز کبر دشمن آتش نهاد او میخواست
که زودمیر شود، زودمیر شد چو شرار،
سلمان (یادداشت ایضاً)،
آتش زودمیر را خاک سیاه بر سر است
آتش آب رز طلب عمرفزای زندگی،
سلمان (ایضاً)،
به شتر گفت خر که میرستی
لیک غبنا که زودمیرستی
گفت خارم بکام و بار بدوش
مرگ من هرچه زود دیرستی،
؟ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در مهلکه افکندن کسی را یا ورغلانیدن بر آنچه بدان در مهلکه افتد، پیک فرستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یک سو و دور کردن. یقال:ودّر وجهک عنی، ای نحه و بعده . (منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دفع نمودن بدی و فساد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بیهوده و پریشان کردن مال را و اسراف نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گم-راه ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
یکی از نواحی اندلس و بر مشرق قرطبه و دارای قراء و قلاع فراوان و مسقطالرأس بسیاری از مشاهیر اسلامی است. رجوع به الحلل السندسیه و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود
کوره ای به اندلس متصل به حوزه های کورۀ جیان، در شرقی قرطبه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). هلاک کردن و هلاکی افکندن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات) (از المنجد) : و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیراً. (قرآن 16/17).... فدمرناهم تدمیراً. (قرآن 36/25).
بدعت فاضلان منحوس است
این صناعت برای هر تدمیر.
خاقانی.
، پشم دود کردن صیاد کازه را تا صید بوی وی درنیابد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تئودلیت
تصویر تئودلیت
فرانسوی بالستیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
((تَ))
هلاک کردن
فرهنگ فارسی معین
تباه سازی، نابودسازی، هلاکت، تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد