جدول جو
جدول جو

معنی تئاتر - جستجوی لغت در جدول جو

تئاتر
نمایشی که در آن بازیگران، نمایش نامه ای را در مکانی مخصوص اجرا می کنند، نمایش، محل اجرای نمایش، تماشاخانه
تصویری از تئاتر
تصویر تئاتر
فرهنگ فارسی عمید
تئاتر
(تِ آ)
رجوع به تآتر شود
لغت نامه دهخدا
تئاتر
تماشاخانه، صحنه نمایش
تصویری از تئاتر
تصویر تئاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تئاتر
((تَ))
اجرای زنده نمایشنامه، ساختمان یا تالاری که در آن نمایش اجرا شود، نمایش سرا (واژه فرهنگستان)
تصویری از تئاتر
تصویر تئاتر
فرهنگ فارسی معین
تئاتر
تماشاخانه، نمایش خانه، نمایش، نمایش نامه
متضاد: سینما
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تواتر
تصویر تواتر
پی در پی شدن، پشت سرهم آمدن، پیاپی رسیدن، پیاپی بودن
فرهنگ فارسی عمید
سالنی به شکل نیم دایره یا بیضی دارای جایگاه های پلکان مانند برای نشستن و صحنه ای در پایین که در آن گردهمایی، تئاتر، حرکات نمایشی و مانند آن ها برگزار می شود
فرهنگ فارسی عمید
عمل دو شخص یا دو دولت که طلب ها و وام هایی را که به یکدیگر دارند برابر و پابه پا کنند و پول نقد به هم ندهند، داد و ستد جنسی و معاوضۀ جنس باجنس بین دو کشور به طور برابر که پولی به یکدیگر ندهند، پایاپای، بر یکدیگر دعوی باطل کردن، دعوی کردن دو تن نسبت به یکدیگر که نتیجۀ آن برابر باشد و ادعای هر دو طرف باطل و ساقط شود، گواهی همدیگر را تکذیب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ حَسْ سی)
کشیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، باهم کشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پی درپی فروریخته شدن آتش از آتش زنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رأیت النار من الزند تتماتر، ای تترامی و تتساقط. ابومنصور گوید که آن را جز از لیث نشنیدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
پیاپی شدن. (زوزنی) (دهار). پیاپی آمدن یا پس یکدیگر آمدن به مهلت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پی درپی شدن، مأخوذ از وتر بالکسر بمعنی تنهاتنها و یک یک بهم آمدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پی درپی بودن. پیاپی بودن. تتابع. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
رادی که من از تواتر برّش
در نور عطا و ظل احسانم.
مسعودسعد.
و تواتر دخلها و احیاء اموات... به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه). و عزایم پادشاهانه را به امداد فتح مبین و تواتر نصر عزیز مؤید گردانیده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 9).
ز چرخت باد عمری در تزاید
ز بختت باد عزّی در تواتر.
انوری.
فخرالدوله از طبرستان بر تواتر امداد حمول و انواع کرامات تازه میداشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 94). به سبب تواتر امطار و تزاحم اقطار از مهمات و اوطار و طلب زاد و علوفه بازماندند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 266). و سلطان بر تواتر به تاختن او لشکر می فرستاد. (جهانگشای جوینی) ، (اصطلاح اصول) خبر جماعتی که بنفسه موجب علم بصدق آن خبر شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). خبری که جماعتی دهند و چنان باشد که نتوان گفت آن جماعت بر جعل این خبر مواضعه کرده اند. (از تعریفات جرجانی). خبری که چندین نفر از پی یکدیگر به یک طریق بیان کنند. (ناظم الاطباء). و تواتر به حقیقت خود یقین افکند، چنانکه مر شنونده را حاجت نیاید که اندر گویندگان تأمل کند. (دانشنامۀ علائی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تا چو سی کودک تواتر این خبر
متفق گویند یابد مستقر.
مولوی.
و در آن شبهتی چنانک ما را به تواتر وجود پیغمبران و پادشاهان و مردمان مشهور که در قرنها پیش بوده اند. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودبار که در بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع است و 320 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
بازی و نمایش و محل آن، (فرهنگ نظام)، رجوع به تئاتر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
بر یکدیگر دعوی باطل کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکدیگر را تکذیب کردن. منه التهاترللشهادات التی یکذب بعضها بعضاً کانه جمع تهتر. و فی الحدیث: المتسابان شیطانان یتهاتران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تُ)
مبادلۀ کالائی با کالائی دیگر. فرهنگستان ایران پایاپای را به جای این کلمه پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
گواهی که همدیگر را کاذب کند. (منتهی الارب). گواهانی که همدیگر را تکذیب کنند. جمع واژۀ تهتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَدْ دُ)
همدیگر را فریفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تخاتل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
کارهای بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شدائد. (اقرب الموارد) (المنجد) : ان اصل الحرب فیها التراتر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تئاترال
تصویر تئاترال
نمایش مانند، مبالغه آمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمفی تئاتر
تصویر آمفی تئاتر
فرانسوی پل تالار
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که در آن نمایش میدهند تماشا خانه، یکی از هنرهای ترکیبی که تلفیقی از هنرهای معماری و حجاری نقاشی ادبیات و موسیقی است و آن نمایش دادن سر گذشتها حالات و احساسات افراد و جوامع است در صحنه نمایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاتر
تصویر تهاتر
بر یکدیگر دعوی باطل کردن، معاوضه جنس با جنس بین دو کشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواتر
تصویر تواتر
پی در پی شدن، پیاپی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماتر
تصویر تماتر
پی در پی فرو ریخته شدن آتش از آتش زنه، کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراتر
تصویر تراتر
کارهای بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاتر
تصویر تهاتر
((تَ تُ))
دعوی بین دو کس که ادعای هر دو طرف باطل شود، معامله جنس با جنس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تواتر
تصویر تواتر
((تَ تُ))
پی درپی شدن، پیاپی رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمفی تئاتر
تصویر آمفی تئاتر
پل تالار، تالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تواتر
تصویر تواتر
بسامد
فرهنگ واژه فارسی سره
معامله پایاپای، دعوی باطل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترادف، ترتب، تسلسل، توالی، فرکانس، بسامد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از به طور تئاتری
تصویر به طور تئاتری
Theatrically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به طور تئاتری
تصویر به طور تئاتری
театрально
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور تئاتری
تصویر به طور تئاتری
theatralisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به طور تئاتری
تصویر به طور تئاتری
театрально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به طور تئاتری
تصویر به طور تئاتری
teatralnie
دیکشنری فارسی به لهستانی