- تأجیل ((تَ))
- مهلت دادن
معنی تأجیل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتاب کردن
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
گود چشمی گود افتادن چشم
مرغولاندن (مرغول مرغوله جعد در گیسو)
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
شتافتن و پیشی نمودن
سجل نوشتن، قباله، تمسک نوشتن قاضی، اثبات کردن، قضاوت کردن، حکم کردن
پهناندن پهن گرداندن، پیش آوردن
دشنام دادن بد گفتن
فرمان دادن، مهلت دادن مولش دادن مولشاندن (مولش مهلت)، درمان کردن، نپذیرفتن مهلت دادن زمان دادن مقابل تعجیل
بزرگ شمردن، احترام کردن
مهلت دادن، مدت معین کردن
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
خجل کردن، شرمگین کردن، شرمنده ساختن
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
مسجل کردن، ثابت و محکم کردن، حکم دادن، مهر کردن قباله، عهد و پیمان کردن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
بازگردانیدن، تفسیر کردن، بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد، تعبیر، جمع تأویلات