جدول جو
جدول جو

معنی تآصر - جستجوی لغت در جدول جو

تآصر
(اِطْ طِ)
تجاور. همسایگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبصر
تصویر تبصر
بینا شدن، نگریستن در چیزی، بینایی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تاطﱡر خم گردیدن و کج شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خود را در بند داشتن، خانه نشین شدن زن و ناکدخدا ماندن زن در خانه پدر و مادر خود تا مدتی. (منتهی الارب). رجوع به تاءطﱡر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَلْ لُهْ)
ترسا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مروسیدن به یاری کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشغول داشتن بکاری و بسنده کردن، یقال: تقصرت الصبی به، مشغول داشتم آن کودک را به آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فُ)
به سر انگشتان و یا به سبابه ابهام دوشیدن، باقی شیر را دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کم شدن عطاء و یا چیزی. (از اقرب الموارد) ، پیروی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن قوم. (از اقرب الموارد) ، شهر شدن جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مصره فتمصر. (اقرب الموارد) ، فراهم آمدن هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دست بر تهیگاه نهادن، مخصره بدست گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). فی الحدیث: المتخصرون یوم القیامه علی وجوههم النور، ای المصلون باللیل، از آن رو که چون خفته شوند دست های خود بر تهیگاه خویش نهند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
شیره شدن. (تاج المصادر بیهقی). فشرده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). استخراج آب انگور و جز آن. مطاوع تعصیر است و یقال: عصره فتعصر. (از اقرب الموارد) ، پناه با کسی یا چیزی دادن. (تاج المصادر بیهقی). پناه گرفتن بکسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پناه بردن به کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گریستن مرد. (از اقرب الموارد) ، بمعنی تعسر با سین مهمله است. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعسر شود
لغت نامه دهخدا
(تِ آ)
تئاتر مأخوذ از فرانسه و متداول در زبان فارسی. تماشاخانه. نمایش خانه. بازیگرخانه. صحنه یا جایی که بازیگران برای نشان دادن داستان یا واقعه ای ظاهر شوند و آنرا مجسم سازند. فرهنگستان ایران بجای این کلمه ’تماشاخانه’ را پذیرفته است. رجوع به تماشاخانه شود
لغت نامه دهخدا
(اِطْ طَهَْ هَُ)
مشاورت. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). مؤامره
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
همسایه، و ’حی متآصرون’ ای متجاورون. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) و المتآصرون من الحی، المتجاورون. (تاج العروس ج 2 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیک نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأمل کردن، شناسا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) ، بینا شدن. (فرهنگ نظام) ، به بصره رفتن. (اقرب الموارد) ، بینا گردانیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ صِ)
جمع واژۀ مأصر و مأصر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و عامه آن را معاصر، به عین خوانند. (منتهی الارب). رجوع به مأصر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبصر
تصویر تبصر
نیک نگریستن، تامل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنصر
تصویر تنصر
نصرانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصر
تصویر تعصر
فشردگی، پناه جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنصر
تصویر تنصر
((تَ نَ صُّ))
مسیحی شدن، نصرانی گردیدن، به کسی یاری رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبصر
تصویر تبصر
((تَ بَ صُّ))
بینا شدن، شناسا گردیدن
فرهنگ فارسی معین