جدول جو
جدول جو

معنی تآزف - جستجوی لغت در جدول جو

تآزف
(اِطْ طَوْ وُ)
نزدیک شدن قوم بعضی مر بعض دیگر را، گام نزدیک نهادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ زِ)
کوتاه قامت که دست و پایش کوچک و با هم نزدیک باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد کوتاه. (اقرب الموارد) : قال ابوزید: قلت لاعرابی ماالمحبنطی قال المتکاکی، قلت ماالمتکاکی قال المتآزف، قلت ما المتآزف قال انت احمق و ترکنی و مر. (منتهی الارب) ، مکان تنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، مرد بدخو و تنگدل. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (از آنندراج) ، ضعیف و ترسو. (از اقرب الموارد) ، خانه های پیوسته بهم، چادرهای نزدیک بهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درآمدن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جمع واژۀ مأزفه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء ذیل مأزفه). رجوع به مأزفۀ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سیاستمدار اتریشی که بسال 1833 میلادی در وین متولد شد و بسال 1895 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ زُ)
ریچالی باشد که از کشک سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به معنی تری و تازگی هم گفته اند، نعمت و آسایش را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باین معنی ظاهراً مصحف ترف عربی بمعنی ناز ونعمت و به ناز زیستن است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازف
تصویر تازف
کوتاه شدن و نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزف
تصویر آزف
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار