- بیگم (دخترانه)
- عنوان زنان منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فاطمه بیگم
معنی بیگم - جستجوی لغت در جدول جو
- بیگم
- خانم، بانو
- بیگم ((بِ گُ))
- خانم، خاتون، بانو
- بیگم
- خانم، بانو، خاتون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غوزه، دارچین سپید
بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
پارچه نخی نازک
بی اندوه بدون غصه بیرنج
آنور
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم
نوعی پارچۀ نخی نازک،برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
نوعی پارچۀ نخی نازک،
بیگاه، بی هنگام، بی وقت، بی موقع، دیروقت، هنگام غروب
ترکی خدیش بانو درختی از تیره پروانه واران، که ارتفاعش تا 12 متر میرسد. در ضخامت بافتهای این گیاه ماده رنگینی بنام هماتین یا هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساختن رنگهای بنفش ظبی سرخ خاکستری و سیاه استخراج میگردد و در رنگرزی پارچه های ابریشمی و پشمی بکار میرود زیرا در این نوع پارچه ها رنگش ثابت تر است و در پارچه های پنبه یی و کتانی دوام کمتری دارد. اصل این گیاه از مکزیک و هندوراس و جزایر آنتیل و کادلوپ و مارتینیک میباشد درخت بقم چوب بقم شجره الخشب البقم بقم اسود بکم، (رنگرزی) رنگ استخراج شده از درخت بقم. ملکه مادر، عنوان زنان ارجمند خانم خاتون
واهمه، خوف و ترس
دیگ بزرگ، امیر
وحشت
بیگم، خانم، بانو، خاتون
عنوان شاهزادگان، امیران، فرماندهان سپاه و سران قبیله
ترس، خوف
ترس، خوف، واهمه
بی شکی بدون ظن بودن سوء ظن نداشتن
آنکه شک ندارد کسی که سوء ظن ندارد، بدون شک یقینا