- بیگاه
- بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
معنی بیگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- بیگاه
- بی هنگام، بی وقت، بی موقع، دیروقت، هنگام غروب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موسسه، آژانس
جای بیم و ترس
منتظر خدمت بی حقوق، کار بی مزد و اجر
آنکه راه را گم کرده باشد منحرف از راه گمراه، بی انصاف، آنکه کارهای ناشایسته کند، خواننده ای که خارج از مقام خواند، بیراهه
بی وقت، بی موقع
اجنبی
خانه، انبار
بیگاری، کار بی مزد کردن
خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
ناشناس، ناآشنا، غریب، کسی که از کشور دیگر باشد، اجنبی
بیراهه، کنایه از نامرتبط، کنایه از ویژگی کسی که راه را گم کرده باشد، کج رو، گمراه
((بُ))
فرهنگ فارسی معین
سرای، خانه، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه، انبار، مخزن، جای بند و ساز و برگ سپاه، سخن پراکنی ایستگاه فرستنده رادیویی، خیریه سازمانی که داوطلبانه به نیازمندان یاری می رساند، شادمانی موسسه ای که در جش
کار بی مزد
گمراه، منحرف از راه، بی انصاف، آن که کارهای ناشایسته کند
جای بیم و ترس
Alien, Estranged
инопланетный , отчужденный
außerirdisch, entfremdet
інопланетний , відчужений
obcy, wyobcowany
外星的 , 疏远的
alienígena, alienado
alieno, alienato
alienígena, alienado
extraterrestre, aliéné
buitenaards, vervreemd
มนุษย์ต่างดาว , เหินห่าง
alien, terasing
غريبٌ
बाहरी , परायापन
חייזרי , מנוכר
宇宙人の , 疎遠な