- بیگ
- دیگ بزرگ، امیر
معنی بیگ - جستجوی لغت در جدول جو
- بیگ
- عنوان شاهزادگان، امیران، فرماندهان سپاه و سران قبیله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
عنوان زنان منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فاطمه بیگم
بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
خانم، بانو
بیگاه، بی هنگام، بی وقت، بی موقع، دیروقت، هنگام غروب
خانم، بانو، خاتون
میان
مخدر
جدول
جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کنارهای ساقه یا شاخه ها روید و بیشتر برنگ سبراست اندامی از گیاه که اغلب بصورت صفحات پهن و سبربراثر رشد و نمو جوانه انتهائی یا جوانه های محوری برروی ساقه گیاه ظاهر میشود. غالبا این عضو دارای تقارن دو طرفی است. برگها باشکال گوناگون در گیاهان مختلف دیده میشود ورق ورقه بلگ، نوعی درفش برای قطع کردن کرباس در طول تخت گیوه، ساز نوا اسباب دستگاه سامان (خصوصا مهمانی)، توشه آزوقه، قصد عزم، التفات توجه پروا، نغمه آهنگ. یا برگ کازرونی. انیسون بری یا برگ نیل. وسمه
جمع بیداء، بیابان ها
ریشه و اصل
عروس
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
وسط، میان
واهمه، خوف و ترس
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه
خانه، سرا
ناودان، آبراهه های تالاب بید
زیادتی و افزونی، بسیار، بس، علاوه، کثیر
در ترکیب بمعنی (بیزنده) آید: خاک بیز مشک بیز موبیز
کسی که غیرت و تعصب نداشته باشد بیغیرت بی عرق
رعد و برق
خرید یا فروش
تخم مورچه
تخم، تخم مرغ، بیضه
سختی تنگی تنگی گرفتاری. یا حیص و بیص تنگی و گرفتاری گیر و دار کشاکش
ظرف فلزی، گلی، مسی یا سنگی که در ان چیزی پزند
وحشت
گردی مخلوط از برگها و سرشاخه های تازه گلدار که شاهدانه میگیرند و بواسطه مواد سمی که دارد مخدر است
هر چه از ساقه وشاخه گیاهان و درختان میروید، ورق