جدول جو
جدول جو

معنی بیکس - جستجوی لغت در جدول جو

بیکس
(پسرانه)
تنها و بدون حامی (نگارش کردی: بکهس)
تصویری از بیکس
تصویر بیکس
فرهنگ نامهای ایرانی
بیکس
کسی که خویشاوند و یار و یاور نداشته باشد، بینوا بیچاره
تصویری از بیکس
تصویر بیکس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیکسی
تصویر بیکسی
بی خویشاوندی بی یاری، بینوایی بیچارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکن
تصویر بیکن
(دخترانه)
بدون رقیب، یگانه (نگارش کردی: بکن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیکژ
تصویر بیکژ
(دخترانه)
هموار، صاف (نگارش کردی: بکهژ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیحس
تصویر بیحس
بدون حس بدون احساس، کودن ابله، بی محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
انتظار، توقع، طمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکی
تصویر بیکی
مقام و رتبه بیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاکس
تصویر بیاکس
فرانسوی دو آسه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیطس
تصویر بیطس
یونانی تازی شده ناژو از گیاهان صنوبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کس
تصویر بی کس
غریب، بی یار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوکس
تصویر بوکس
مشت زنی
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی ورزش و ان عبارت است از مشت زدن به یکدیگر با دستکش های مخصوص در زمین مربعی شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کس
تصویر بی کس
تنها، بی یار، کسی که دوست و آشنا و خانواده ندارد، غریب، بیچاره، بینوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
ثابت، تغییر ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکس
تصویر ایکس
نام حرف بیست و چهارم الفبای فرانسه، حرفی که در معادلات ریاضی نشان دهنده مجهول است، مجازاً عنوانی برای شخص یا چیزی که مشخصاتش معلوم نیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باکس
تصویر باکس
جعبه
فرهنگ فارسی معین
((بُ))
ورزشی که در آن ورزشکار با استفاده از مشت با ورزشکار دیگر مبارزه می کند، مشت زنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
((بَ))
چشمداشت، توقع، طمع، امید، آرزو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
ثابت، بدون حرکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میکس
تصویر میکس
ادغام کردن چند منبع تصویری یا صوتی یا هر دو بر روی یک نوار
فرهنگ فارسی معین
نوعی مسابقۀ ورزشی که میان دو هم وزن و در زمین مربع شکل با دستکش مخصوص انجام می شود که طی آن ورزشکاران با زدن ضربات مشت به حریف امتیاز می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
بدون تغییر، ثابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
بیوسیدن، امید، آرزو، برای مثال هرکه را همت بلند بود / راه یابد به منتهای بیوس (ابن یمین - مجمع الفرس - بیوس)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکس
تصویر بکس
غلبه کردن بر خصم و دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به بک عنوانی که بشاهزادگان و نجبا داده میشد، امیر قبیله ای کوچک، فرمانده سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیک
تصویر بیک
((بِ))
بزرگ زاده، شاهزاده، رییس قبیله، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی معین