- بیوه
- زن شوهر مرده
معنی بیوه - جستجوی لغت در جدول جو
- بیوه
- فاقد همسر بر اثر طلاق یا مرگ همسر مثلاً بیوه زن، بیوه مرد
- بیوه ((وِ))
- زن بی شوهر، مرد بی زن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی چشم ورو زن
نفحه
نارسیده کال
انتظار کردن و نگهبانی نمودن
کاهیده بی بی چه ترکی بانو چه دلدار
جمع بین، میانه ها، کران ها
عروس
ترکی بزرگ بزرگ مهتر
انتظار، توقع، طمع
هلاک گردیدن
عددی معادل ده هزار
جمع بیت، خانه ها
دلیل و حجت
ضمانت مخصوصی است از جان و مال که شخص ماهانه مبلغی به شرکت بیمه پرداخت می کند و در صورت اصابت به مال و جان شرکت مبلغ معینی پرداخت می نماید، اطمینان
منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. پیکانی که مانند بیل سازند، پاروی کشتیبانان
بیوقت بیموقع، دیروقت، اول شب شبانگاه
ویژه
گمراه ضال
پیمانش فرما نبرداری خرید و فروش کنشت کلیسا کنشت دیر، جمع بیع
تخم، خایه
جنگل، جای پر درخت
نو رسیده، نوباوه، تازه
کرم ابریشم
آسورانس
طریقه، نحوه، طرز، سبک
پسری، فرزند خواندگی خرمن غله و کاه و غیره
امیدواری، آرزومندی