جدول جو
جدول جو

معنی بیومی - جستجوی لغت در جدول جو

بیومی
(بَیْ یو)
محمد افندی بیومی. (1268 هجری قمری) ریاضیدان مصری، وی در نخستین هیأت علمی بسال 1241هجری قمری از طرف حکومت مصر به فرانسه رفت و پس از نه سال توقف در فرانسه بسال 1250 هجری قمری بمصر بازگشت و در مدرسه مهندسی بولاق در قاهره به تدریس آغاز کردو به اتفاق رفاعه بک بترجمه کتابهای تاریخی و جغرافیایی پرداخت. او راست: ثمرهالاکتساب (در علم حساب). جامع الثمرات (در مثلثات). الجبر و المقابله. و میکانیک و هندسۀ توصیفی. (از معجم المطبوعات العربیه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیوی
تصویر بیوی
(دخترانه)
انسان بی آزار، سلامت (نگارش کردی: بوهی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی مثلاً گیاهان بومی، کسی که در زادگاه خود زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیوگی
تصویر بیوگی
بیوه بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَیْ یو می یَ)
طریقتی است که مؤسس آن علی بن حجازی بن محمد بیومی (1108 هجری قمری) بوده و خود از پیروان طریقۀ قادریه بوده است و این فرقه در جده و مکه و فرات و سند تکایایی دارد و تکیۀ اصلی آنان در قریه ای نزدیک شهر قاهره است و ذکر پیروان این طریقت ’یا الله ’ است با فرود آوردن سر و گذاردن دستها بر روی سینه هایشان. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
قیوم بودن. قائم بالذات بودن. پایندگی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَیْ یو)
منسوب به فیوم که جایی است در مصر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
انتظار. امید. أمل. رجوع به نابیوسی شود.
- به بیوسی، انتظار بهی یا خوبی داشتن. امید نیکی داشتن:
افسوس که دور به بیوسی بگذشت
وان عمر چو جان عزیزم از سی بگذشت.
انوری.
به بیوسی از جهان دانی که چون آید مرا
همچنان کز پارگین آید امید کوثری.
انوری
لغت نامه دهخدا
ابومحمد عبدالله بن محمد کردی شافعی بیوشی (1160- 1221 هجری قمری). او راست: الکنایه حفیه لراغب الحفایه (در نجوم، منظوم). (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ)
حالت و چگونگی بیوه. بی زنی و بی شوهری. (ناظم الاطباء). ثیوبه. (منتهی الارب). و رجوع به ثیوبه شود
لغت نامه دهخدا
نام درختی است که در جنگلهای مازندران موجود میباشد، برای کاغذسازی مفید است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شیخ حاجی محمد بن شیخ احمد بن مولانا علی بن حاجی محمد طاهری (طامری). از داستانسرایان قرن هشتم و نهم هجری، مؤلف و مدوّن کتاب دارابنامه است. رجوع به مقدمۀ دارابنامه چ ذبیح الله صفا شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
منسوب به بیلم، سیف بیلمی، شمشیر سفید. (از ذیل اقرب از لسان)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
عدم دم و دنب. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی بیدم. بی دنبال. دنب نداشتن
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
منسوب است به بیرم که آن را سلطانی نیز نامند وآن نام پارچۀ ابریشمی چون مثقالی است. رجوع به دیوان البسۀ نظام قاری ص 175 و نیز رجوع به بیرم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بلومیه که قریه ای است از قراءبرخوار. (از الانساب سمعانی). رجوع به بلومیه شود
لغت نامه دهخدا
به خود ایستایی ورجاوندی خودمانی قیوم بودن قائم بالذات بودن پایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغمی
تصویر بیغمی
بی اندوهی غصه نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوگی
تصویر بیوگی
بی زنی، بی شوهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به بوم، اهل محل، اهل ناحیه، محلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی زنی، بی شوهری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بومی
تصویر بومی
Endemic, Indigenous, Native, Natively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بیاموز
فرهنگ گویش مازندرانی
مطرود و خارج از دایره ی اعتنای اجتماعی، شهدگیری زنبور از
فرهنگ گویش مازندرانی
از درختان بومی جنگل مازندران و گیلان درخت گل ابریشمنام لاتین
فرهنگ گویش مازندرانی
آموخته، آموزش دیده، تربیت شده، گاونر تربیت شده جهت شخم
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
эндемичный , коренной , на родном языке
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemisch, einheimisch, nativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
ендемічний , корінний , рідною мовою
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemiczny, rdzenni, rodzimy, rodzimie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
地方性的 , 本土的 , 本地地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endêmico, indígena, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemico, indigeno, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی